Skip to main content
Category

آرشیو مقالات تخصصی

مشتری مداری به سبک علی شاطر

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

 
مشتری مداری به سبک علی شاطر
 

برای شرکت شما فقط یک رئیس وجود دارد و آن رئیس، مشتری شماست!

البته به مدیر خودتون هم احترام بذارید چون حقوقتون رو از اون می گیرین (:

گاهی اوقات انسان هایی دور و اطراف ما هستند که بدون دانستن هیچ یک از اصول بازاریابی و مشتری مداری فقط با کمی صفای دل، کسب و کار پر رونقی را برای خود ترتیب داده اند. یکی از این مشاغل، نانوایی است. علی شاطر، نانوای سالخورده ای که ۵ دهه است در این صنف فعالیت می کند. همیشه نانوایی او شلوغ است؛ مردم در صف طولانی در انتظار نان گرفتن از او هستند. هیچکس از بودن در صف ناراحت نیست؛ چراکه همه منتظر کار دستی حاج علی هستند! نان های علی شاطر شهره منطقه خودش است.

تخصص کافی نیست! تعهد و اخلاق هم شرط است؛

کمی آن طرف تر نانوایی دیگری است؛ نانوایی خیلی شیک و تمیز؛ شاطر این نانوایی فردی عبوس و تنبل است؛ صبح ها دیر از خواب بلند می شود؛ با عجله کیسه های آرد را داخل همزن خالی می کند؛ آب می ریزد و برای آماده سازی سریع خمیر از جوش شیرین کمک می گیرید. تنور را روشن می کند و خمیر ها را با بی سلیقگی روی صفحه تنور می اندازد؛ نان های بد شکل و خمیر سوخته را به مردم تحویل می دهد. او مشتری زیادی  ندارد. همیشه از بی پولی و صرف نکردن شغل نانوایی می نالد. او بر این باور است که در حرفه خود یک متخصص تمام عیار است. اما رمز موفقیت مشتری مداری علی شاطر چیست؟ چرا علی شاطر نسبت به او موفق تر است؟

مشتری مداری به سبک علی شاطر

علی شاطر سواد زیادی ندارد؛ اما خوب می داند که ارباب کیست؟ او می داند که روزی در دستان مشتریانش است که توسط پروردگارش برای او تقدیر می شود. او از پدران خود آموخته که مردم عیال الله هستند! فردی لاغر و نحیف، اما پر تلاش. او صبح زود قبل از طلوع خورشید بر می خیزید. خمیر را آماده می کند و به آن فرصت می دهد تا به صورت طبیعی تخمیر و آماده پخت شود. مزه نان های او تلخ و جوش شیرینی نیست؛ چراکه اجازه می دهد تخمیر به شکل طبیعی صورت گیرد. او قبل از استفاده، با حوصله اجازه می دهد تا تنور نیم ساعت گرم شود و به حرارت پایدار برسد. سپس خمیر ها را به صورت کاملاً شکیل و صاف روی میز پهن می کند؛ اندکی کنجد به آنها اضافه می کند و به شکلی مرتب و منظم به تنور می زند. حرارت تنور را کم و متعادل نگه می دارد. صبورانه منتظر می ماند تا تمام خمیر ها، به اندازه کافی حرارت ببیند. طوری نان می پزد انگار می خواهد آن را تقدیم عزیزترین فرد زندگی اش کند. چند نیمکت داخل مغازه گذاشته است تا هر کس می خواهد روی آن بنشیند و خسته نشود؛ هر از چند گاهی هم برای مشتریانش آب و چای تعارف می کند؛ از اینکه آنها باید معطل شوند عذر خواهی می کند.

نکاتی چند اندر احوالات حاج علی و سبک مشتری مداری او

شاید در اولین نگاه این احساس در شما ایجاد بشود که به قول بعضی ها در این مقاله مصادره به مطلوب صورت گرفته است! یعنی چه ربطی بین مفاهیم تخصصی بازاریابی با سبک مشتری مداری علی شاطر وجود دارد؟ ولی باید بگویم که خیلی وقت ها قوانین طلایی به حدی ساده است که مورد غفلت ما قرار می گیرد. سبک مشتری مداری علی شاطر به حدی ساده و بی آلایش است که شاید برایمان زیاد جلب توجه نکند. شاید لازم است کلی پول هزینه کنیم و در یک کنفرانس بازاریابی مطرح شرکت کنیم؛ فلان سخنران داخلی و یا خارجی کلی کلمات قُلمبه و سُلمبه برایمان بگوید تا قبول کنیم مشتری عیال الله است! چیزی که تعداد معدودی از واحد های صنعتی و خدماتی که در عرصه بازاریابی صنعتی به آن توجه می کنند. نکات زیر را می توان از حاج علی الگو برداری کرد:

۱ـ مشتری در کانون توجه است؛ احترام و ارزش قائل شدن برای مشتری باید در عمل دیده شود نه در شعارهای تبلیغاتی!

۲ـ نتیجه عشق و علاقه ما به کارمان در کار دستی هایمان متبلور خواهد شد؛ به قول یکی از دوستان، کالا و خدمت تولیدی هر فردی مثل بچه اش هست؟ از روی آن کالا و خدمت می توان فهمید در چه فضای ذهنی تولید شده است؛ دقیقاً مثل بچه با ادب و یا بی ادبی که می توان فهمید در چه خانواده ای و با چه طرز تفکری بزرگ شده است؟

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب  |    پیچ اینستاگرام بزاززاده

رزومه علمی، پژوهشی و اجرایی:  سید حجت بزاززاده  |    فرم درخواست مشاوره بازاریابی صنعتی

بازاریابی حفظ مشتری ؛ Retention Marketing

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

 
بازاریابی حفظ مشتری
 

برتری از آن کسی است که بتواند در امر سرویس دهی، حرف جدیدی برای گفتن داشته باشد.

فرانک اتکینسون(Frank Atkinson)؛ مولف کتاب مراقبت از مشتری

 

یکی از مفاهیم مهم و پایه ای در مباحث بازاریابی و فروش کلید واژه ” مشتری ” است؛ تصور کنید مشتری را در کانون توجه خود قرار داده ایم؛ حال برای حداکثر کردن میزان رضایت مندی او مدل های مختلفی را ارائه می کنیم. یکی از این مدل ها در کتاب مراقبت از مشتری (Customer care) اثر آقای فرانک اتکینسون (Frank Atkinson) بیان شده است. اتکینسون در این کتاب تلاش می کند ما را با راه های مختلفی آشنا کند تا بتوانیم احساس رضایت مندی مشتری را به حد غایت خود برسانیم. این کتاب مصداق بارز بحث بازاریابی حفظ مشتری (Retention Marketing) است.

بازاریابی حفظ مشتری (Retention Marketing)

شکل جدیدی از بازاریابی که در بازاریابی صنعتی نیز قابل استفاده است؛ بازاریابی حفظ مشتری تمام تلاش خود را می کند تا میزان درگیری مشتری با مجموعه کالا و خدمات ما بیشتر شود؛ به بیان دیگر با ارائه پکیج های مختلف مشتری مداری کاری می کند تا مشتری به خرید دوباره متمایل شود. البته در این روش به رویکردهای سودآوری بیشتر، در کوتاه مدت نیز تاکید ویژه ای می شود. یعنی در بازاریابی حفظ مشتری کاری صورت می گیرد تا مشتری خیلی زودتر به کالا و خدمت ما نیاز پیدا کند؛ بعضی از شرکت ها کاری می کنند تا سیکل خرید مشتریانشان کوتاه تر شود!

 

 

قانون ۹۵/۵ در بازاریابی حفظ مشتری

بر اساس تحقیقاتی که مدرسه بین المللی کسب و کار هاروارد(Harvard Business School) انجام داد؛ مشخص شد که اهمیت دادن به بحث بازاریابی حفظ مشتری می تواند به میزان قابل توجهی سود شرکت ها را افزایش دهد. بر اساس نتایج تحقیق آنها مشخص شد که به ازای حفظ ۵ درصد از مشتریان، میزان سودهی شرکت از ۲۵ درصد به ۹۵ درصد افزایش خواهد یافت. قانون ۹۵/۵ به این مهم تاکید می کند که اگر به اندازه فقط ۵ واحد به مقوله حفظ مشتریان خود توجه کنیم؛ آنها به میزان ۹۵ واحد به ما سود بیشتری خواهند رساند! این قانون در بحث بازاریابی صنعتی بسیار حائز اهمیت است. چراکه از دست دادن یک مشتری قدیمی در بازاریابی صنعتی به معنی از دست دادن بخش عمده ای از سهم بازار است.

رابطه CLV با بازاریابی حفظ مشتری

اگر خاطرتون باشه قبلا در مورد CLV و یا همان ارزش طول عمر مشتری براتون توضیح دادم؛ اما این بار می خواهیم رابطه CLV با مقوله بازاریابی حفظ مشتری را بررسی کنیم؛ بر اساس تحقیقات صورت گرفته توسط در کمپانی Sweet Tooth انگلستان، مشخص شد که به کارگیری روش های خلاقانه برای حفظ مشتری می تواند به میزان ۴۰ درصد به طول عمر مشتری یا همان CLV اضافه کند. از طرفی دیگر این تحقیقات نشان داد که به کارگیری Retention Marketing منجر به افزایش ۲۰ درصدی خرید مکرر(repeat purchase) مشتریان شرکت Sweet Tooth شده است. آن چیزی که از این تحقیقات بازاریابی و سایر تحقیقات صورت گرفته در حوزه بازاریابی حفظ مشتری به آن می رسیم این است که توجه به پارامترهای حفظ مشتری می تواند به رونق هر چه بیشتر کسب و کار ما کمک کند.

 

 

کتاب مراقبت از مشتری (Customer care)

برای اینکه بحث بازاریابی حفظ مشتری را بهتر درک کنیم پیشنهاد می کنم کتاب مراقبت از مشتری را مطالعه کنید. کتابی عملیاتی که در آن فرانک اتکینسون (Frank Atkinson) به ما می آموزد چطور مشتریان خود را حفظ کنیم؟ این کتاب ارزشمند برای تمامی واحدهای صنعتی بزرگ و کوچکی که به تازگی شروع به فعالیت کرده اند مناسب است؛ آنهایی که نمی داند چطور مسیر بازاریابی و فروش خود را ترسیم کنند؟ فرانک اتکینسون یک مشاور بازاریابی صنعتی قهار است که توانسته مدیران فروش زیادی را در اروپا پروش دهد. وقتی کتاب فرانک را می خوانید با مثال های رنگارنگ صنعتی روبرو می شوید که در مواجه با مشکلات مختلف برای آنها راه حل ارائه کرده است. کلید واژه کتاب او این است که به مشتریان فعلی خود بیش از پیش اهمیت دهید. بازاریابی خوب است ولی از نوع بازاریابی حفظ مشتری ؛ در این کتاب می آموزیم که حفظ مشتری بالاترین رسالت هر شرکت و یا واحد صنعتی است؛ این رسالت به حدی مهم و دارای اولویت است که در برخی موارد لازم است شخص مدیر عامل رأساً وارد عمل شود.

کلام آخر؛

فارغ از تمامی مباحث مطرح شده در این مقاله باید بدانیم که برای موفقیت در هر پلن(Plan) و یا برنامه بازاریابی، توجه به مشتری یک اصل است؛ تا زمانی که مشتری در کانون توجه هستند می توان به ثابت بودن جریان درآمدی امیدوار بود؛ اما مدامی که مشتری را کنار بگذاریم و بر این باور باشیم که او مجبور است از ما خرید کند نقطه شروع شکست برندینگ ماست! بازاریابی صنعتی کاری سخت و پیچیده است؛ نمی توان با مدل های ساده بازاریابی مصرفی آن را مقایسه کرد. در این سال های هیچ مدیر بازاریابی صنعتی موفقی را ندیدم که مشتری را در اولویت دوم قرار داده باشد. شاید به ظاهر ساده باشد و طوطی وار بگویم که مشتری مهم است؛ اما وقتی پای عمل می شود می توان فهمید که چقدر به مشتری خود ارج می نهیم. بدون شک هر چقدر این رابطه مشتری مداری قوی تر باشد می توان به بقاء شرکت امیدوارتر بود.

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب  |    پیچ اینستاگرام بزاززاده

رزومه علمی، پژوهشی و اجرایی:  سید حجت بزاززاده  |    فرم درخواست مشاوره بازاریابی صنعتی

اهمیت بلاگینگ در بازاریابی صنعتی

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

 
اهمیت بلاگینگ در بازاریابی صنعتی
 

امروز کارهایی را انجام دهید که آینده شما از شما سپاسگزار باشد!

تا به حال به این فکر کرده اید که روزانه چقدر از زمان خود را صرف وب گردی و یا گشت و گزار در فضای مجازی می کنید؟ چه چیزی شما را به سمت خود جلب می کند؟ برای اینکه به مقصود خود برسید اول از همه چه می کنید؟ آیا به سراغ گوگل می روید و سرنوشت خود را به دست او می سپارید؟ گوگل چه می کند و چه پیشنهاداتی را برای شما لیست می کند؟ آیا گوگل نیاز و خواسته شما را به خوبی درک کرده است؟ آیا عطش فهمیدن در شما را سیراب می کند؟ جواب همه اینها در محتوای تولیدی ما در بستر وب، مستتر است؛ اینکه چه بکنیم تا بیشتر دیده شویم!

بلاگ چیست؟

بلاگ یا همان وبلاگ (weblog) یک گزاره آنلاین است؛ یعنی بستری دیجیتالی برای انتقال احساسات، عقاید و علاقه مندی های ما؛ امکان دارد یکی دوست داشته باشد در وبلاگش از محتواهای تخصصی رشته خودش بگوید و دیگری حال و هوای روزانه اش را در آن ثبت کند. دست شما برای ثبت و ضبط کردن داده ها باز است. مخاطبین شما وبلاگتان را به خاطر خودتان و زاویه دیدتان انتخاب خواهند کرد. بنابراین شما می توانید از بلاگینگ برای پر رنگ تر کردند جوهره ذاتی برند پرسونالیتی خودتان و یا شرکتتان استفاده کنید. یعنی بلاگینگ به عنوان یک ابزار بازاریابی به تحقق اهداف بازاریابی صنعتی شما کمک خواهد کرد.

بلاگینگ (blogging) چیست؟

به تمامی فعالیت ها و کنش هایی که در فضای وبلاگ از ما سر می زند بلاگینگ می گویند؛ بلاگینگ ها ابزاری کارآمد برای اطلاع رسانی ایده های جدید ما به مخاطبینمان هستند. بلاگینگ ابزار فهماندن به گوگل است که ما را به علاقه مندانمان برساند؛ بذارید پیچیده اش نکنم؛ سایت آقای بازاریاب، یک بلاگ است و مجموعه فعالیت های من در این سایت مصداق بلاگینگ. به طور قطع مخاطبین من جامعه محدودی از بازار کسب و کار ایران هستند؛ تمرکز اصلی آقای بازاریاب روی کلید واژه بازاریابی صنعتی است. بنابراین باید کلیه فعالیت های بلاگینگ من نیز حول و حوش همین موضوع بچرخد.

SWOT بلاگینگ

تا اینجا برایمان تبیین شد که باید برای بهتر دیده شدن؛ در بلاگ های خود خوراکِ محتوایی فاخر و یا جذاب تولید کنیم. کلیه فعالیت های ما در قالب بلاگینگ برای موتورهای جستجو اهمیت دارد. اینکه مثل یک روزنامه کثیر النتشار هر روز چه تیتر خبری را برای مخاطبینمان داریم؟ چطور می خواهیم آنها را سورپرایز کنیم؟ آیا برای محتوای خود یک الگریتم و مدل مفهومی خاص طراحی کرده ایم؟ اصلاً می دانیم قرار است از کجا به کجا برسیم؟ آنچیزی که در مدل مفهومی SWOT به دنبال آن هستیم رسیدن به این پاسخ است که نقاط قوت و ضعف صنعت کاری ما چیست؟ آن بخش هایی که کمتر به آن توجه شده اند کدامند؟ در نقطه مقابل آن، تهدیدات و فرصت های پیش روی کسب و کار ما چیست؟ چطور می توانیم تهدیدات را به فرصت ها تبدیل کنیم؟

 

 

پرورش مشتری در بلاگینگ

ما خیلی وقت ها فکر می کنیم باید همه افراد جامعه محصول و خدمتمان را بشناسند و خرید کنند؛ چه بسا لازم است دوره زمانی مشخصی را سپری کنیم تا فهم استفاده از خدمات و توانایی های ما برای دیگران مشخص شود! یعنی باید با تولید محتواهای پیوسته و مرتبط این فهم را در مخطب علاقه مند خود ایجاد کنیم که ما چه توانایی هایی داریم؛ چگونه می توانیم به آنها کمک کنیم؟ قبل از اینکه مشتریانمان ما را کشف کنند باید خودشان را کشف کنند! یعنی یکی از مهمترین فعالیت های بلاگینگ، کشف مشتری از خودِ درونش است؛ برخلاف تصور خیلی ها، بلاگینگ یک سایت سرگرمی نیست؛ بلکه یک مرجع است تا نیاز کشف نشده را برای مشتری نمایان کند. به تعبیری دیگر آن نیاز را در مشتری ایجاد می کند؛ البته باید گفت که گزاره ” ایجاد شدن نیاز در مشتری ” درست نیست! چراکه آن نیاز در مشتری وجود داشته است ولی او از وجود آن بی خبر بوده؛ وظیفه ما در طرح بازاریابی صنعتی خود این استکه به او کمک کنیمتا به نیازش پی ببرد.

چیزهای خوب سراغ کسی می آید که صبر می کند؛

اما چیزهای بهتر سراغ کسی می آید که تلاش می کند!

زمان کلید موفقیت بلاگینگ

هیچ کاری بدون زحمت و سخت کوشی به ثمر نخواهد رسید؛ نباید این را فراموش کنیم که کلیه فعالیت های بالگینگ به یک و یا دو مقاله ختم نمی شود؛ چه بسا لازم است چندین سال بر یک امر تاکید کنیم تا از بینِ، خیلِ کثیر رقبا دیده شویم؛ تازه وقتی دیده شدیم اول داستان است؛ باید اثبات کنیم آنچیزی را که بیان کردیم می توانیم عمل کنیم؛ بنابراین بلاگینگ درس عمل نوشتن است نه خاطره نویسی! در عالم بلاگینگ یاد می گیریم عملِمان از حرفمان فرسنگ ها جلوتر باشد. اینجوری نیست که قله را که فتح کردیم بازی تمام شود. سخت تر از فتح کردن قله، حفظ کردن آن است! و همه اینها فقط و فقط با زمان تکلیفش روشن می شود.

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب  |    پیچ اینستاگرام بزاززاده

رزومه علمی، پژوهشی و اجرایی:  سید حجت بزاززاده  |    فرم درخواست مشاوره بازاریابی صنعتی

مدیریت تجربه مشتری

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

 
مدیریت تجربه مشتری
 

کلیدی ترین عامل موفقیت در شرکت ما مشتریانمان هستند!

  مایکل دل(Michael S. Dell)؛ مالک شرکت چند ملیتی Dell

 

 

 

خیلی از مدیران بازاریابی و فروش بر این باورند که مدیریت تجربه مشتری (Customer experience management) یکی از زیر شاخه مدیریت ارتباط با مشتری(Customer relationship management) می باشد. از طرفی دیگر وقتی برای اولین بار با واژه مدیریت تجربه مشتری روبرو می شویم؛ آن را با کلماتی همچون رضایت و خوشنودی مشتری، همسان سازی می کنیم؛ در صورتی که مفهوم مدیریت تجربه مشتری و یا همان CEM خیلی گسترده تر از این است.

ارزش مشتری آنقدر بالاست که ناراضی ترین مشتری منبعی ارزشمند جهت عبرت آموزی ماست.

  بیل گیتس(Bill Gates)؛ مالک شرکت چند ملیتی(Microsoft)

 

 

رابطه مفهوم اقتصاد تجربه با مدیریت تجربه مشتری

قبل از اینکه به تبیین مفهوم مدیریت تجربه مشتری بپردازیم بد نیست با مفهوم اقتصاد تجربه(Experience Economy) آشنا شویم! مفهوم اقتصاد تجربه اولین بار توسط جوزف پاین (B. Joseph Pine II) و جیمز گیل‏مور (James H. Gilmore) به جهان معرفی شد؛ آنها برای اقتصاد، چهار بعد در نظر گرفتند که به ترتیب شامل اقتصاد کشاورزی، اقتصاد صنعتی، اقتصاد خدماتی و در نهایت اقتصاد تجربه بود. پاین و گیلمور در کتاب معروف خود با عنوان اقتصاد تجربه بر این امر تاکید کردند که پایه و اساس رشد اقتصادی هر کشوری در آینده به تجربه مصرف کنندگان آن گِره خورده است! جمله معرف آن های این بود که:

کار تئاتر است و هر کسب و کاری صحنه یک تئاتر شگفت انگیز!

پاین و گیلمور با بیان مفهوم مدیریت تجربه مشتری (CEM) دنیای متفاوتی را با مدیریت ارتباط با مشتری (CRM) به جهان معرفی کردند. نگاه مدیریت ارتباط با مشتری (CRM)، نگاهی سودآور است؛ نگاهی که در آن تمام تلاش خود را می کنیم تا مشتری خود را حفظ کنیم. اما مدیریت تجربه مشتری کاری پیچیده و مشکل تر است. در ادامه با مدیریت تجربه مشتری که با CEM و یا CXM خلاصه می شود بیشتر آشنا خواهیم شد.

 

 

مدیریت تجربه مشتری ؛ CEM و یا CXM

نتایج یک کار تحقیقاتی نشان داد که حدود ۸۵ درصد از مشتریان به دلیل مواجه با یک تجربه بد از برند مورد علاقه خود دیگر از آن شرکت خرید نکردند! این یعنی مدیریت تجربه مشتری مهم است؛ به زبان ساده و روان ما در مدیریت تجربه مشتری به دنبال مدیریت کردن ذهن و تفکر مشتری خود هستیم نه صرفاً راضی نگه داشتن او! در CEM مشتری باید اهداف و آرمان های خود را در برند شرکت ما پیدا کند؛ باید خودِ درونِ خود را در آیئنه برند ما ببیند! تا به حال به این فکر کردید چرا بعضی از دوستانتان با اینکه وضع مالی خوبی ندارند حاضراً پول قرض کنند و یک گوشی اپل(Apple) بخرند؟ دلیل این موضوع را باید در CEM پیدا کنید!

 

باید مشتری خود را درک کنیم؛ لازمه درک کردن، شناخت عمیق از مشتری است!

 

 

دو نکته عملیاتی CEM در بازاریابی صنعتی

قبل از اینکه این دو نکته تجربی خود را به شما منتقل کنم باید بگویم که استفاده از تکنیک CEM در سبک بازاریابی صنعتیو یا همان B2B بیشتر کاربرد دارد؛ چراکه در در این شیوه از بازاریابی باید به نکات ظریف بسیاری توجه کرد و چه بسا برای مواجه شدن با یک مشتری باید ساعت ها و روزهای زیادی را سپری کرد. البته این به معنی نفی تکنیک CEM در سبک بازاریابی B2C نیست؛ به طور قطع استفاده از تکنیک های مدیریت تجربه مشتری در عالم بازاریابی B2C نیز مفید خواهد بود. خوب برگردیم به دو نکته عملیاتی در مورد استفاده از مدیریت تجربه مشتری در فرایند بازاریابی صنعتی:

۱ـ سیر تا پیاز مشتری را در بیاروید! به عنوان اولین نکته پیشنهاد می کنم یک فرم آماده کنید و سعی کنید سیر تا پیاز مشتری خود را در آن بنویسید! از علایق و سلایق گرفته تا سبک عکس پروفایل تلگرام و یا واتس آپش! از ادبیاتی که در شبکه های اجتماعی دارد تا پست هایی که منتشر می کند! از ساعت خریدش گرفته تا زمان پرسه زنی در سایت یا فروشگاه شما؛ خلاصه سعی کنید برای هر مشتری خود یک پروفایل درست کنید و فیها خالدونش را در آن بنویسید!

۲ـ اقدام و عمل؛ در این مرحله دست به کار بشید و یک معجون خوش مزه مطابق میل مشتری خود درست کنید! معجونی که در آن تمام سلایق و خوشایندهای مشتری لحاظ شده است؛ ارائه کالا و یا خدمتِ کاملاً سفارشی شده می تواند میزان تجربه خوشایند مشتری از برند و شرکت شما را به میزان قابل توجهی بالا ببرد. این را فراموش نکنیم که هر تکنیک و یا خلاقیتی که منجر به ارائه خدمات سفارشی سازی شده به مشتریان ما شود می تواند در بالا بردن میزان رضایت مندی آنها و همچنین ایجاد تجربه شیرین از برند و یا شرکت ما ختم شود.

دهه ۱۹۸۰ دهه کیفیت؛ دهه ۱۹۹۰ دهه برندسازی؛ و دهه ۲۰۰۰ دهه ایجاد تجربه مشتری خواهد بود!

یان مک الیستر(Ian McAllister)؛ مدیر شرکت خودروسازی فورد(Ford Company)

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب  |    پیچ اینستاگرام بزاززاده

رزومه علمی، پژوهشی و اجرایی:  سید حجت بزاززاده  |    فرم درخواست مشاوره بازاریابی صنعتی

 

بفرمایید دکتری خیابانی!

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

بفرمایید دکتری خیابانی!

روایت داستان این مقاله مربوط به دوران دانشجویی بنده است؛ یعنی سال ۱۳۹۵؛ پس اگر قیمت های داخل مقاله رو دیدین تعجب نکنید ((:

این مقاله بروزرسانی شده است (:

داستان از اینجا شروع شد که برای خرید کتاب وارد خیابان انقلاب شدم؛ همهمه و سر و صدا در گوشه ای از خیابان انقلاب نظرم را جلب کرد… فرد صورت سوخته ای که شلوار شیش جیب پوشیده بود با تمام وجود داد می زد:

  • پروپوزال…. پایان نامه ارشد و دکتری …. مقاله ISI …. بفرمایید داخل پاساژ!!!

بفرمایید دکتری خیابانی!

او یک جارچیِ فروش مقاله ISI و پایان نامه بود؛ در عین حال که داد می زد تابلویی که در دستش داشت را تکان می داد؛ عکسی از تابلوی او گرفتم و از سر کنجکاوی وارد پاساژ شدم. همین که وارد پاساژ شدم نفر دوم که فهمید دنبال مقاله هستم من رو به طبقه سوم برد؛ یک مغازه کوچک که چند تا دانشجوی در حال پرسش و پاسخ از صاحب آن بودند؛ یه پسر جونی روی میز شکسته ای نشسته بود رو به من کرد گفت:

  • داداش پایان نامه می خوای! کُلش رو برات می بندیم! اگر بخوای مقاله ISI هم از توش برات در می یاریم! به شرط چاپ شدن در یک ژورنال بین المللی و مورد تایید وزارت علوم!

خیلی گیج شده بودم؛ واقعاً باورم نمی شد؛  آخه چه جوری میشه مقاله و یا تز دکتری نوشت و کسی هم نفهمه؟ آخه مگه دکتری خیابانی هم داریم؟ به پسر جوان گفتم: آقا اگر من یک مقاله ISI بخوام چه قدر برام تموم میشه؟ با یک لحن بازاری گفت:

  • اگه بخوای فقط اسم خودت باشه ۲ میلیون می یفته برات! اگه قرار باشه نفر دوم و یا سوم باشی فی(قیمت) می شکنه… اگر می خوای بیشتر بدونی برو پیش رئیسمون

رفتم اتاق بغلی؛ یک فرد میانسالی نشسته بود و حسابی هم سرش شلوغ بود یک سری دانشجو دور و برشو گرفته بودند… بلند شد و گفت یک دقیقه همه صبر کنید برای همتون توضیح می دم… از پشت میز بلند شد و اومد بین همه و گفت:

  • ببینید دوستان؛ ما کار پایان نامه رو از صفر تا صد انجام می دیم!! کل پایان نامه بسته به رشته بین ۲ تا ۲٫۵ میلیون تومان براتون تمام می شه؛ از همون می تونیم براتون یک مقاله هم در بیاریم که اونم اگر قرار باشه اسم شما در اول مقاله باشه حدود ۲ میلیون براتون تموم می شه؛ راستی اگر برای رزومه دکتری هم خواستین می تونیم جای شما کتاب بنویسیم!

دیگه داشتم از تعجب سکته می زدم!!! با صدای بلند گفتم ببخشید استاد می تونیم پایان نامه و یا مقالمون رو با همکاری هم دیگه انجام بدیم؟ یعنی یه جوری باشه تا بفهمیم چطور باید مقاله بنویسیم؟ چون تو دانشگاه هیچی بهمون یاد ندادن؛ من می خواهم یاد هم بگیریم؛ اون هم یک نگاهی از سر تکبر کرد و گفت:

  • نه داداش ما کاری به شما نداریم؛ پروپزال رو خودمون می بندیم براتون؛ بعد از تصویب هم، کاراشو تا مرحله دفاع خودمون انجام میدیم و بعد هم اکسپت مقاله!!

گفتم نمی شه من به شما پول بدهم به من یاد بدهید خودم کارامو انجام بدم؟ آخه می خوام یاد بگیرم؛ اونم گفت:

    • ما سرمون شلوغه وقت این کارا رو نداریم؛ و بعد ادامه داد: ببین داداش ما تیممون جوره، کل کاراتو ظرف مدت یک ماه یا شاید هم کمتر ببندیم… نگران نباش!

 

دکتری خیابانی هم بد نیستا !

فکر کنم فشارم افتاده بود؛ یخ کرده بودم اومدم بیرون؛ شروع کردم با خودم صحبت کردن؛  ای آقا جان این چه کاریه؛ کلی زحمت بکشی بعد پایان نامه رو ببندی و بعد هم کلی استاد راهنما و مشاور ایراد بگیرند؛ وقت با ارزشتو هم بسوزونی؛ بیا کل کار رو بده به اینا برات جمعش کنند؛ راحت می شی به خدا… تازه بعدش هم با کلی زحمت یه مقاله از پایان نامت در بیاری بفرستی یه ژورنال، منتظر باشی اگر ادیتورش حال داشت جوابت رو بعد از ۶ ماه بده؛ بیا کار رو بسپُر دست اینا، تازه یه ماه مقاله ISI هم بهت میدن؛ همه کاراشون هم به شرط چاقو است مثل هندونه خریدن؛ به خودم می گفتم بابا تو وقتت طلاست می دونی با هر دقیقش چقدر می تونی بیزینس کنی؛ حیف نیست این استعداد قشنگتو خرج این خزعبلات کنی؛ تو همین فضا بودم که یه حسی گفت به استاد زنگ بزن؛ به یکی از استادهای مهربونم زنگ زدم و کل ماجرا رو براش گفتم؛ بعد از کمی تأمل، خنده ای کرد و گفت:

پسر، گول این شیادها رو نخور … !

کار پایان نامم ۹ ماه طول کشید ولی برام خیلی شیرین بود؛ بعد از اون تصمیم گرفتم با کمک اساتید و دوستان خوبم یک تیم توی دانشگاه تشکیل بدیم و به دوستان محقق در رشته های مدیریت، کمک کنیم تا خودشون کاراشون رو انجام بدن؛ از بابت این کار هم هیچ هزینه ای ازشون نگیریم؛ به هر حال خدا کمک کرد و این کار رو اون سال ها با دوستان خوبم انجام دادیم؛ یادش بخیر.

بروزرسانی مقاله دکتری خیابانی؛ سال ۱۳۹۹

 

هفته پیش گذرم به خیابان انقلاب افتاد؛ دیدم عجب بازاری شده؛ قیمت ها با دلار رفته بالا؛ قیمت ۲ تومن شده ۱۰ الی ۲۰ میلیون تومن؛ علی برکت الله؛ عجب بیزینسی شده این مدرک فروشی؛ بعضی ها که عطش دکتر و مهندس شدن دارن؛ چه پول هایی که نمی دن! جالبتر اینکه این عزیزان تنبل، برای کار نکرده می خواهند ستایش هم بِشند؛ از اولین باری که این مقاله رو نوشتم حدود چهار سال گذشته؛ برایم جالب بود چرا وقتی امسال(۱۳۹۹) باز همون صحنه ها را دیدم مثل سال ۹۵ حالم بد نشد؟ چرا تعجب نکردم؟ چرا یخ نکردم؟  دلیلش روشن است:

بازار کار تشنه افراد متخصص است نه دکتر و مهندس!

برای همین است که تعداد بالایی از فارغ التحصیلان دانشگاه نمی توانند در بیزنس های مرتبط به خودشون موفق بشن!

البته این یکی از دلایلش می تونه باشه و به این معنی نیست که همه دکتر و مهندس های ما بی سوادند (:

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب  |    پیچ اینستاگرام بزاززاده

رزومه علمی، پژوهشی و اجرایی:  سید حجت بزاززاده  |    فرم درخواست مشاوره بازاریابی صنعتی

بازاریابی در شرایط سخت اقتصادی

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

 

بازاریابی در شرایط بد اقتصادی

 

آفتاب به گیاهی می تابد که سر از خاک بیرون آورده باشد!

بدون شک وقتی شرایط اقتصادی خراب میشه همه  تحت فشار قرار می گیرند؛ بازارها از رونق می افتد؛ مواد اولیه در دسترس نخواهد بود و خلاصه ثبات قیمت ها برهم می خورد؛ دلایل یاد شده و ده ها دلیل دیگر دست به دست هم می دهد تا دیگر انگیزه ای برای ادامه مسیر نباشد! بازاریابی در شرایط سخت اقتصادی یکی از مقوله های مهم برای هر بازاریاب است؛ هنگام رکود اقتصادی، مدیران بازاریابی باید طرح‌های بازاریابی قدیمی را که داده محور و مبتنی بر پژوهش‌های گسترده هستند را رها کنند؛ جایگزین آن باید طرح‌های خلاقانه‌ای باشد که منسجم، محرک و به شدت متمرکز بر عمل هستند.

بازاریابی در شرایط سخت اقتصادی

اکثر مدیران بازاریابی با سه مولفه چالش بر انگیز زیر مواجه هستند؛ آنها باید پارمترهای زیر را مدیریت کنند و با یک منطق قابل توجیه مسیر روشنی را برای ادامه فعالیت های بازاریابی شرکت ترسیم کنند:

۱ـ انفجار داده های و اطلاعات

یکی از ویژگی های عصر حاضر کاهش هزینه های برقراری ارتباط است؛ کافی است یک گوشی ساده اندروید در دست داشته باشد و یک بسته اینترنتی ارزان قیمت هم بخرید؛ با چند کلیک ساده به انبوه از داده ها و اطلاعات رنگارنگ از بازار هدف خود دست پیدا خواهید کرد. داده هایی که ثانیه به ثانیه بر تعداد آن افزوده خواهد شد؛ این استخر داده(Pool Data) در عین حال که یک مزیت است می تواند به یک چالش جدی برای مدیران بازاریابی تبدیل شود. ساز و کاری که بتواند داده ها را دسته بندی کند و از آن اطلاعات تفسیری قوی را استخراج کند یک معضل جدی است. مدیران بازاریابی باید به دنبال طراحی یک پلت فرمی باشند که با کمک آن بتوان یک خط راهنما(Guideline) قوی برای بچه های بازاریاب ترسیم کرد.

۲ـ تعدد تکنیک های متنوع بازاریابی

اگر خاطرتون باشه بیست سال پیش کل روش ها و تکنیک های بازاریابی به تعداد انگشتان دست بود. اگر یک مدیر بازاریابی می خواست برند خود را در بازار جا بیندازد گزینه ها(Alternative) مشخصی داشت. کل کانال های تبلیغاتی خلاصه می شد در چند شبکه صدا و سیما، تبلیغات بیلبوردی و کاتالوگ و غیره؛ اما در حال حاضر فقط در حوزه سیما بیش از ده ها شبکه تلویزیونی وجود دارد. این به جزء تعدا بالای شبکه های ماهواره ای و اینترنتی است. فراگیر شدن بستر دیجیتال منجر شده است تا هر فردی که بخواهد بتواند یک رسانه مستقل برای خود داشته باشد. کم نیستند افراد تاثیر گذاری(Influencer) که با تولید یک محتوای چند دقیقه ای، میلیون ها مخاطب را در سر تا سر جهان به خود جذب می کنند. تعدد تکنیک های متنوع بازاریابی باعث سر در گمی مدیران بازاریابی شده است. امروزه بدون انجام تحقیقات بازاریابی نمی توان تصمیم بهینه گرفت! نمی توان فهمید که کدام ابزار تبلیغاتی اثربخش است.

 

 

۳ـ بازاریابی در شرایط سخت اقتصادی

همه چالش های بالا یک طرف رکود اقتصادی(Depression) طرف دیگر؛ در شرایط سخت اقتصادی خیلی از معادلات بهم می خورد؛ دیگر نمی توان به تحلیل های قبلی اعتماد کرد. شرکت های زیادی در شرایط رکود اقتصادی ورشکست می شوند. شرکت های فعال هم از آینده وضعیت بازار نگران هستند و این خود باعث تشدید شرایط رکود می شود. مدیران بازاریابی چاره ای جز این ندارد که برنامه های بازاریابی خود را تغییر دهند؛ آنها به این سمت حرکت خواهند کرد که برنامه بلند مدت خود را تبدیل به برنامه های اقتضایی و کوتاه مدت کنند. رکود باعث تغییر خیلی از معادلات خواهد شد. حتی امکان دارد برخی از مولفه ها و پارمترهای در برنامه کلان و بلند مدت شرکت دستخوش تغییر شود.

کلام آخر؛

هدف از این مقاله این بود که در مواجه با شرایط سخت اقتصادی میدان را خالی نکنیم؛ سعی کنیم از همان روزهای اول که بحران به وقوع می پیوندد وقت بیشتری را صرف خواندن مقالات تحلیلی در حوزه بازار کنیم؛ بعد از آن با تشکیل اتاق فکر سناریوهای مختلف پیشرو را از بدترین تا بهترین حالت بررسی کنیم. برای هر یک از سناریوها یک یا چند راه حل طراحی کنیم تا در موقع مواجهه با آن شرایط بتوانیم از پلن های طراحی شده خود استفاده کنیم. در شرایط بحرانی بدون شک بهترین استراتژی بازاریابی برای کالاهای FMCG استراتژی تدافعی است. چراکه به احتمال زیاد نوسانات شدید بازار می تواند مشتریان قدیمی زیادی را ناراضی کنند. بنابراین در این شرایط به جای اینکه به توسعه بازار خود بپردازیم بهتر است مبنای کارمان استراتژی حفظ بازار باشد. از طرف دیگر باید دقت کرد در شرایط بحرانی در صورت داشتن تحلیل درست و منطقی می توان مارجین سود بالایی را نصیب شرکت کرد. به عنوان مثال کالاهای رسوب شده در انبار را در این شرایط به راحتی می توان با کمی کاهش قیمت رد کرد و به راحتی کالاهای مشابه را جایگزین کرد. اما به طور کلی بهترین استراتژی بازاریابی در شرایط سخت اقتصادی صبر است؛ صبر تا زمانی که اصطلاحاً قیمت پیدا شود.

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده

رزومه علمی، پژوهشی و اجرایی:  سید حجت بزاززاده  |    فرم درخواست مشاوره بازاریابی صنعتی

بازاریابی هورکا چیست؟

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

بازاریابی هورکا چیست؟
 

 هتل، رستوران و کافه = هورکا

HoReCa = Hotel/Restaurant/Café

 
 

یکی از اصطلاحات جدید در صنعت مهمان نوازی(Hospitality) اصطلاح هورکا و یا هُرکا(HoReCa) است. هورکا مخفف سه واژه ” هتل، رستوران و کافه ” است؛ البته دسته بندی های دیگری نیز برای هورکا یاد شده است مثل ” هتل، رستوران و پذیرایی(Hotel/Restaurant/Caterer) ” و یا ” هتل، رستوران و غذاخوری(Hotel/Restaurant/Canteen) “. به طور کلی شرکت هایی که در زمینه بازاریابی هورکا فعالیت می کنند خدمات متنوع و رنگارنگی را در سه حوزه یاد شده به مشتریان خود ارائه می دهند. از فروش تجهیزات و وسایل گرفته تا ارائه خدمات آنلاین برای معرفی بهترین واحدهای فعال در صنعت هورکا. متاسفانه آمارهای زیادی از فعالین صنعت هورکا در دست نیست؛ آخرین اطلاعات مربوط به سال ۲۰۰۴ است؛ که نشان از فعالیت حدود ۸ میلیون نفر در این حوزه دارد. گردش مالی بالای این صنعت بر کسی پوشیده نیست برخی آمارهای از جریان پولی بیش از ۱۰۰۰ میلیارد دلاری صنعت هورکا خبر می دهد.

 

 

بازاریابی هورکا چیست؟

بعد از اینکه بصورت کلی با صنعت هورکا آشنا شدیم لازم است نکاتی چند در مورد شیوه بازاریابی هورکا بدانیم؛ بازاریابی هورکا به دو بخش B2B و B2C تقسیم می شود. در سبک بازاریابی B2B به فروش کالا و خدمات کاملاً تخصص و فنی خواهیم پرداخت؛ این در حالی است که در سبک بازاریابی B2C به فروش محصولات روتینن و بدون پیچیدگی مشغول خواهیم بود. با توجه به تفاوت های ریشه ای که هر یک از سبک های یاد شده باهم دارند به معرفی مصادیق مختلفی از آنها خواهم پرداخت؛  هدف از تبیین مصادیق زیر این باشد که در مواجه با هر یک از بازارهای پیش رو به چه طریقی اقدام کنیم؟

بازاریابی هورکا مرتبط با محصولات FMCG

این بخش از صنعت هورکا مرتبط با محصولات تند مصرف یا اصطلاحاً FMCG است؛ شیوه بازاریابی هورکا برای محصولات FMCG بسیار وابسته به داشتن یک شبکه توزیع قوی و همچنین سیستم عریض و طویل بخش گرم و سرد دارد. مانند فروش لبنیات، انواع خوراکی ها و غیره؛ از این جهت می توان گفت که در این سبک از بازاریابی باید تیم قوی بازاریابی میدانی و ویزتوری داشته باشیم؛ گرفتن سهم بازار در این روش پیچیده و سختی های خاص خود را دارد؛ حجم پول در گردش پایین و شلوغی کار بسیار بالاست. اما اگر بتوان یک سیستم پخش مویرگی قوی طراحی کرد بدون شک سودهای غیرقابل باوری را می توان بدست آورد.

بازاریابی هورکا مرتبط به محصولات تخصصی و پیچیده

در این سبک از بازاریابی با محصولات پیچیده و فنی روبرو هستیم که شرکت نمی تواند فروش آن را به یک بازاریاب ساده بسپارد؛ تصور کنید قرار است تجهیزات فنی آشپزخانه ای مختص هتل بفروشیم؛ دیگر نمی توان یک بازاریاب و یا ویزیتور ساده استخدام کرد و مانند محصولات FMCG آن را فروخت! در اینجا نیاز به یک مهندس فروش است که توانایی بالایی در فروش محصولات تخصصی داشته باشد؛ البته شایان ذکر است که این متخصص باید به ادبیات گفتگو تجاری، اصول و فنون مذاکره تسلط کامل داشته باشد؛ چراکه بازار این بخش خیلی کوچک است و اشتباه مهندس فروش می تواند منجربه از دست دادن بخش عمده ای اط بازار شود.

بازاریابی هورکا در حوزه دیجیتال

یکی از بخش های که در صنعت هورکا فعال است بازاریابی دیجیتالی برای هورکا است؛ شرکت های متعددی را می توان نام برد که یک پلت فرم طراحی کرده اند تا مصرف کنندگان خدمات هورکا بتوانند به راحتی بهترین ها را انتخاب کنند. بدون شک بازاریابی هورکا در بخش دیجیتال یکی از تجارت های پر سود در سال های پیش رو خواهد بود. با توجه به پیش بینی های موسسات تحقیقاتی مطرح جهان احتمال اینکه ویروس کرونا تا انتهای سال ۲۰۲۲ بر روند فرایندهای اقتصادی جهان تاثیر بگذارد بسیار زیاد است. در این بین کسب و کارهای دیجیتال می توانند از بستر فضای مجازی بیشترین دریافتی را داشته باشند.

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده 

رزومه علمی، پژوهشی و اجرایی:  سید حجت بزاززاده  |    فرم درخواست مشاوره بازاریابی صنعتی

بازاریابی به سبک یوشیدا شیگه رو

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

 

بازاریابی به سبک یوشیدا

 

موفقیت راز ندارد! راه دارد!

 

بدون شک یکی از شخصیت های جذاب بعد از جنگ جهانی دوم که توجه جهانیان را به خود جلب کرد از سرزمین ژاپن درخشید. او کسی نیست به جزء نخست وزیر فقید ژاپن ” یوشیدا شیگه رو “؛ همیشه برایم جالب بوده است که چطور می توان به عنوان یک مدیر و لیدر(Leader) سازمان ورشکست شده خود را احیاء کرد؟ سازمانی که در حال زیان دهی است و همه از آینده آن مایوس شده اند؛ اما وقتی سرگذشت ” یوشیدا شیگه رو ” را می خوانم همه چارچوب های ذهنم تغییر می کند. پیشنهاد می کنم کتاب”رهبران” نوشته ریچارد نیکسون را بخوانید؛ یکی از جذاب ترین بخش های آن کتاب مربوط به شخصیت یوشیدا(Shigeru Yoshida) است؛ کسی که کشورش را متحول کرد؛ کسی که ژاپن را از یک کشور ویرانه به قویترین اقتصاد جهان تبدیل کرد.

 
 

بازاریابی به سبک یوشیدا شیگه رو

نباید فراموش کرد که جنگ جهانی دوم در حالی پایان یافت که ژاپن به همراه متحدینش در برابر متفقین شکست سختی خورده بودند؛ دو تا از مهمترین شهرهای کشور ژاپن بر اثر اصابت بمب اتم با خاک یکسان شده بود؛ نا امیدی در کشور حاکم بود؛ آمریکا به عنوان کشور پیروز در خاک ژاپن پایگاه نظامی زد؛ خلاصه شرایط خیلی بد بر کشور حاکم بود اما چه شد که یوشیا دکترین مدیریت خود را عوض کرد؟ هدف من از این مقاله تبیین خط فکری و سیاست خارجی یوشیدا نیست بلکه به دنبال این هستم چگونه می توان از دکترین یوشیدا در بازاریابی و مدیریت پرسنل فروش خود بهره ببریم؛ مهمترین درسی که که از اقدامات و سبک مدیریتی یوشیدا می توان آموخت جهد و تلاش وصف ناپذیر او در عدم پذیرش شکست است؛ در دکترین یوشیدا موفقیت راز ندارد بلکه راه دارد!

 

 
 

سبک مدیریت یوشیدا شیگه رو و الگو برداری از آن در بازاریابی و فروش

اگر بخواهیم از سبک مدیریتی و استراتژی یوشیدا شیگه رو در مدل های بازاریابی خود استفاده کنیم باید بگویم که بازاریابی به سبک یوشیدا شیگه رو برای خود اصول زیر را دارد:

۱ـ هرگز ار شکست های خود نترس و به آینده امیدوار باش.

۲ـ به جای اینکه کاسه چه کنم چه کنم به دست بگیری؛ مقاوم باش و برای مسیر پیش رویت یک برنامه جدید بچین!

۳ـ بدان که بدون دانش و تخصص موفقیتی حاصل نخواهد شد و اگر پیروزی هم بدست بیاید گذرا خواهد بود.

۴ـ به تیم سازی اعتقاد داشته باش و بدان رمز موفقیت در گرو کار گروهی است.

۵ـ آن چیزی که از موفقیت در کسب و کارت برایت مهمتر باشد عشق و علاقه هر روزت به شغلت باشد؛ نه به نتیجه آن!

۶ـ شور و انگیزه را در بین پرسنل خود تقویت کن و بدان که نتیجه شادابی آنها، ده ها برابر به خودت بر خواهد گشت.

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده 

مدیر یک دقیقه ای باش!

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

 

مدیر یک دقیقه ای

 

چه کسی می تونه یک مدیر خوب باشه!

 
 
لازمه موفقیت در هر جمع و گروهی، داشتن یک لیدر(Leader) است؛ در این مقاله سعی ندارم که به بیان تفاوت های بین مدیر و رهبر بپردازم؛ بلکه هدفم این است شما را با یکی از ابزارهای رهبری که داشتن روحیه مدیرت است آشنا کنم؛ برای اینکه با موضوع مدیر و شیوه درست مدیریت کردن بیشتر آشنا شویم پیشنهاد می کنم کتاب مدیر یک دقیقه ای(The One Minute Manager) نوشته آقای کن بلانچارد(Ken Blanchard) را حتما مطالعه کنید؛ دیدگاه شما را از مدیر و نحوه مدیریت کردن عوض خواهد کرد. وقتی کتاب بلانچارد را مطالعه می کنید شما را به شخصیت یک جوان جویای نام، آشنا می کند که در پی کشف حقیقت است. حقیقتی به اسم مدیریت!

فرقی نمی کند که یک پروفسور باشیم و یا یک بازاریاب و یا حتی یک خانم خانه دار؛ بدون شک اگر مدیر نباشیم شکست خواهیم خورد! بذارید برم سر اصل مطلب و داستانِ کتاب مدیر یک دقیقه ای را از اینجا شروع کنم که جوانی، جویای نام بود که می خواست فنون مدیریت کردن را از یک استاد بنام بیاموزد؛ برای درکِ درست از فنون مدیریت، با مدیرانِ موفق زیادی در سرتاسر جهان مصاحبه کرد. در نهایت به یک فرمول رسید و اسم آن را ” مدیر یک دقیقه ای ” گذاشت؛ در این کتاب ارزشمند کن بلانچارد ۳ شاخص مهم برای تبدیل شدن به یک مدیر یک دقیقه ای را به شرح زیر معرفی می کند;

 

 

۱ـ اهداف یک دقیقه ای داشته باش!

اولین کشف بلانچارد این بود که یک مدیر یک دقیقه ای توانایی این را دارد که هدفش را صریح و واضح بگوید؛ اینکه قرار است دقیقا چه بکند و شرکتش به کجا برود؟ او باید به قدری هدف، برایش روشن باشد که در کمتر از ۲۵۰ کلمه آن را بیان کند؛ به نحوی که هر کسی بتواند از نحوه پرزنت کردن او به عمق فلسفه حیاتی اهدافش پی ببرد! اهداف با آرزوها فرق دارند؛ یک مدیر، خیال باف و رویا پرداز نیست؛ او بر اساس واقعیت ها هدفش را طرح ریزی می کند. فقط یک مدیر یک دقیقه ای است که می تواند اهدافش را در کمتر از یک دقیقه برای همه شرح دهد و خیل کثیری را به اهدافش جذب کند.
 
 

۲ـ تحسین یک دقیقه ای را در برنامه خود بذار!

او بر این باور بود که یک مدیر یک دقیقه ای با تمام توان خود روح تعاون و همکاری را بین اعضای گروه تزریق می کند؛ قاعده تشویق و تحسین یک دقیقه ای مختص یک مدیر یک دقیقه ای موفق است؛ کسی که می داند هیچ چیزی به اندازه تشویق یک نیروی تازه وارد نمی تواند امید او را به ادامه کار با شرکت بیشتر کند. از آن مهمتر تشویق کوتاه و مختصرِ نیروی کار، در بین تمام اعضای سازمان فقط به اندازه ۶۰ ثانیه، شاید در نظر همه امری خنده آور باشد ولی می تواند باعث هویت دادن به نیروی قدیمی شرکت شود. او بر این باور است که هرگاه اتفاقی پسندیده و در خورد ستایش در شرکت خود رصد کردید آن را برای همه شرح دهید حتی به اندازه یک دقیقه!

۳ـ سرزنش یک دقیقه ای را هم در نظر بگیر!

لزومی ندارد کارمندی که همه امکانات در اختیارش هست بازده ای مفیدی نداشته باشد؛ لزومی ندارد یک شرکت تمام تلاش خود را برای حفظ کارمندان خود بکند اما آنها برای شرکت و اهداف آن ارزشی قائل نباشند؛ پس همان طور که می توان از هر اقدام کوچکی تقدیر کرد می توان برای هر اشتباه بزرگی نیز یک تنبیه در نظر گرفت! آنچیزی که بلانچارد در کتاب مدیر یک دقیقه ای خود به آن اهمیت می دهد شیوه متنبه کردن کارمندان است؛ لازم نیست که جلوی همه کارمندان فرد خاطی را سرزنش کنیم! نباید برای تنبیه کردن شخصیت فرد را تخریب کنیم بلکه باید نحوه فعالیت و نتایج اقدامش را به او گوش زد کنیم؛ آن چیزی که مهم است این می باشد که حفظ یک نیروی قدیمی برای شرکت بسیار اهمیت دارد چراکه برای آن نیرو سال های زیادی هزینه شده است. پس باید در نظر داشته باشیم که اقدامات تنبیه ما نیز کوتاه و اثربخش باشد و نه اینکه مدام خطای فرد مورد نظر را در مقاطع مختلف به او یادآوری کنیم.
 
 

کلام آخر؛

آن چیزی که بعد از مطالعه این کتاب به آن رسیدم این است که مدل نگاه آقای کن بلانچارد در معرفی یک مدیر موفق می تواند در بحث بازاریابی صنعتی نیز کاربرد داشته باشد؛ یعنی کم نیستند واحد های صنعتی و خدماتی که پایه های اصول مدیریت مجموعه خود را بر امر و نهی گذاشته اند؛ یا اینکه برخی از دوستان مدیر هنوز تو حال و هوای شیوه مدیریت فراعنه مصر هستند! اینکه باید کارمندانشان هرچه آنها می گویند قبول کنند؛ بعضی دیگر از حضرات وقتی باهاشون همنشین میشی تصور می کنی اصلاً گوش شنوا ندارند و فقط می خواهند سخنرانی کنند و باید بقیه هم فقط تایید کنند. نتیجه این سبک مدیریت را حتماً دیده اید؛ در سبک مدیریت خانه های که مرد سالاری و یا زن سالاری بر آن حاکم است و یا واحد های صنعتی که حرف مالک و مدیر شرکت حرف آخر است.

با این جور نسخه ها نمیشه نیروی کار مدرن قرن ۲۱ را کنترل کرد. باید به او بها داد؛ حرف هایش را شنید؛ در صورت لزوم او را تشویق کرد. حتی از آن مهمتر در مورد نظرات پرسنل خود تعمق کرد؛ اندیشید؛ که آیا می تواند نظرات آنها درست باشد یا نه؟ در صورت درست بود از تکنیک تشویق یک دقیقه ای بلانچارد استفاده کرد و اگر نادرست است با دلایل واضح و روشن او را متقاعد کرد. در آخر اگر برای نیروهای خود وظایف کاری را به صورت خیلی واضح و روشن تبیین کنیم می توانیم انتظار تنبیه و متنبه کردن آنها را نیز داشته باشیم. در غیر این صورت تنبیه کردن برای مواردی که از قبل گفته نشده و یا بصورت خیلی کلی بیان شده می تواند آثار مخربی بر شیوه مدیریتی ما داشته باشد. خلاصه نمی خواهم بگویم با کتاب مدیر یک دقیقه ای بلانچارد می شود یک شبه به یک مدیر موفق تبدیل شد! اما می توان از آن چندتا خط فکری گرفت برای اینکه در مورد شیوه های قدیمی سبک مدیریتی کسب کارهای خودمون تجدید نظر کنیم!

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده 

۱۰ فرمان موفقیت ریچارد شولز

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

۱۰ فرمان موفقیت ریچارد شولز
 
 

ریچارد شولز(Richard M. Schulze) موسس و رییس شرکت بست بای(Best Buy)، یک میلیاردر آمریکایی است. وی در سال ۲۰۱۰ با ثروت بیش از ۹ میلیارد دلار در رده ۳۴۲، فهرست میلیاردرهای مجله فوربز(Forbes) قرار گرفت. ریچارد شولز در سال ۱۹۴۱ در سنت پل در ایالت مینوستا(Minnesota) آمریکا به دنیا آمد. او در دبیرستان مرکزی آنجا تحصیل کرد و پس از فارغ‌التحصیلی و دریافت مدرک دیپلم به گارد ملی هوایی مینوستا از نیروی هوایی ایالات متحده پیوست. شولز در آنجا آموزش‌های گسترده‌ای در زمینه الکترونیک دریافت کرد. او پس از ترک نیروی هوایی به عنوان فروشنده لوازم الکترونیک در فروشگاه الکترونیک پدرش مشغول به کار شد. ریچارد شولز در سال ۱۹۶۶ فروشگاه پدرش را فروخت و فروشگاه صدای موسیقی(Sound of Music) را در سنت پل تاسیس کرد. فروشگاه تخصصی او در زمینه سیستم‌های استریوی اتومبیل و قطعات مربوط به آن فعالیت می کرد. او موفقیتش را مرهون ازدواجش می داند و به ۱۰ فرزند خود عشق می ورزد.

شرکت صدای موسیقی(Sound of Music) خیلی سریع رقبای محلیش را در خود ادغام کرد! و تبدیل به یک فروشگاه زنجیره‌ای شد. نام این شرکت در سال ۱۹۸۳ به بست بای(Best Buy) تغییر یافت. درآمد این شرکت در سال ۱۹۹۰ به سقف ۵۰۰ میلیون دلار رسید. بست‌بای برای اولین بار تکنیک‌های بازاریابی عمده(Mass Marketing) را به بازار فروشگاه‌های زنجیره‌ای الکترونیک آمریکا معرفی کرد. تعداد فروشگاه‌های بست بای تا سال ۱۹۹۷ به بیش از ۲۷۲ فروشگاه رسید. ریچارد شولز می‌گوید برای توسعه فروشگاه‌های بست بای، فروشگاه‌های زنجیره‌ای بزرگ را که کالاهای ارزان‌ قیمت ارائه می‌کنند‌، مثل والمارت، تویز آر آس، تارگت و هوم‌دیپات، مورد مطالعه قرار داده است. درآمد این شرکت در سال ۲۰۱۵ به بیش از ۴۰ میلیارد دلار رسید! این شرکت بیش از ۱۲۵ هزار نفر را در ۱۰۵۰ فروشگاه خود در سراسر دنیا به کار گرفته است. شرکت بست بای در حال حاضر در بازارهای ایالات متحده، کانادا، اروپا، چین، مکزیک و سایر نقاط جهان حضور دارد. در ادامه از مجموعه سخنرانی های آقای ریچاردز شولز می توان ۱۰ فرمان موفقیت زیر را استخراج کرد که آن را تقدیم می کنم به علاقه مندان حوزه بازاریابی صنعتی.

 

 

۱۰ فرمان موفقیت ریچارد

 
 

۱ـ یک تیم و یک رویا(One team, one dream)؛ او بر این باور است که رمز موفقیتش در داشتن یک تیم همراه است. تیمی که همه دغدغه های یکسانی دارند؛ اگر از هر یک بپرسید هدفت چیست می گوید تحقق رویاهای تیم! یعنی همه در تلاشند تا رویاهای تیم خود را محقق کنند؛ آنها برای این کار از هیچ تلاشی دریغ نمی کنند.

۲ـ تمرکز همیشگی روی مشتری(Focus on the customer always)؛ او بر این باور است که رمز موفقیتش در خوشحال نگهداشتن مشتریانش است؛ تمام اعضای تیم باید نهایت تلاش خود را بکنند تا مشتری از مجموعه خدمات ما راضی باشد. یعنی وقتی از مشتریان بست بای در مورد حس خریدشان می پرسید باید احساس خوشنودی و رضایت بخش در آنها موج بزند. ایجاد حس خوب در مشتری کار ساده نیست و باید برای آن بسیار فکر کرد.

۳ـ تیم خود را قوی کنیم(Empower your team)؛ ریچارد شولز بر قوی کردن تیم بازاریابی و فروش تاکید ویژه ای دارد. او بر این باور است که در نهایت اینها هستند که می توانند کالا و خدمت ما را بفروشند؛ پس باید آنها را قوی کرد. هر چقدر تیم بازاریابی و فروش شرکت قوی تر باشد تصویر ذهنی مشتری نیز از شرکت قوی تر خواهد بود. چراکه آنها صورت(Face) شرکت هستند. مشتری بر اساس نحوه تعامل تیم بازاریابی و فروش به شرکت ما نمره خواهد داد. او بر این امر تاکید دارد که باید محیط کار برای مجموعه پرسنل شرکت مفرح و شادی بخش باشد و احساس نکنند در زندان هستند!

۴ـ همه را به بازی بگیریم(Build partnerships)؛ ایجاد احساس مشارکت و همدلی در تیم بازاریابی و فروش یکی از رمزهای موفقیت هر شرکت و سازمانی است؛ اگر نیروهای بازاریابی و فروش باهم تضاد منافع داشته باشند به طور قطع همدیگر را تخریب خواهند کرد؛ به عنوان یک مدیر باید کاری کنیم که احساس همدلی و تشریک مساعی در همه اعضای گروه تقویت شود. اعضای تیم نباید احساس کنند کسی جای دیگری را تنگ کرده؛ رقابت کردن خوب است اما آنچیزی که از رقابت مهم تر است این می باشد که همه اعضای تیم را به بازی بگیریم. حتی توپ جمع کن تیم هم باید از کار خود راضی باشد و احساس نکند شغلش مفید نیست!

۵ـ تقدیر کردن از کارهای بزرگ(Acknowledge outstanding work)؛ ریچارد شولز بر این باور است که باید به عنوان یک مدیر یاد بگیریم تا از موفقیت های اعضای تیم خود قدردانی کنیم؛ یعنی مثل فرعون نباشیم که همیشه زیردستان خود را ترور شخصیتی می کرد! بلکه به آنها بها بدهیم و در سر بزنگاه های تاریخی از همه تجلیل کنیم؛ البته اینکه چطور قدردانی کنیم نیز برای خودش تکنیک دارد! باید حد و اندازه را بدانیم. شاید تجلیل و قدردانی بی موقع، باعث خراب شدن نیروهای تیم شود!

۶ـ همیشه برای تغییر آماده باشیم(Always be ready for change)؛ جمله معروف ریچارد شولز این است که بیش از اندازه در یک مسیر قرار نگیرید! ثبات باعث مرگ سیستم شرکت خواهد شد! آن چیزی که در ۱۰ فرمان موفقیت از او استخراج کردم این است که که تصور کنیم در یک دریای طوفانی هستیم؛ باید خود را برای برخورد با یک موج بلند و سهمگین آماده کنیم! هیچ وقت از ثبات و سکون در زندگی کاری خود راضی نباشیم؛ چراکه این یکی از علامت های مرگ در کار است. هر گاه به نقطه بلوغ در منحنی عمر محصول خود رسیدیم بدانیم که اگر نوآوری و خلاقیتی نداشته باشید محکوم به مرگ هستیم!

 

 

۷ـ نوآوری(Innovate)؛ آب حیات و مهمترین رمز موفقیت هر شرکت و سازمانی داشتن نیروهای خلاق و نوآور است؛ کسانی که از شکست هراسی ندارند و حاضرند برای مواجه با شرایط سخت خود را آماده کنند؛ کسانی که به دنبال یک شغل ثابت با درآمد مشخص و تفریحات آخر هفته هستند هیچگاه نمی توانند جریان ساز شوند! نمی توان از کسانی که جهان بینی کوچکی دارند و سعی نمی کنند از قوه تجزیه و تحلیل خود استفاده کنند، انتظار شق القمر داشت! اول از همه باید خودمان خلاق باشیم و در ادامه، در پی افراد خلاق و نوآور باشیم؛ سعی کنیم کمتر با شخصیت های مثل ” گلام “(Glum) در گالیور همنشین شویم!

 
 

۸ـ افسار کار در دست خودمان باشد(Control your own destiny)؛ این که بتوانیم سرنوشت کار خودمان را کنترل کنیم خیلی مهم است؛ ریچارد شولز می گوید یا خود افسار کار را به دست بگیرید و یا فرد دیگری سرنوشت شما را رقم خواهد زد! پس باید زود جنبید و بیشتر فکر کرد و بی گدار به آب نزد. او می گوید برای اینکه در کسب و کارتان موفق شوید باید برای خود یک سری قانون وضع کنید؛ قوانینی که منحصر به شما و تیمتان هست؛ سعی کنید از رقبا تقلید نکنید و خاص بودن را از همین الان تمرین کنید.

۹ـ مجموعه ای از ارزش ها را حاکم کنید(Be guided by a meaningful set of values)؛ باید بتوانیم برای کسب و کار خود یکسری معیار، شاخص و یا KPI تعریف کنیم. اینکه وقتی فردی وارد سیستم کاری ما می شود بداند ما چه ارزش هایی داریم؛ چه چیزهایی برایمان مهم است؛ آیا حضور به موقع مهم است و یا نه انجام دادن دقیق وظایف محول شده؟ آیا احترام به سلسله مراتب سازمانی مهم است و یا نه؟ آیا حرف آخر را مدیر مجموعه می زند و یا تیم؟ آیا قرار است رهبر باشیم و یا مدیر؟ و ده ها سوال دیگر باید پاسخ داده بشود تا وقتی فرد وارد سازمان می شود با یک منشور مدون شده روبرو بشود که باید آنها را بپذیرید.

۱۰ـ از اشتباهات خود درس بگیریم(Learn from your mistakes)؛ باید بتوانیم از اشتباهات خود درس بگیریم؛ خیلی سریع از کنار آنها رد نشویم. این جمله که گذشته را ول کن؛ یا اینکه بگویم گذشته ها گذشته، اشتباه است. باید یاد بگیریم از اشتباهات خود درس بگیریم؛ رمز موفقیت تیم در عبرت گرفتن از اشتباهات گذشته است. اینکه بتوانیم از درس هایی که گرفته ایم برای طراحی پلن های(Plan) جدید خود استفاده کنیم. باید بدانیم که تکرار اشتباهات گذشته یک گناه نابخشودنی است!

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده 

شماره تماس جهت مشاوره!