Skip to main content
Tag

بازاریابی

اثر دانینگ و کروگر در بازاریابی !

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

 

 

من بلدم!

من می تونم به شما مشاوره بدم!

 
 

نمی دانم تا به حال با این شرایط مواجه شده اید یا نه؟! اینکه در یک تاکسی روی صندلی وسط گیر کرده اید؛ از دو طرف تحت فشارید؛ و در عین حال راننده از شرایط بد اقتصادی کشور براتون میگه؛ اینکه قطعات ماشین گران شده و غیره؛ بعد یکی دیگه از دوستان همسفر که جای شما رو هم تنگ کرده وارد بحث می شه؛ خلاصه همه وارد گود میشند و چنان شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشور را تحلیل می کنند که برای لحظاتی احساس می کنی با یکی از بهترین گروه های مشاوره اقتصادی کشور وقت ملاقت داشتی!

کمی بعدتر، وقتی به مقصد می رسی و از تاکسی پیاده می شی تازه یک نفس راحت می کشی و با خود فکر می کنی چطور افراد می توانند این قدر اعتماد به نفس داشته باشند! که در مورد هر چیزی ابراز نظر کنند؛ در هر حوزه ای که بخوای می تونن برات نسخه بپیچند! خلاصه با اینکه موضوع کاریت با بحث اونا مرتبط هست باز به شک می یفتی که آیا تحلیل های آنها درست بوده یا نه؟!

 

 

اثر دانینگ و کروگر در بازاریابی !

اولین بار دو دانشمند روانشناس به نام های دانینگ(David Dunning) و کروگر(Justin Kruger) در نتیجه یک کار مطالعاتی به عنوان ” بی مهارتی و بی‌خبری از آن ” بر این امر تاکید کردند که افراد وقتی کمتر می دانند این امکان وجود دارد که دچار توهمِ بیشتر دانستن شوند! یعنی امکان دارد با شخصیت هایی رو به رو شویم که از بازاریابی و فروش خیلی سطحی می دانند ولی چنان پرزنتمان کنند که مبهوت و سرگشته شویم! به تعبیری ما را با حرف هاشون هیپنوتیزم(Hypnosis) می کنند!

در این سال ها که در زمینه بازاریابی و بازرگانی در حال فعالیت هستم؛ زیاد بوده جلساتی که بعد از آن وقتی دوستانم می پرسیدند فلانی حِست از جلسه چی بود؟ می گفتم عالی! ولی وقتی یک ماه از پروژه می گذشت می فهمیدم آن کسی که به عنوان کارمند و یا همکار ما رو پرزنت کرد یک شومن حرفه ای بیش نبود! یعنی آفت آن جلسات این بود که به این نکته توجه نمی کردم که شاخص های من برای ارزیابی اثربخش بودن جلسه بیشتر احساسی بود و نه منطقی!

نکته مهمی که در اثر دانینگ و کروگر در بازاریابی باید به آن رسید آن است که وقتی بحث بیزنس و پول می شود نمی توان زیاد ریسک کرد؛ چرا که یک انتخاب اشتباه می تواند به قیمت شکست و یا ورشکست شدن در کسب و کارمان منجر شود! پس باید بیشتر دقت کنیم؛ خیلی سریع و احساسی تصمیم نگریم؛ و دچار خود برتر بینی و خود کمتر بینی نشویم!

 

 
 

منحنی اثر دانینگ و کروگر در بازاریابی

آنچه مسلم است کم نیستند افراد بازاریابی که با توهم پولدار شدن زندگی می کنند؛ تخصص ندارند اما فکر می کنند متخصص اند! کار زمانی شیرین تر می شود که آنها تا به حال هیچ بیزینس شخصی را عَلَم نکرده اند اما نسخه موفقیت برای این و آن می پیچند! به منحنی اثر دانینگ و کروگر در بازاریابی(Dunning–Kruger effect) دقت کنیم؛ این منحنی حرف های زیادی برای گفتن دارد! همان طور که در منحنی اثر دانینگ و کروگر در بازاریابی نیز مشخص است افراد بازاریاب متوهم در مدت زمان کوتاهی تِرِند(Trend) می شوند؛ به قول قدیمی ترهاT زبان زد خاص و عام می شوند؛ آنها خیلی سریع قله را فتح می کنند؛ اما چه قله ای را؟

قله حماقت! بله؛ آنها در مدت زمان کوتاهی با کمترین دانش و تخصص، قله حماقت را فتح می کنند؛ اما این فتح الفتوح پایدار نیست؛ خیلی زود در سُرسُره نا امیدی، منحنی اثر دانینگ و کروگر در بازاریابی خواهند افتاد؛ جایی که در منتهی علیه آن چاله ای خوفناک به نام ” نا امیدی ” است؛ کم ندیدیم افراد موفقی که پس از مدت زمانی کوتاهی کارهای عجیب و غریب از خود بروز دادند؛ و به یک باره از صفحه تاریخچه ذهن همه ما پاک شدند؛ حتی بدتر از آن، کسی که تا دیروز نسخه موفقیت برای این و آن می پیچید حال یک گدا لجنی شده است!

بازاریاب باهوش، صبور و جوینده دانش به دور از هیاهوی تبلیغاتی به سرعت قله حماقت و دره نا امیدی را سپری می کند؛ او با استفاده از تکنیک خِرَد جمعی به سمت افق روشن پیش می رود؛ اما آهسته و پیوسته! این کیَسانِ باهوش، به این نتیجه رسیده اند  که رمز موفقیت نه در حُبابِ اعتماد به نفس و خودبرتر بینی، بلکه در استقامت است؛ استقامت کردن به مدلِ منتور(Mentor) یا مربیش؛ به همان طریقتی که به او دستور داده شده است؛ بازاریاب موفق بر این باور است که با استقامت و تخصص می توان قله را فتح کرد! البته نه قله حماقت را؛ بلکه قله سعادت و موفقیت را!

 
 

چه چیزی از منحنی اثر دانینگ و کروگر در بازاریابی باید آموخت !

۱٫ اول از همه این را فراموش نکنیم که واژه موفقیت در بازاریابی و فروش یک مفهوم کیفی است که برای کمی کردن آن باید از خبرگان بهره ببریم؛ چراکه اگر معیار و شاخص هایمان اشتباه باشد می تواند آدرس غلط بدهد؛ و کل از زمان خود را از دست بدهیم؛ کم نبودند بازاریابانی که به تصور اینکه خبره شده اند رفتند به دنبال نسخه پیچیدن برای این و آن ولی بعد از مدتی فهمیدن که راه حل های آنها اثرگذار نیست و دچار سرخوردگی شدند!

۲٫ اثر دانینگ و کروگر در بازاریابی این را اثبات می کند که سرعت پیشرفت در کارها را می توان با تشکیل یک اتاق فکر قوی، بیشتر کرد! یعنی هر چقدر تضارب افکار و آرا در اتاق فکر بیشتر باشد و ایده هایمان بیشتر به چالش کشیده بشود دیرتر دچار خود برتر بینی خواهیم شد!

۳٫ کار کردن به عنوان کارورز در گروهای بازاریابی می تواند بسیار اثر بخش باشد؛ قبل از اینکه کاری را استارت بزنیم در یک مجموعه برای مدت زمان ۶ ماه الی یک سال کارورزی کنیم؛ با ادبیات کار حرفه ای بیشتر آشنا شویم! اینکه سریع برویم به سراغ نسخه پیچیدن  بازاریابی برای این و آن، می تواند آثار مخربی بر برند شخصیتی ما داشته باشد!

۴٫ استفاده از تکنیک های تصمیم گیری بر اساس شاخص های چندگانه(MADM) خیلی مفید و مثمر ثمر است؛ اینکه قبل از شروع به کار، یک SWOT(سوآت) از کسب و کار، بیزنس و یا نحوه بازاریابی خود داشته باشیم!(البته این مورد آخر را بعدا به طور مفصل توضیح خواهم داد)؛ موفق باشید (:

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده  

کال تو اکشن در بازاریابی

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

 

اینجا را کلیک کنید!

ادامه مطلب!

امتحانم کن! خوش طمعِ خوشمزه

 

 

نمی دونم تا به حال با عبارت های بالا روبرو شده اید یا نه؟ هر یک از عبارت های بالا مصداق یک ” کال تو اکشن در بازاریابی ” (Call To Action) است؛ یعنی ابزاری قدرتمند که ما را مجاب می کند برای ادامه مسیر بر اساس نظر فروشنده و یا صاحب ایده اقدام کنیم. شاید تا به حال به این نکته توجه نکرده باشید که وقتی با یک شرایط خوب روبرو می شوید و فضای مورد نظر، به دلتون می شینه حاضرید ریسک کنید؛ وقت و یا پولتون را برای اون موضوع مورد علاقه، هزینه کنید! هدف ما این است که شما را با این قواعد بیشتر آشنا کنیم؛ اینکه چطور مشتری را قِلقلک دهیم تا به خواسته ما تن دهد!

 

کال تو اکشن در بازاریابی

” کال تو اکشن ” (Call To Action) می تواند به معنی ” دعوت به اقدام ” ، ” درخواست بازخورد دادن ” و یا حتی ” فراخوان ” باشد. در واقع در کال تو اکشن (CTA) ما به دنبال مجاب کردن مشتری به اقدام و یا عملی هستیم! تکنیک کال تو اکشن بیشتر در بازاریابی دیجیتال مورد استفاده قرار می گیرد که ان شاء ا… بعدتر برایتان مفصل خواهم گفت. اما در این مقاله قصد آن را دارم که از این تکنیک در بازاریابی برایتان بگویم. اینکه چگونه با انتخاب یک جمله اثر گذار، فرایند بازاریابی محصولات خود را آسان تر کنیم؛ و خیل کثیری از مشتریان بالقوه را بالفعل کنیم.

 

 

سوژه(Case Study) این مقاله، کار تبلیغاتی شرکت لبنیات هراز می باشد که به تازگی از تکنیک CTA و یا همان کال تو اکشن استفاده کرده است؛ بر اساس تحقیقات صورت گرفته از هر ۱۰ نفر، مشتری بالقوه ای که این محصولِ برند هراز را در قفسه(Shelf) لبنیات می بینند ۴ نفر آن را انتخاب کرده و خرید می کنند. البته با در نظر گرفتن این نکته که نمونه آماری مورد بحث کسانی بودند که به برند خاصی وفادار نبودند و برایشان فرقی نمی کرد از چه برندی خرید می کنند. آنها بعد از دیدن شعار و متن روی درب ماست ترغیب شدند که آن را بخرند! کاری که برند هراز انجام داد مصداق بارز کال تو اکشن (CTA) است؛ البته در فضای غیر دیجیتال! چراکه تکنیک های کال تو اکشن در بستر دیجیتال کاملاً متفاوت و زود بازده تر است.

چرا کال تو اکشن در بازاریابی مهم است؟

بر خلاف تصور خیلی از دوستان هدف اولیه کال تو اکشن (CTA) فروش نیست! آن چیزی که در CTA به دنبال آن هستیم این است که مشتری بالقوه را به سمت خود بکشیم تا برای لحظاتی به ما توجه کند. حرف ما را بشنود و یا حتی ما را برای چند ثانیه ببیند. یعنی آن چیزی که کال تو اکشن در بازاریابی به دنبال آن است مفهوم “توجه” (Attention) است؛ بعداً در مورد مفهوم ” توجه ” و نقش آن در مدل بازاریابی AIDA بیشتر خواهم گفت ولی همین قدر بدانیم که در کال تو اکشن هدف جلب توجه مشتری است.

بر اساس تحقیقات صورت گرفته در عرصه دیجیتال، ۹۶ درصد بازدیدکنندگان که وارد یک سایت فروشگاهی می شوند آماده خرید کردن نیستند؛ همچنین مدت زمانی که این بازدیدکنندگان در پیچ های فروشگاهی سپری می کنند به طور میانگین کمتر از ۸ ثانیه است؛ و در نهایت باید این را گفت که کمتر از ۳ درصد از آنها به غیر از بازدید کردن سایت حاضرند به کال تو اکشن ها پاسخ دهند. یعنی تعداد خیلی کمی حاضرند وقت خود را برای پر کردن فرم، ایمیل و یا مشخصاتی از خود در سایت ما سپری کنند. در عرصه غیر دیجیتال هم وضعیت به همین منوال است؛ یعنی تعداد خیلی کمی به کال تو اکشن های بازاریابی ما پاسخ مثبت می دهند و نکته همینجا است که چطور ” توجه ” آنها را جلب کنیم؟

نکات مهم کال تو اکشن در بازاریابی

  1. اول از همه به این نکته توجه کنیم که از عبارات اول شخص استفاده کنیم؛ اینجا جای تعارف کردن و حرف زدن با مدل سوم شخص نیست!
  2. در وهله بعد سعی کنیم جملاتمان امری باشد نه خبری!
  3. از مجموعه نشانه ها و علامت ها برای انتقال بهتر مفاهیم استفاده کنیم.
  4. برای انتقال مفهوم CTA ، صفحه بنر تبلیغاتی خود را بیش از حد شلوغ نکنیم؛ مشتری هدف ما نباید در بین انبوه از پیام های رنگارنگ احاطه شود و به جای درک مطلب مورد نظر ما، بیشتر گیج شود.
  5. در عین حالی که جملات امری انتخاب شده باید ساده و صریح باشند؛ به واضح بودن آنها نیز هم توجه کنیم؛ ساده، صریح و واضح سه اصل مهم است که در CTA باید در نظر داشته باشیم.
  6. موجز و مختصر بودن؛ این را فراموش نکنیم که زیاده گویی در بازاریابی نتیجه عکس دارد و باعث Dmarketing (ضد بازاریابی) خواهد شد!

بحث کال تو اکشن در بازاریابی مفصل است؛ سعی می کنیم هم در عرصه تبلیغات و برندینگ و همچنین در حوزه بازاریابی دیجیتال، در آینده نزدیک بیشتر برایتان توضیح دهم. تمام سعی بنده بر این است که از نمونه های ایرانی استفاده کنم؛ چراکه وقتی مصادیق ایرانی باشد بهتر می شود الگو برداری کرد. به امید توفیقات روز افزون (:

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده  

 

گاو بنفش رو پیدا کن!

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

 

 

باید فلک را سقف بشکافیم

تا طرحی نو در اندازیم!

 
 
مفهوم پرپل کاو(Purple Cow) یا همان ” گاو بنفش ” اولین بار توسط ” ست گودین “(Seth Godin) مطرح شد. کسی که در حوزه تبلیغات و بازاریابی در سال های کنونی جریان ساز بوده است؛ ست گودین اولین بار مفهوم ” بازاریابی اجازه ای ” (Permisson Marketing) را مطرح کرد؛ که در آینده بیشتر برایتان توضیح خواهم داد.
ایده اصلی ست گودین این است که وقت تبلیغات و بازاریابی به سبک سنتی تمام شده و باید یک ” پی (P) ” جدید به مدل مفهومی پروفسور مکارتی ( McCarthy’s Marketing Mix) اضافه شود. او بر این باور است که به جای ۴P باید ۵P داشته باشیم؛ ” پی (P) ” آخر آن هم می شود پرپل کاو(Purple Cow) یا همان ” گاو بنفش ” !
 

 
 

ست گودین کیست؟

ست گودین به عنوان واضع اصلی مدل مفهومی گاو بنفش بر این باور است که مشتریان شما، وقتی ایده های نابتان را می پسندند که دست به کارهای عجیب و غریب بزنید! اگر آنها را به شیوه ای درست بر انگیزید با پول و انرژی خود برای شما تبلیغ خواهند کرد. ست گودین می گوید دوره آن گذشته که یک محصول جدید را تولید کنی و بعد برایش تیزر تبلیغاتی بسازی و تمام! یا اینکه تمام خلاقیتت در این باشد که برای استفاده از قانون جذب، در تبلیغاتت از یک کودک و یا خانم زیبای استفاده کنی! ست گودین دوران تبلیغات تجویزی را تمام شده می داند و بر این عقیده است که کم کم به پایان امپراتوری تبلیغات تلویزیونی نزدیک می شویم!

اینکه ست گودین با کار جسورانه اش یک مدل مفهومی جدید را به مدل قدیمی ۴P معروف مکارتی و بعدتر ها فیلپ کاتلر اضافه کرد جای ستایش دارد. شاید خیلی از فعالین عرصه تبلیغات، حرف های او به مذاقشان خوش نیاید! با این حال باید روی مدل مفهومی او بیشتر فکر کرد؛ در طول سال های گذشته متخصصین زیادی سعی کردن مدل ۴P را کامل تر کنند و پی های دیگری را به آن اضافه کنند. پی های همچون:

  1. جایگاه سازی (Positioning)
  2. بسته بندی (Paking)
  3. بازاریابی اجازه ای (Permission Marketing)
  4. تبلیغات و آوا سازی (Publicity)
  5. روابط عمومی (Public Relation)
  6. نیروی انسانی (People)
  7. پرسونا (Persona)
  8. و ده ها P دیگر و اکنون گاو بنفش (Perpule Cow)

گاو بنفش را پیدا کن !

ست گودین خاطره اش را در مورد چگونگی پیدایش مدل مفهومی گاو بنفش این گونه بیان می کند:

چند سال قبل در جاده های فرانسه در حال گردش بودیم؛ دیدن صدها گاو کوچک و بزرگ در مراتع سبز رنگ آن دیار من و خانواده ام را شگفت زده کرده بود. تا کیلومترها این صحنه زیبا برایمان متحیر کننده و جذاب بود. اما بعد از ۲۰ دقیقه همه چیز عادی شد. تماشای گاوهای تکراری دیگر برایمان مزه ای نداشت. چراکه این گاو ها همانند گاوهای قبلی بودند؛ با خود گفتم اگر در بین این انبوه گاوهای همرنگ یک گاو بنفش بود می توانست خیره کننده و جذاب باشد؛ البته برای مدت زمان کوتاهی نه همیشه!

ست گودین بر این باور است که اکثر محصولات به جهت تکراری بودن و نداشتن خلاقیت و نوآوری در طراحی و ارائه آنها، دیگر جذاب نیستند. مشتری نمی تواند با آنها ارتباط برقرار کند و دچار خستگی و دل زدگی می شود! در دنیای پرتلاطم رقابتی کنونی باید متفاوت بودن را تمرین کرد؛ متفاوت بودن در ساخت تیزرهای رنگارنگ نیست بلکه در خلق محصولات منحصر به فرد و یونیک(Unique) است!
 
نمودار گاو بنفش
 
 

نمودار چرخه محصول گاو بنفش

نمودار چرخه محصول گاو بنفش (Product Cycle)، که ست گودین خلق کرد ۴ جزء اصلی دارد که نشان دهند ۴ طبقه خاص از مشتریان است. دسته اول مختص افراد مبتکر و یا ” نوجو ” (Innovators) است؛ وقتی محصول خود را به بازار وارد می کنیم اول از همه توسط افراد نوجو تست می شود؛ در صورتی که نوجویان، استفاده از محصول را مطلوب ببینید آن را به دسته های بعدی یعنی ” پذیرش کنندگان اولیه ” (early Adopters) و ” اکثریت ابتدایی و انتهایی ” (Early & Late Majority) معرفی خواهند کرد. در انتهای چرخه محصول گاو بنفش دسته ” دیر پذیران ” (Laggards) قرار می گیرند که به راحتی حاضر نیستند دست از مصرف برندهای قدیمی خود بردارند و کلا به این راحتی ها حاضر به تسلیم شدن نیستند!

همان طور که از نمودار بالا نیز مشخص است همه چیز به دسته ” نوجو ” بستگی دارد؛ در ادبیات و فرهنگ ژاپنی به نوجوها، اوتاکو (Otaku) می گویند. کسانی که مدل نگاهشان اوتاکویی است همواره به دنبال کشف و شهودند! آنها حاضرند برای تجربه های جدید خود هزینه بدهند. از این روی، یک بازاریاب موفق باید بتواند این دسته از افراد را به سمت خود جلب کند. نقطه شروع بازی از همینجاست؛ یعنی از جایی که یک اوتاکو را جذب خود کنی! درحقیقت قهرمان داستان بازاریابی گاو بنفش یک اوتاکو است.

طرز تفکر اوتاکویی سبب می شود وسوسه شوی تا محصول جدید را تست کنی؛ بعد از اینکه تجربه تست محصول برای شخصیت اوتاکویی شیرین بود به تمام دوستانش معرفی خواهد کرد. پذیرش کنندگان اولیه، جامعه آماری بالاتری نسبت به دسته اول دارند. در صورتی که از خان اول نوجویان رد شویم و آنها نیز در بازاریابی ویروسی محصول به ما کمک کنند به احتمال زیاد بتوانیم به اوج قله این چرخه محصول برسیم. تکنیک طلایی این است که ایده ویروسی (Idea Virous) خود را با یک عطسه بازاریابی (Sneezer) به نوجویان منتقل کنیم. بقیه کار را، نوجویان انجام خواهند داد و بصورت اپیدمی وار منجر به معرفی محصول ما خواهند شد.
 
 

اکشن پلن استراتژی گاو بنفش

پیش از هر کاری باید پرپل کاو (Purple Cow) محصول خود را طراحی کنیم! در وهله بعد، نوجویان بازار هدف را پیدا کرده و ایده ویروسی (Idea Virous) خود را بین آنها پخش کنیم. شیوه انتقال خیلی مهم است؛ باید نوجویان به وجد بیاییند؛ باید به عطسه (Sneezer) بیفتند و در مدت زمان کوتاهی ایده ما را در همه جا پخش کنند! از همین الان به دنبال ایده های جدیدتر باشید؛ چراکه ایده های کنونی ما دوره عمر کوتاهی دارد؛ نباید به گاو بنفش خود دل ببندیم؛ چراکه وقتی تعدادشان زیاد شد دیگر جذاب نخواهند بود و باید دنبال گاوی با رنگی دیگر باشیم!

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده  

بازاریابی مائویستی

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

 

 

مدل بازاریابی مائویستی را امتحان نکنیم!

چرا که شاید مجبور شویم گنجشک ها را دوباره وارد کنیم!

 
 

قبل از شروع بحث باید در مورد یک اتفاق نادر تاریخی که منجر به مرگ و نابسامانی های زیادی برای مردم چین شد برایتان بگویم؛ یک فرمان تاریخی شتاب زده و البته بدون تحقیق! در جریان برنامه ” یک گام بزرگ به جلو ” (Great Leap Forward) که مائو(Mao Zedong)، رهبر چینِ کمونیست در طی سال های ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۲ صادر کرد وقایع تلخی رخ داد. یکی از وقایع دردناک این بود که بنا به گزارش برخی از حوزه های حزب کمونیست(Communist) به دفتر رهبری مائو، مبنی بر این اینکه گنجشک ها بخش کشاورزی کشور را تحدید می کنند، تصمیم نابخردانه ای گرفته شد!

در واقع، نکته مهم این داستان عبرت آموز این است که مائو و تیم مشاورانش بدون در نظر گرفتن مولفه های تحقیقات بازار دست به یک حرکت قمار گونه زدند! همان طور که گفته شد تعدادی از دفاتر حزب کمونیست به دفتر مائو گزارشی ارسال کردند که در صورتی که گنجشک ها نابود نشوند روند رشد اقتصادی بخش کشاورزی کشور، کُند خواهد شد! آنها تاکید داشتند باید هر چه سریع تر از شر آنها خلاص شویم!

 

اثر تخریب دومینویی

در مدت زمان کوتاهی مائو فرمان خود را صادر کرد. فرمانی که بعدترها آثار مخربی بر اقتصاد و مردم کشور گذاشت. به روایت برخی از تحلیل گران، این فرمان باعث مرگ حدود ۴۵ میلیون چینی شد! “اثر تخریب دومینویی” (Domino Effect Of Destruction) را به وضوح در این فرمان تاریخی می توان دید.

فردا روزی که فرمانِ قتل عام گنجشک ها صادر شد؛ معلمان با شور و هیجان بالا در مدارس به آموزش نحوه شکار کردن گنجشک ها پرداختند! همه از اینکه در جهت رشد اقتصادی کشورشان تلاش می کنند خوشحال بودند. از اینکه ” یک گام بزرگ به جلو ” کشور خود بر می دارند. حس میهن پرستی در اوج خود بود؛ این یک وظیفه انقلابی بود! توده مردم تجارب خود را در مورد شکار گنجشک ها در اختیار هم می گذاشتند… در کمتر از چند ماه تمامی گنجشک ها قتل عام شدند؛ لانه های آنها خراب شد! تخم های آنها را شکستند؛ خلاصه به هر روشی که بود این پرنده بی آزار را آزردند؛ کار به جایی رسید که حیوان بی زبان از ترس مردم در آسمان قالب تهی می کرد!

 
 

جای خالی گنجشک ها …

دفاتر حزبی نیز بصورت روزانه آمار شکارها و تعداد لاشه های گنجشک ها را به پکن گزارش می دادند؛ اما داستان به همین خوبی پیش نرفت! پس از مدتی که هیچ اثری از گنجشک ها نبود سر و کله ملخ ها و سایر حشرات پیدا شد؛ ملخ ها در نبود گنجشک ها تا می توانستند مزارع را نابود کردند؛ در عرض مدت زمان کوتاهی تمامی مزارع کشور به مرحله نابودی کامل رسید! تعداد حشرات و آفات نباتی به مرز انفجار رسید. کشاورزان و دولت در کمال ناباوری شاهد نابودی این بخش از اقتصاد کشور خود بودند.

در اثر این تصمیم نابخردانه، میلیون ها نفر طعم فقر و مرگ را چشیدند؛ قحطی کشور را فرا گرفت. جای خالی گنجشک ها در این شرایط سخت بیشتر احساس می شد. اگر آنها بودند دیگر ملخ ها نمی توانستند این فاجعه را رقم بزنند. آنها قسمتی از این حلقه اکوسیستم(Ecosystem) بودند که نباید حذف می شدند. تا مدت ها چین کارش این بود که از شوروی گنجشک وارد کشور کند!

 

بازاریابی مائویستی !

این داستان را به عنوان مقدمه گفتم تا برسیم به بحث بازاریابی مائویستی ! خیلی از سازمان ها و یا واحدهای صنعتی تصور می کنند برای ارتقاء و توسعه بازار خودشون باید دست به یک تحول و به اصطلاح زیر و رو کردن سیستم بزنند!

  • بدون اینکه کار تحقیقاتی انجام بشود…
  • بدون اینکه بدانند چند درصد سهم بازار را دارند…
  • بدون اینکه بدانند اندازه بازارشان چقدر است
  • و بدون اینکه…

به سراغ کشف بازارهای جدید و مشتری یابی می رویم! به امید اینکه فردا از آن ماست و بالاخره موفق خواهیم شد! غافل از اینکه اینجا دیگر یک همایش انگیزشی نیست که به تعبیر شومن(Showman) آن بتوان بازار را توسعه داد! بازار خشن تر از این حرف ها است؛ بازار نیز به مانند داستان بالا برای خودش یک اکوسیستم(Ecosystem) دارد باید آن را شناخت و بعد از تحلیل، برایش نسخه پیچید!

 
 

در طی شش سال گذشته موارد متعددی را دیدم که مدیران فروش و بازاریابی بعد از اینکه سیستم فروش شرکت و یا کارخانه را بدست می گیرند به سبک و سیاق بازاریابی مائویستی گرایش پیدا می کنند و تمامی کارهای مدیران قبلی را زیر سوال می برند و می خواهند طرحی نو در اندازند و عرض اندامی کنند. به تصور اینکه اگر روی مشتریان قدیمی شرکت کار کنند شاید کارهایشان دیده نشوند به دنبال گرفتن مشتریان جدید می روند! قافل از اینکه بصورت نادانسته دچار اشتباه بازاریابی مائویستی شده اند:

  • در سبک بازاریابی مائویستی ما به داشته هایمان توجه نمی کنی.وقتی مشتریان ناراضی قدیمی را حذف می کنیم و طاقت شنیدن آنها را نداریم دچار بازاریابی مائویستی شده ایم!
  • به اینکه برای گرفتن تصمیم های سرنوشت ساز باید کار تحقیقاتی و مطالعاتی انجام بدهیم توجهی نمی کنیم!
  • وقتی تمام مشتریان قدیمی شرکت را رها می کنیم؛ وقتی به دنبال گرفتن مشتریان جدید می رویم؛ در حقیقت سبک نگاه ما همان مدل بازاریابی مائویستی است!
  • تحقیقات نشان داده است گرفتن هر مشتری جدید پنج برابر مشتریان قدیمی برای شرکت هزینه دارد. یعنی با قبول مدل بازاریابی مائویستی ما حاضریم هزینه ۵ برابری به شرکت خود تحمیل کنیم تا دیده شویم!
  • قافل از اینکه در قانون پارتو (Pareto principle) به ما یاد داده اند که ۸۰ درصد سود شرکت در ۲۰ درصد مشتریان وفادارش است! ولی باز دست قمار می زنیم و مدل بازاریابی مائویستی را امتحان می کنیم!

خلاصه سعی کنیم در تدوین برنامه جامع بازاریابی(Marketing Plan) شرکتمان، مدل بازاریابی مائویستی را امتحان نکنیم! چراکه امکان دارد آثار خسارت بار آن تا سال ها جبران پذیر نباشد و در نهایت مجبور شویم باز گنجشک ها را وارد کنیم!

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده  

استوری تلینگ در بازاریابی

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

 
داستان برند شما چیه؟

قبل از شروع بحث لطفاً کلیپ بالا را ببنید که مربوط به برند ادکا آلمان(Edka) است؛ یک شرکت چند ملیتی در حوزه فروشگاه های زنجیره ای بزرگ، که بیش از ۳۶۹ هزار پرسنل در کشورهای مختلف جهان دارد. ادکا در سال ۲۰۱۷ حدود ۶۰ میلیارد دلار درآمد زایی کرد. در این کلیپ، پدر مدت زیادی است که فرزندانش را ندیده است و برای آنها حسابی دلتنگ شده؛ اما فرزندانش به دلیل مشغله های روزمره نمی توانند یا بهتر بگویم نمی خواهند به پدرِ پیر خود سر بزنند. پدر فکری به سرش می زند و اعلامیه ترحیم خودش را چاپ می کند و همه را به مراسم دعوت می کند. وقتی بچه ها به خانه پدر می آیند داستان عوض می شود …

هر بیزینسی برای خودش یک استوری تلینگ (Brand Storytelling) یا داستان سرایی برند دارد. ما در استوری تلینگ برندمان، می گویم که به مشتریانمان چه چیزهایی را ارائه خواهیم کرد؟ چه نیازی را از آنها بر طرف خواهیم کرد؟ و خلاصه پاسخ تمام سوالات احتمالی آنها در مورد کالا و یا خدمت قابل فروش خودمان را خواهیم داد! استوری تلینگ یک ابزار فوق العاده توانمند در بازاریابی محتوا است؛ ابزاری که به واسطه آن می توان پیام برند خودمان را به همگان مخابره کنیم. در حقیقت داستان سرایی یک استراتژی بازاریابی محتوایی است که می توانیم از آن برای توسعه شبکه فروش خود بهره ببریم. وقتی استوری تلینگ برند خود را بصورت حرفه ای به اشتراک مشتریانمان می گذاریم آنها خیلی بهتر با ما ارتباط بر قرار می کنند و در نهایت پارازیت های ارتباطی بینمان به حداقل ممکن خواهد رسید.

استوری تلینگ در بازاریابی

به زبان ساده، استوری تلینگ داستانِ کمپانی و شرکت شما است. داستانِ اینکه شما چطور به وجود آمدید و اینکه از کجا شروع کردید. در داستان سرایی برند ما بصورت پشت سر هم یک سری رویداد را به صف می کنیم و می گوییم چه شد که این اینگونه شدیم! استوری تلینگ ، یک صفحه “درباره ما” خشک و خالی نیست! در واقع در استوری تلنیگ داستان برند، بصورت کاملاً ملموس و احساسی به مشتری نهایی منتقل می شود. برای این کار باید از تمامی ابزارهای هویت بصری به بهترین نحو ممکن استفاده کرد تا مشتری احساس(Sense) ما را درک کند. برند شما زنده است و باید به مشتری این مطلب را برساند که شرایط او را درک می کند و تمام تلاشش را خواهد کرد تا مشکل و نیاز او را بر طرف کند. یعنی باید مشتری با برند ما ارتباط احساسی برقرار کنند دقیقا مثل اینکه با دوستانش ارتباط برقرار می کنند. پس باید برای برند خود یک شبکه واژگانی انتخاب کنیم که مختص خودش هست و با آن شروع کنیم به جمله سازی!

استوری تلینگ باید روی احساست مشتری دست بگذارد!

برای انتقال بهتر بحثِ داستان سرایی برند، یک کلیپ جالب را براتون انتخاب کردم که اولین بار موسسه بازاریابی محتوایی Purple Feather آن را منتشر کرد. این کلیپ تمام آن چیزی که باید از فلسفه استوری تلینگ بدانیم را به ما منتقل می کند! پیر مردی فقیر و البته نابینا، در حال گدایی کردن است. روی مقوایی که کنار خودش گذاشته نوشته “من نابینا هستم، لطفاً کمکم کنید!” . به یکباره فیلم چرخشی ۳۶۰ درجه ای پیدا می کند و آن هم زمانی است که یک زن عینک به چشم لحظه ای دِرنگ می کند و جمله پیرمرد را می بیند. او جلمه را به “امروز چه روز زیبایی است، اما متاسفانه من قادر به دیدن آن نیستم! ” عوض می کند و نتیجه آن را در کلیپ زیر ببینید:

 

change your words, change your world

ادبیاتت رو عوض کن تا دنیات تغییر کنه !


 

همان طور که در کلیپ هم مشاهده کردید؛ استوری تلینگ پیرمرد عوض شد و در نتیجه میزان کمک های دریافتش هم چند برابر شد! چرا که جمله او روی احساسات عابرین پیاده اثر گذاشت و کاری کرد تا آنها نیز درد او را درد خود بدانند. داستان سرایی برند نیز همین حکایت را دارد! می توانیم به حدی خوب استوری تلینگ برند خود را باز گو کنیم که توجه عده زیادی را به خود جلب کند. برای این کار باید نقطه تماس احساسی مشتریان هدف خودمان را بهتر درک و کشف کنیم. اگر حال نداشتین متن بالا رو بخونید ویس پایین رو گوش کنید؛ مخلصیم …

 
 

بازاریابی دادائیستی !

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

 

من به عنوان یک دادائیست، ضد دادا هستم!

 

خدا قوت به همگی؛ در این مقاله می خواهیم با پیروان مکتب دادائیست آشنا شویم! و ببینیم می تونیم از ایدئولوژی مکتب دادائیست ها در بازاریابی استفاده کنیم و یک مکتب جدید راه بندازیم به اسم مکتب بازاریابی دادائیستی . برای شناخت بهتر دادائیست ها باید بر گردیم به جنگ جهانی اول یعنی حول و حوش سال های ۱۹۱۴ الی ۱۹۲۰ که در اثر آن، میلیون ها نفر در کشورهای مختلف جهان کشته شدند و یا بی خانمان. این جنگ برای برخی از هنرمندان گران تمام شد و آنها نتوانستند با آن کنار بیایند و از این رو باعث ایجاد یک مکتب جدیدی به اسم دادا شد!

دادائیست ها عده ای هنرمند بودند که بعد از دیدن خرابی ها و اثرات جنگ جهانی اول دست به ساختار شکنی زدند؛ آنها جمله تاریخی ” هنر انسان ساز است” را به چالش کشیدند و گفتند اگر هنر انسان ساز است پس چرا آثار فاخر اساتید ما نتوانست جلوی جنگ جهانی اول و این همه خرابیش را بگیرد؟

 
 

دادا در زبان فرانسوی به معنی اسبِ ، اسباب بازی است؛ این اسم هیچ سنخیتی با هنر ندارد؛ بهتر بگویم هیچ ربطی به هنر ندارد و آنها این اسم را از یک کتاب لغت نامه بصورت کاملاً تصادفی پیدا کردند و بر روی مکتب خودشان گذاشتن و این اولین ساختار شکنیشان بود. البته دادائیست ها پا را فراتر گذاشتند و گفتند هر چیزی که از اساتید خود فرا گرفته ایم منسوخ شده است و باید طرحی نو در اندازیم. آنها بر این عقیده بودند که هر خط فکری جدید برای مدت زمان مشخصی آوانگارد(Avant Garde) است و پس از آن منسوخ می شود. چراکه اگر مکاتب اساتید ما منسوخ نشده بود باید می توانست جلوی جنگ را بگیرد و یا بهتر بگوییم جامعه را اصلاح کند.

یکی از معروفترین کارهای آنها سبیل گذاشتن روی اثر هنری لئوناردو داوینچی یعنی همون نقاشی معروفش مونالیزا(Monalisa) بود. این کار ساختار شکنانه را مارسال دوشان انجام داد که خود یکی از سردمداران مکتب دادائیسم بود. تابو شکنی های دیگری هم توسط دادائیست ها اتفاق افتاد مثل بوجود آوردن تکنیک فتومونتاژ(Photomontage) در عکاسی که با کنار هم گذاشتن عکس های مختلف شکلی جدید نقش می بست. و یا گفتن شعر از طریق ذکر کردن چند واژه بی ربط و ربط دادن آنها بهم و ساخت شعرهای ساختار نیافته.

 

 

نمونه کارهای طرفداران دادائیسم؛ ببینید با چهره مونالیزا بیچاره چی کارهایی که نکردند (:

 

مکتب دادائیسم برای خودش اصول مختلفی دارد که مهترین آن پایبند نبودن به عقل گرایی، صِرف است؛ آنها بر این باور بودند که حتی مکتب خودشان هم پایدار نیست و شعار معروفشان این بود که:

 

 

نمونه کارهای طرفداران دادائیسم؛ فوتومونتاژ(Photomontage)

بازاریابی دادائیستی !

در انتهای باید بگویم از مکتب دادائیست های خیلی می شود الگو برداری کرد و یک پارادایم(Paradigm) جدید را در بازاریابی راه انداخت به اسم بازاریابی دادائیستی . این امر محقق نمی شود مگر با داشتن یک اتاق فکر، همراه با سلایق متفاوت و با ظرفیت نقد پذیری بالا! در بازاریابی دادائیستی نباید از شرایط موجود راضی بود!

نباید خود را محصور ایده های فیلپ کاتلر و ۴ پی معروفش و یا سایر بزرگان این رشته کرد! باید دنبال مدل سازی خودمان باشیم؛ آن هم بر اساس بوم کسب و کار خودمان و با توجه به مولفه های فرهنگی و جغرافیایی بازار هدفمان؛ باید از بزرگان الگو برداری کرد ولی نباید همیشه کتاب آنها را بخوانیم باید کتاب خودمان را بنویسیم و خودمان خالق یک مدل کسب و کار باشیم! در بازاریابی دادائیستی باید ساختار شکنی کرد و برای اجرای آن هزینه داد!

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده  

نورو مارکتینگ را اجرا کنیم!

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

 

 

به بخش مغز و اعصاب کلینیک بازاریابی آقای بازاریاب خوش آمدید (:

جایی که تمامی کنش و واکنش های مغز مشتریانتان را بررسی خواهد کرد!

 

زمان زیادی از به کار گیری علم نورو مارکتینگ یا همان بازاریابی عصبی در جهان نمی گذرد؛ تصور کنید وارد یک فروشگاه شده اید ولی در اصل فروشگاهی وجود ندارد بلکه یک کلینیک مغز و اعصاب است که تمام کنش و واکنش های مغز شما را در مواجه با خوراکی ها و محصولات مختلف داخل فروشگاه رصد خواهد کرد!

 

نورو مارکتینگ را اجرا کنیم!

در این کلینیک ما به دنبال این جواب هستیم که در مغز شما چه می گذرد؟ چه چیزهایی را می بینید؟ و یا بهتر بگویم به چه چیزهایی بیشتر توجه می کنید؟ و در نهایت چرا یک برند را در بین تعداد زیادی از برندهای مشابه انتخاب می کنید؟ در این کلینیک بازاریابی علاوه بر متخصصین علوم مغز و اعصاب، علمای بازاریابی و برندینگ هم شما را رصد می کنند. خلاصه شمایِ از همه جا بی خبر را بصورت کامل در رصد اطلاعاتی خود قرار می دهند (:

نمونه ای از یک آزمایش نورو مارکتینگ را که در یک فروشگاه ایتالیایی صورت گرفته است برایتان گذاشتم تا با کم و کیف آن بیشتر آشنا شوید؛ البته این هنوز شروع کار است و باید بیش از اینها در مورد نورو مارکتیگ باهم صحبت کنیم؛ اینکه چطور با استفاده از دستگاه های آی تِرکر(Eye-Tracker) به دنیای جدیدی از علم بازاریابی دست پیدا کنیم!

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده  

چرا تحقیقات بازاریابی ؟

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

 

 

چیستی و چرایی تحقیقات بازاریابی؟

 

یکی از خطاهای استراتژیک واحدهای صنعتی این است که در تدوین برنامه جامع بازاریابی خود بخش تحقیقات بازاریابی(Marketing Research) را حذف می کنند و به آن کمتر توجه می کنند؛ به بیان دیگر تصور مدیران این واحدهای صنعتی این است که مشتری، همان گونه که آنها جهان را می بینند است. غافل از اینکه امکان دارد محاسباتشان به بیراه برود و بعد از کلی هزینه در بخش های مختلف طراحی محصول، تولید، فروش و توزیع و …. متوجه بشوند که بر مسیر هدایت نبوده اند و راه را اشتباه رفته اند.

تحقیقات بازاریابی بخش جدایی ناپذیر تدوین برنامه جامع بازاریابی(Marketing plan) است؛ بدون تحقیقات بازاریابی به مانند آن است که تیری را در تاریکی پرتاب کنیم و امید آن را داشته باشیم به هدف بخورد و موفق شویم. هدایت در نور است و تحقیقات بازاریابی حکم نور چراغ ماشینی را دارد که ما را از پیچ و خم تاریکی بازارهای نا شناخته رد می کند.

به امید روزی که هیچ کسب و کاری بدون انجام فعالیت های تحقیقاتی کار خود را شروع نکند؛ به امید روزی که صنعت ما دست از سبک دیمی کار کردن بر دارد! و به امید روزی که شرکت های تحقیقات بازاریابی اطلاعات معتبر و با ارزش را در اختیار مشتریان خود قرار دهند تا طمعِ شیرین کار تحقیقاتی را درک کنند و احساس نکند این کار، عبث و بیهوده است!

میدون جامع ترین سامانه هدایت، آموزش و پشتیبانی کسب و کار از شبکه سه سیما

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده  

نُت های بازاریابی!

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

هر زبانی برای خودش یک تعداد مشخصی حرف دارد که بصورت قراردادی بین مردم آن دیار استفاده می شود تا بتوانند بهتر با هم ارتباط بگیرند و مفاهیم ذهنشان را بهم منتقل کنند. به عنوان مثال در فارسی ۳۲ حرف، در انگلیسی ۲۶ حرف، در عربی ۲۸ حرف و در موسیقی ۷ حرف(یا همان نُت)!

بله در موسیقی هم حرف داریم دقیقاً مثل الفبای فارسی؛ با این تفاوت که در فارسی با ۳۲ حرف جمله سازی می کنیم اما در موسیقی فقط با ۷ حرف باید منظور خود را منتقل کنیم! ۷ حرف طلایی که همه مردم خاکی آن را درک می کنند و فرقی ندارد فارس باشی یا چینی!

 

نُت های بازاریابی!

بازاریابی هم برای خودش یک سری نُت دارد؛ مبدع اصلی نُت های بازاریابی، فیلپ کاتلر(Philip Kotler) بود که برای اولین بار بحث ۴P را مطرح کرد. اما آنچه که مسلم است برای هر کسب و کار نوپایی که تازه قصد استارت کار خود را دارد؛ شناخت نُت های بازاریابی کاتلر می تواند منجر به نواختن ملودی های زیبای بازاریابی و فروشش شود. با شناختی دقیق از شرایط حاکم بر بازار می توان دست به کار شد و با نُت های بازاریابی کاتلر شروع به نواختن کرد و همگان را مبهوت برند موسیقایی سیستم فروش و بازاریابی خود کرد!

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده  

وایرال مارکتینگ

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

 

 

همیشه قانون هفتایی جواب نخواهد داد! کمی خلاقیت به خرج بدهیم و از چارچوب ها بیرون بزنیم!

 

همیشه دنبال روش های علمی نباشیم! بعضی وقت ها موفقیت در چارچوب شکنی است! در اینکه کمی هم غیر علمی باشیم! مخصوصاً اگر قرار است یک کمپین تبلیغاتی راه بیندازیم. بر خلاف “قانون هفتایی” که بر این باور است برای معرفی محصول و یا خدمت خود باید بیش از ۷ مرتبه مشتری را در معرض انواع کمپین های تبلیغاتی خود قرار دهیم، روش های دیگری هم هست!

 

وایرال مارکتینگ

وایرال مارکتینگ یا همان بازاریابی ویروسی(Viral marketing) یکی از همین تکنیک های سنت شکنانه است. اینکه دست از قانون هفتایی بر داریی! و چماق تبلیغات را مدام بر ذهن و روان مخاطب، نکوبی! اساساً دکترین “قانون هفتایی” برای دهه ۳۰ میلادی بوده و دیگر نمی توان همچون گذشته مشتری را در چمبره رسانه ای خود گرفت. چراکه او آزاد است و می تواند به راحتی انتخاب کند که شما را ببیند و یا نه! بهتان توجه کند و یا حذفتان کند!

یکی از نمونه های که اخیراً با استفاده از تکنیک وایرال مارکتینگ به معرفی برند خود پرداخت، شرکت رایتل بود. مجری دل به دریا می زند و احساسات افراد را برای لحظه ای بر می انگیزد. حس کنجکاوی بیننده گُل می کند و تا انتها کلیپ را دنبال می کند و در نهایت با صدای ربنای آخرین فرد مصاحبه شونده کار تمام میشود.

لحظاتی کوتاه اما مهیج که در نهایت باعث بر انگیختن احساسات بیننده خواهد شد و به احتمال زیاد کلیپ را به دوستانش فروارد کند. آن چیزی که در این سرایتِ اپیدمی وار صورت می گیرد دست به دست شدن برند رایتل است که به دور از تکنیک های کلیشه ای خود را در حافظه ها حک می کند.

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده  

شماره تماس جهت مشاوره!