Skip to main content
Category

آرشیو مقالات تخصصی

۶ کلاه تفکر در بازاریابی

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

 

تکنیک ۶ کلاه تفکر ادوارد دوبونو

یکی از تکنیک هایی شگفت انگیز مدیریتی که می تواند راه گشای بسیاری از معضلات سازمانی باشد تکنیک ۶ کلاه تفکر ادوراد دوبونو(Edward de Bono) است؛ تکنیکی که می توان از آن در لایه های مختلف سازمانی بهره گرفت و مشکلات مختلف را حل کرد؛ بدون شک بخش بازاریابی و فروش یکی از واحد های پر تلاطم و دارای تنش و چالش است؛ تکنیک ۶ کلاه تفکر در بازاریابی و فروش می تواند ما را در حل مشکلات و رسیدن به نتیجه رضایت بخش کمک کند. قبل از اینکه وارد بحث شویم باید بگویم که محتوای این مقاله با آن چیزی که ادوارد دوبونو در کتاب خود گفته است منطبق نیست و بنده آن چیزی را که بنابه تجربه در واحدهای صنعتی به آن رسیدم برای شما نقل خواهم کرد. امیدوارم این مقاله برایتان مفید باشد.

۶ کلاه تفکر در بازاریابی

ادوارد دوبونو(Edward de Bono) در کتاب خود با عنوان  ” ۶ کلاه تفکر “(Six Thinking Hats) بر این عقیده است که هر یک از ما بنا به ژنتیک و عوامل محیطی صاحب یک سری خصوصیات و سجایای اخلاقی هستیم که می توان آن ها را در شش طبقه کلی تقسیم بندی کرد. البته این به معنای آن نیست که هر یک از ما، به طبقه خاصی اختصاص داریم؛ بلکه می تواند اخلاقیات ما ترکیبی از رنگ های مختلف می باشد. آن چیزی که مهم است این می باشد که بتوانیم، از ظرفیت ها و پتانسیل های خود به بهترین وجه ممکن بهره ببریم. به طور قطع، هر یک از ما به تنهایی توانایی حل مسائل پیچیده را نداریم و بهتر است با استفاده از تکنیک های ” تفکر جمعی ” به مبارزه این مشکلات برویم. دوبونو ویژیگی هر یک از افراد را در قالب ۶ کلاه رنگی، بیان می کند که در ادامه بیان خواهم کرد.

 

 

۱- کلاه سفید؛ این افراد شخصیتی کنجکاو و پرسشگر دارند؛ مدام در حال سوال کردن هستند! معمولاً از سطح آگاهی و دانش بالایی برخوردارند؛ البته امکان هم دارد سطح تحصیلات آکادمیک بالایی نداشته باشند اما به طور کلی دامنه اطلاعات مختلف آنها زیاد است؛ می توان به آن ها، لقب یک دایره المعارف(Encyclopedia) متحرک داد. علی رغم سطح آگاهی و دانش بالایی که دارند معمولاً در مرحله عمل، خیلی ضعیف هستند. به طور کلی کمتر کلاه سفیدی را می توان پیدا کرد که در یک بیزینس موفق شده باشد؛ چرا که حاشیه ها، آن ها را با خود می برد و همیشه از انجام یک کار عملیاتی واهمه دارند؛ مصادق کلاه سفید را می توان در یک نقاشی کاریکاتوری تجسم کرد. تصویر شخصیتی را در نظر بگیرید که شکم فربه و بزرگی دارند اما بدن آن نحیف است. یعنی آنقدر پاهایش ضعیف است که توان حرکت کردن ندارند؛ به طور کلی کلاه سفیدها اهل تئوری دادن و سرهم بندی کردن داده های رنگارنگ هستند!

۲ـ کلاه سبز؛ اگر به دور و بر خودمان دقت کنیم افراد کلاه سبز کم نیستند! ویژگی بارز آن ها داشتن خلاقیت و خلق ایده های عجیب و غریب است. خدا نکند این دسته از افراد بفهمند که در جیب شما مقداری پول است. بعد از آنکه فهمیدن پولدار هستید هر روز برایتان یک ایده جدید می آورند؛ هر لحظه در پی این هستند که با ایده های خلاقانه خود شما را پول دار کنند! به طور کلی افرادی که کلاه سبز در آن ها پر رنگ است کمتر موفق می شوند و وقتی پای حرف آن ها می نشینی می گویند ایده دیجی کالا و یا این و آن برای ما بود اما چون پول نداشتیم اجرا نکردیم! می توان گفت به نسبتی که کلاه سبز پر رنگ و پررنگ تر می شود به همان نسبت درجه خیال پردازی این افراد نیز بیشتر و بیشتر می شود. اما ویژگی خوب این افراد این است که قدرت تصویر سازی ذهنی بسیار قوی دارند و این خود می تواند واحد بازاریابی ما را در خلق ایده های خلاقانه و نوآورنه بسیار کمک کند.

 

 

۳ـ کلاه قرمز؛ این دسته از افراد خیلی احساساتی هستند؛ یعنی اگر عقل و احساس را دو اتومبیل مجزا از هم در نظر بگیریم؛ در کلاه قرمزی ها، ماشین احساسات همیشه جلوتر از عقلانیت است! معمولاً کارهای خود را عجولانه و از روی احساسات انجام می دهند؛ بعداً از کارهای عجولانه و ابراز نظرهای شتابزده خود پشیمان می شوند؛ حتی بعضاً افسوس می خورند که چرا سر بزنگاه های تاریخی در طول عمر خود عاقلانه تصمیم گیری نکردند. یکی از معضلات ما ایرانی ها این است که خیلی با هم شفاف نیستیم؛ وقتی پای پول و بیزینس هم به میان می آید که نور علی نور می شود؛ یعنی وقتی دو نفر از روز اول یک کار مشرکتی را استارت می زنند خیلی شفاف احساسات خود را به یکدیگر نمی گویند؛ در نتیجه بعد از مدت زمان کوتاهی، کار به اختلاف و جدایی می انجامد.

به شکل زیر توجه کنید تا مطلب بهتر منتقل شود؛ همان طور که در شکل می بینید دو فردی که در روزهای اول کار احساسات خود را خیلی راحت بهم نمی گویند به اندازه ۲٫۴ سانتی متر( طول فاصله نقاط J و K باهم فاصله دارند؛ اما پس از یک سال این فاصله در نقاط L و M به اندازه ۶٫۲ سانتی متر خواهد رسید. اگر دقت کنید زاویه فرق نکرده(همان ۳۷٫۳ درجه است) اما فاصله کمان های بیشتر و بیشتر شده است(از ۲٫۴ به ۶٫۲ رسیده است)؛ دلیل اصلی این مسئله نداشتن کلاه
قرمز در تعاملات بیزینسی بین دو نفر یاد شده است! یعنی اصل حیاتی در مشارکت و داشتن یک تعامل بیزنسی این است که باهم شفاف باشیم؛ سعی کنیم اگر کلاه قرمز در ما کم رنگ است بیشتر تقویتش کنیم تا شکاف های بینمان کمتر و کمتر بشود.

۴ـ کلاه زرد؛ در طبقه بندی کلاه ها، افراد مثبت اندیش را با کلاه زرد می شناسند؛ این افراد نسبت به پدیده ها، داده ها و اطلاعات دور و برشان بصورت کاملاً مثبت(Positive) نگاه می کنند! آنها عادت دارند که از هر پدیده ای یک حُسن بتراشند. وقتی با این افراد هم کلام می شوید احساس مثبت اندیشی را به خوبی در شما القاء می کنند. آفت این نوع نگاه در این است که امکان دارد فرد مثبت اندیش متوجه سقوط خود نشود! کم نیستند افراد به ظاهر مثبت اندیشی که اشتباهات فاحش خود را در بیزینس به حساب تقدیر و سرنوش می گذارند؛ افرادی را دیدم که چک هایشان برگست خورده و راهی زندان شدند ولی وقتی از آنها می پرسیدم چرا این طوری شد می گفتند حتماً خیر است! قطعاً تمام پدیده های دور و بر ما خیر است اما باید واقع بین بود؛ باید دید چرا یک فرد علی رغم اینکه در بیزینس خود ورشکست شده است باز فکر می کند مقصر نیست! مثبت اندیشی به خودی خود بد نیست ولی باید دید ما را به کجا می برد؟ نباید بگذاریم آفت مثبت اندیشی ما را به سمت هلاکت و شکست راهنمایی کند. زمانی می توان گفت کلاه مثبت اندیش زرد می تواند به ما کمک کند که کلاه مشکی آن را زیر نظر داشته باشد!

 

 

۵ـ کلاه سیاه؛ تصور کنید در برابر یک دادستان قوی ایستاده اید؛ کسی که پرونده شما دست اوست؛ دادستان در روز محاکمه در محضر دادگاه دلایل خود را در جهت محاکمه شما می گوید. داداستان ادله منطقی و قوی دارد؛ کسی که می تواند قاضی دادگاه را مجاب کند که ما مجرم هستیم و باید جریمه شویم! همه این صفات در کلاه سیاه جمع شده است؛ یعنی یک دادستان کاملاً حرفه ای که از توان بالای تجزیه و تحلیل کردن بخوردار است؛ کسی که با ادله منطقی خود ما را محکوم می کند! معمولاً کسانی که کلاه سیاه به سر دارند افرادی ساکت، گوشه گیر و جدی هستند؛ کمتر می شود آنها را خنداند! همه چیز را بصورت منطقی و مستدل می بینند؛ اگر داده های شما در چارچوب علمی و تجربی آنها قرار نگیرد محکوم به فنا است! باید برای هر داده خود در برابر افراد کلاه سیاه یک دلیل محکم و قابل دفاع داشته باشید. اگر بخواهیم این شخصیت را در یک جمله کوتاه معرفی کنیم باید بگویم که کلاه سیاه شخصیتی است که سره را از ناسره تشخیص می دهد! یعنی دقیقا مثل کسی که یک سرند دستش دارد تمام ایده ها و خلاقیت های کلاه سبز ما را به چالش می کشد و در نهایت می گوید کدامیک عملیاتی است.

۶ـ کلاه آبی؛ ویژگی بارز این افراد، رهبری و مدیریت آنها است. یک کلاه آبی وقتی در جمعی قرار می گیرد می تواند در کوتاه ترین زمان ممکن، شیرازه جمع را بدست بگیرد. چنان جهت بحث را هدایت می کند که جمع می تواند به نتیجه گیری برسد. یعنی مهمترین خصوصیت این افراد ایجاد روحیه کار تیمی و گروهی در بین اعضای اتاقِ فکر است. فردی که کلاه آبی به سر دارد می تواند ما را از بین تمامی داده های بی معنی به سمت اطلاعات معنی دار و هدفمند هدایت کند. بعضی از کارشناسان بر این باورند که کلاه آبی همان ” تئوری اَبَر مرد ” نیچه(Nietzsche) است. یعنی کسانی که ویژگی رهبری دارند اساساً بصورت ژنتیکی آن را دریافت کرده اند و این خصایص را نمی توان از جایی آموخت؛ جدای از اینکه یک کلاه آبی ویژگی های یک ابر مرد را دارد یا خیر آن چه که مهم است این می باشد که فرد کلاه آبی فصل الخطاب است. او می تواند ما را در بستن بحث های پهن شده در اتاق فکر کمک کند. پس می توان نتیجه گرفت مهمترین جزء اتاق فکر وجود شخصیت کلاه آبی است.

کلام آخر؛

تکنیک ۶ کلاه تفکر در بازاریابی یک متدولوژی است؛ یعنی به کمک آن می توان یک مسئله را حل کرد. بنابراین پیشنهاد می شود که برای بررسی موضوعات بازاریابی و فروش واحد صنعتی خود از تکنیک ۶ کلاه تفکر در بازاریابی استفاده کنیم. گرد هم آوردن افراد مختلف از طیف های رنگی متفاوت می تواند ما را در رسیدن به هدف اصلی بسیار کمک کند. در این بین داشتن یک روش منطق و اثر بخش برای به کارگیری تکنیک طوفان فکری(Brainstorming) بسیار حائز اهمیت است. چرا که امکان دارد مسئله ای توسط یکی از بخش های واحد بازاریابی و فروش مطرح شود اما به جای حل کردن آن به حاشیه ها بیشتر پرداخته شود. تکنیک ۶ کلاه تفکر در بازاریابی به دنبال این مهم است که به دور از حاشیه سازی و ایجاد تنش در واحد بازاریابی و فروش با استفاده از فن تضارب آراء ما را به مقصود مورد نظر سوق دهد. اینکه تا چه حد در استفاده از تکنیک ۶ کلاه تفکر در بازاریابی موفق باشیم بر می گردد به میزان حسن ظن افراد حاضر در جلسه به شخص کلاه آبی یا همان رهبر جلسه!

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده

مشاوره بازاریابی صنعتی

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

 

شاید شما هم جزء آن دسته از واحدهای صنعتی باشید که تا به حال از انواع روش های بازاریابی استفاده کرده اید ولی جواب دلخواه خود را نگرفته اید! به نظرتون مشکل کار از کجاست؟ آیا تصورتان بر این است که اساساً فروختن کاری ندارد و با یک آگهی ساده، به راحتی می توان یک نیروی بازاریاب، که روابط عمومی بالایی هم دارد استخدام کرد و بعد از آن بازار خود را توسعه داد؟ به نظر شما بازاریابی صنعتی می تواند یک موضوع کاملاً تخصصی باشد؟ بازاریابی صنعتی(Industrial Marketing) چیست؟ فرق آن با روش های مرسوم و متدوال در بازاریابی چیست؟ چه شرکت هایی به بازاریابی صنعتی نیاز دارند؟ آقای بازاریاب و موسسه تحقیقات بازاریابی ایده در زمینه مشاوره بازاریابی صنعتی چه کمکی می توانند بکنند؟ سوابق اجرایی آقای بازاریاب در زمینه بازاریابی صنعتی چیست؟

مشاوره بازاریابی صنعتی

آب حیات هر مجموعه صنعتی، فروش است. یعنی تا زمانی که محصولات تولید شده ما بازار داشته باشد و بتوانیم به قیمت خوبی آنها را بفروشیم، کسب و کار ما پا برجاست. فروختن هر کالا و خدمتی، وابسته به شیوه های بازاریابی و اصلاحاً برنامه جامع بازاریابی(Marketing Plan) ما دارد. اما باید این را بدانیم که تکنیک های بازاریابی در یک واحد صنعتی با کسب و کارهای خُرد(SME) کاملاً فرق می کند. مشتری یک واحد صنعتی، لزوماً مصرف کننده نهایی آن نیست. بنابراین این یک خطای استراتژیک است که اگر بخواهیم بازار یک واحد صنعتی را همانند یک واحد SME توسعه دهیم!

برای داشتن یک مشاوره بازاریابی صنعتی خوب باید بدانیم که در وهله اول، مخاطب اصلی این شیوه از بازاریابی متشکل از مجموعه نمایندگی ها، عاملین فروش و یا واحدهای تولیدی و خدماتی همکار ما می باشند. لذا تکنیک هایی که در بازاریابی صنعتی مورد استفاده قرار می گیرند کاملاً متفاوت از روش های مرسوم و متدوال در بازاریابی است! الگوی اجرایی(Action Plan) بازاریابی صنعتی با روش های مرسوم در بازاریابی سنتی کاملاً متفاوت است. در بازاریابی صنعتی نیاز به یک برنامه جامع بازاریابی(Marketing Plan) مختص آن بازار و صنعت است؛ تحقیقات بازاریابی(Marketing Research) ستون خیمه بازاریابی صنعتی است! یعنی نمی توان یک برنامه جامع بازاریابی صنعتی را تدوین کرد اما در آن هیچ پلن(Plan) و برنامه ای برای تحقیقات بازاریابی نداشت.

 

 

آقای بازاریاب می تواند به سوالات و مشکلات شما در موارد زیر پاسخ بدهد:

  1. اگر در بحث بازاریابی داخلی و بین الملل خود دچار مشکل هستید؛
  2. اگر یک شرکت تازه تاسیس هستید و نمی دانید برای بحث بازاریابی صنعتی خود باید از کجا شروع کنید؟
  3. اگر در مرحله رشد و بلوغ صنعت خود هستید و به فکر تصاحب بازارهای جدیدتر و افزایش سهم بازار خود هستید؛
  4. اگر خدایی نکرده در مرحله افول صنعت خود قرار دارید و به فکر احیا کردن سهم بازار از دست رفته خود هستید؛
  5. از مزایای بازاریابی دیجیتال زیاد شنیده اید اما نمی دانید از کجا باید شروع کنید؟ یا شاید هم از بازاریابی دیجیتال استفاده کرده اید ولی نتیجه نگرفته اید!
  6. برای بحث برندینگ و هویت بصری سازمان و شرکت خود هیچ برنامه ای ندارید و به دنبال یک اکشن پلن(Action Plan) خوب هستید؛
  7. برای واحد امور مشتریان شرکت خود هیچ ساز و کاری تعریف نکرده اید و به دنبال طراحی یک پلت فرم جامع برای بحث CRM و باشگاه مشتریان خود هستید؛
  8. تعهد از تخصص مهمتر است! حتماً در بخش بازاریابی، فروش و بازرگانی شرکت خود نیروهای متعهدی دارید اما بعضی از آنها در حوزه های تخصصی خود خیلی حرفه ای نیستند؛ ما می توانیم در سمت یک مشاور بازاریابی صنعتی وظیفه آموزش و نظارت بر عملکرد آنها را به عهده بگیریم؛ داشتن یک نیروی متعهد و متخصص می تواند پیروزی شرکت شما را در مواجه با چالش های پیشرو تضمین کند!

حوزه های فعالیت آقای بازاریاب در بحث مشاوره بازاریابی صنعتی

آمار بالای ۸۵ هزار واحد صنعتی در کشور که بخش عمده ای از تولید ناخالص ملی کشور عزیزمان را تشکیل می دهند از یک طرف و واحدهای صنعتی تعطیل شده از طرف دیگر، ضرورت بحث بازاریابی صنعتی را بیش از پیش نمایان می کند. آقای بازاریاب از سال ۱۳۹۳ فعالیت خود را شروع کرد؛ ما در راستای حمایت واقعی از کالا و خدمات ایرانی در امر تحقیقات بازاریابی و بازاریابی صنعتی همت گماشته ایم. آقای بازاریاب در طول ۷ سال گذشته در حوزه های صنعتی و خدماتی زیر فعالیت داشته است:

[gravityform id=”2″ title=”true” description=”true”]

 

شما می توانید به جای پر کردن فرم بالا پیام صوتی خود را از طریق شماره تماس زیر برای ما ارسال کنید؛ ۰۲۱۲۲۷۳۳۰۸۶

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده

 

 

بازاریابی هیدروپونیک

 

 

فریبکاری در تبلیغات

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

 

 

فریبکاری در تبلیغات
 

گنجشک را رنگ کن جای قناری بفروش!

بین دوستان بازاریاب در حال بحث و گفتگو بودیم؛ یکی از عزیزان گفت بازاریابی یعنی گنجشک را رنگ کنی و جای قناری بفروشی! بازاریاب حرفه ای باید چنین و چنان باشد! به آموخته های خود رجوع کردم؛ به آنچیزی که از دانشگاه، بازار و به خصوص پدر و مادر خود فرا گرفته بودم؛ اینکه صداقت و راستگویی رمز موفقیت انسان های بزرگ است؛ اینکه اول از همه دروغ نگو(The first don’t lie) و در وهله بعد صادق باش(After that be honest). بله می توان اخلاق حرفه ای را هم رعایت کرد و موفق شد! می شود دروغ نگفت و پولدار شد! این بستگی به زاویه دید و نوع نگاه ما دارد. یکی از همین غلط های معروف در عالم بازاریابی بحث ” فریبکاری در تبلیغات ” است؛ اینکه در بیان ویژگی ها و خصوصیات محصول خود اغراق(Exaggerate) کنیم؛ بر سر محصول بی کیفیت خود قسم بخوریم؛ در نهایت چیزی را بفروشیم که به واقع آن ویژگی هایی را که برای مشتری پرزنت کرده ایم را ندارد؛ به نظر شما این سبک از بازاریابی پایدار خواهد بود؟

فریبکاری در تبلیغات

هر گاه بازاریاب و فروشنده در تلاش باشد تا با استفاده از تکنیک طعمه گذاری مجموعه محصولات و خدمات خود را به گونه ای معرفی کند که مشتری احتمالی مجاب به خرید شود اقدام به فریبکاری در تبلیغات (False advertising) کرده است؛ به بیان دیگر هرگاه با استفاده تبلیغات دروغین به معرفی کالا و خدمات خود بپردازیم دچار آفت فریبکاری در تبلیغات شده ایم! شاید بتوان با شیادی مجموعه محصولات و خدمات خود را فروخت ولی به طور قطع این جریان پایدار نخواهد بود؛ در این بین آن چیزی که مهم است این می باشد که باید از لحاظ حقوقی ساز و کاری بر قوانین کشور حاکم شود که شرکت ها نتوانند اقدام به فریبکاری در تبلیغات کنند؛ در ایران سازمان حمایت از مصرف کننده متولی این امر است و یکی از آیتم های کاری آن نظارت بر این امر مهم است. با این حال هستند عده معدودی که به اصول اخلاق حرفه ای در کار پایبند نیستند و محصول خود را به گونه ای غیر واقعی تبلیغ می کنند. سعی می کنم برای تبیین بهتر بحث به ذکر نمونه هایی از آن در سطح جهان بپردازم:

 

 

۱ـ وقتی فلوکس واگن هم دروغ می گوید! اتوموبیل های دیزلی سازگار با محیط زیست!

در آمریکا یک نهاد دولتی هست به اسم FTC که کارکردی شبیه به سازمان حمایت از مصرف کننده ما دارد؛ کمیسیون تجارت فدارل آمریکا(Federal Trade Commission) یا همان FTC در سال ۲۰۱۴ شکایتی را بر علیه شرکت خودروسازی فلوکس واگن(Volkswagen) تنظیم کرد؛ FTC مدعی شد که فلوکس با جَو دادن به کمپین های تبلیغاتی خود منجر به فریب عده زیادی از مشتریانش شده است؛ در سال بعد نتایج آزمایشات مثبت شد یعنی فلوکس واگن دروغ گفته بود! در گزارش FTC آمده است که فلوکس با فروختن و اجاره دادن بیش از ۵۵۰/۰۰۰ خودروی دیزلی با شعار خودروی کم مصرف و سازگار با محیط زیست مشتریان خود را فریب داده است. این پرونده هنوز بسته نشده و در صورتی که ادعای FTC اثبات شود فلوکس باید چیزی حدود ۶۱ میلیارد دلار غرامت پرداخت کند!

۲ـ ادعای تولید ماست با باکتری های مفید و خاص!

در سال ۲۰۱۰ ماست Activia Dannon با شعار “ماست محبوب” با هزینه بودجه پرموشنی ۴۵ میلیون دلاری وارد گود شد؛ ماست اکتیویا با کمک جیمیلی کورتیس(Jamie Lee Curtis)، هنر پیشه معروف آمریکایی توانست محصول خود را در مدت زمان کوتاهی در بازار تثبیت کند. با کمک گرفتن از ادعای جیمیلی کورتیس مبنی بر اینکه این ماست به دلیل وجود باکتیرهای سودمند می تواند منجر به هضم بهتر غذا شود توانست ماست های خود را به اندازه ۳۰ درصد گرانتر از رقبایش بفروشد. در نهایت با شکایت یکی از مشتریان، دادگاه شهر کلیولند(Cleveland) آمریکا، حکم به حذف پرچسب های “بالینی” و “عملی” از روی بسته بندی های اکتیویا داد.

 

 

۳ـ ادعای تقویت سیستم ایمنی بدن توسط شرکت کلاگ

شرکت کلاگ(Kellogg) در سال ۲۰۱۱ دست به فریبکاری در تبلیغات زد؛ البته در انتهای کار نیز مجبور شد خسارت ۲/۵ میلیون دلاری بابت این اشتباه استراتژیک تیم بازاریابی خود پرداخت کند؛ ادعای کلاگ این بود که برنج Krispies که یک برند محبوب بود می تواند منجربه تقویت قوای ایمنی بدن شود؛ بعد از مدت زمان کوتاهی رسانه های آمریکایی مثل CNN روی این موضوع متمرکز شدند و این نقطه شروع یک افتضاح تبلیغاتی برای برنج Krispies بود؛ کمیسیون تجارت فدارل آمریکا(FTC) دستور به توقف این تبلیغات فراگیر داد؛ کمی بعد مشخص شد تمام آنچیزی که شرکت کلاگ در مورد برند Krispies گفته است دروغی بیش نبوده است؛ در نهایت با رای دادگاه کلاگ مجبور شد مبلغ ۲/۵ میلیون دلار از سهام خود را به موسسات خیریه اهدا کند.

 

 

۴ـ ادعای کالری سوز بودن کفش های New Balance

برند New Balance در سال ۲۰۱۱ مدعی شد که کفش های تولیدیش می تواند منجر به کالری سوزی استفاده کنندگان آن شود! آنها ادعا می کردند که در متریال این کفش از ترکیبات پیچیده و فوق سری که از مشتقات گوشت گوساله همچون گلوتن(glutes)، کواد(quads)، همسترینگ(hamstrings) استفاده کرده اند. اما همه اینها یک شیادی بیش نبود؛ پس از یک دوره زمانی کوتاه و دقیقاً بعد از گزارش نشریه هافینگتون پست(HuffPost) تعداد شاکیان این پرونده خیلی زیاد شد؛ در نهایت دادگاه رای به پرداخت خسارت ۲/۳ میلیون دلاری New Balance به شاکیان آن شد.

 

 

۵ـ ادعای برند Lomus مبنی بر اینکه بازی نرم افزاریش جلوی آلزامیر را می گیرد!

اداعای دروغین نرم افزار Lomus این بود که هر کسی از بازی نرم افزاری این شرکت بهره ببرد به طور قطع منجربه کاهش زوال مغز او خواهد شد. آنها مدعی بودند که بازی Lomus می تواند باعث رشد و بلوغ فکری بازیکنانشان شود و حتی می تواند آنها را در انجام بهتر تکالیف درسیشان کمک کند! در نهایت در سال ۲۰۱۶ دادگاه تمام حرکت های تبلیغاتی این برند را محکوم کرد و رای به محکومیت ۲ میلیون دلاری آن داد؛ نظر دادگاه این بود که برند Lomus از تکنیک فریبکاری در تبلیغات بهره برده است و باید محکوم به پرداخت جریمه شود.

کلام آخر؛

گذشته از اینکه نفس حرکت فریبکاری در تبلیغات و بازاریابی مردود است؛ باید بدانیم که استفاده از این ابزار شاید در کوتاه مدت عواید خوبی را نصیب شرکت کند اما قطعاً صدمات جبران ناپذیری را به شرکت و کمپانی تولید کننده آن وارد خواهد کرد؛ متاسفانه از آنجایی که دوست ندارم اسم برندهای ایرانی که می شناسم و به طور مستقیم و غیر مستقیم با آنها کارکرده ام را در خصوص موضوع فریبکاری در تبلیغات ببرم؛ فقط می توانم بگویم تمامی آنها بعد از به کارگیری تکنیک فریبکاری در تبلیغات خسارت های شدیدی را متحمل شدند؛ برخی حتی پس از یک دهه هنوز در تلاشند تا نام برند خود را از مرحله افول به دوران قبل از آن برسانند؛ یعنی آنهایی که از تکنیک فریبکاری در تبلیغات استفاده کردند بیش از آن مقدار که سود ببرند هزینه کردند! چراکه بعد از برملاشدن فریبکاریشان باید اعتماد مشتریان خود را دوباره جلب کنند. حتی بعضی از این شرکت ها از اقدامات اصلاحی خود جهت بازگشت مشتریان ناراضی خسته شدند و وقتی دیدند که اصلاح دیدگاه مشتریان کار سخت و طاقت فرسایی است دست به تغییر نام برند خود زدند! یعنی به جایی اینکه بخواهند این را به مشتری القاء کنند که از کرده خود پشیمان هستند و می خواهند خود را اصلاح کنند کل صورت مساله را پاک کردند. جدای از اینکه روش حذف صورت مساله خوب است یا خیر باید به تبعات فریب کاری در تبلیغات بیش از پیش توجه کنیم؛ قبل از اینکه دست به این بازی خطرناک را بزنیم به پیامدهای مخرب آن بیشتر فکر کنیم؛

هیچ چیزی همانند صداقت نمی تواند باعث رونق کسب و کار ما شود!

سعی کنیم خودمان باشیم و آنچه را که هستیم بفروشیم!

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید: کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده  

آموزش فروش به مدل Roar

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

 

 

به احتمال زیاد تا به حال حتی برای یک بار هم که شده چیزی را برای فروش عرضه کرده اید؛ حتی اگر آن یک ایده کوچک بوده باشد! در تکنیک هایی که برای آموزش فروش معرفی می‌شود؛ به مباحثی می پردازند که از  طریق آن می ‌توانیم با انواع مشتریان و خصوصیت‌ های آن ها آشنا شویم و به کمک آن رویکرد فروش خود را برگزینیم. اولین قدم در این نوع از آموزش ها این است که به این نکته معتقد باشیم که همه خریداران یکسان نیستند! تمام تلاش خود را بکنیم تا بتوانیم محصولات، خدمات یا ایده ‌های مختلف خود را به خریداران بازار هدفمان به بهترین نحو ممکن عرضه کنیم.

این نکته نه تنها اولین نکته در آموزش فروش است بلکه یادگیری و به کار بستن آن در پکیج های آموزشی همواره مورد تاکید بوده است؛ یکی از تکنیک های معروف در پکیج های آموزش فروش اصول آقای کوین دُم Kevin Daum است. کوین در مدل آموزش فروش خود به ۴ اصل حیاتی اشاره می کند که معنی ابرویویشن آن غرش کردن می شود؛

غُرش کردن = Roar

 

 

آقای کوین یکی از مشاوران حوزه کارآفرینی در دره سیلیکون(Silicon Valley) ولی است؛ جایی که غول های بزرگی همچون فیسبوک، اچ پی و اَپل، جهان را مبهوت خود کرده اند؛ کوین مدل آموزش فروش خود را غُرش(Roar) گذاشته است؛ این مدل با ۴ معیار اصلی می تواند نقطه شروع یک آموزش فروش خوب باشد؛ در زیر به توضیح هر یک از آنها می پردازیم:

اصول آموزش فروش به مدل Roar

۱ـ Recognize؛ اولین نکته در فروش این است که مشتری خود را به خوبی بشانسیم و بدانیم که دقیقاً قرار است چه معامله ای با او داشته باشیم.

۲ـ Observe؛ سعی کنیم برای اینکه درک درست تری از نیاز و خواسته مشتری داشته باشیم از زاویه دید آنها به موضوعات نگاه کنیم! نه با لنز و دوربین خودمان.

۳ـ Acknowledge؛ به مشاهدات و اطلاعات بدست آمده از نتایج تحقیقات بازاریابی بیشتر بها بدهیم؛ بدانیم که داده های تحقیقات بازاریابی می تواند خیلی چیزها را عوض کند!

۴ـ Resolve؛ نتایج بدست آمده از تحقیقات بازاریابی می تواند ما را به راه حل مساله بازاریابی و فروش خود بسیار نزدیک کند.

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده  

قانون پارتو در بازاریابی

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

 

 

یک بازاریاب خلاق همیشه به فکر ترکیب زدن و مونتاژ کردن است! لازم نیست همیشه راه گذشتگان را بریم و کمی ساختار شکنی هم بد نیست! کاری که جوزف جوران(Joseph M. Juran) انجام داد و به ما آموخت در دنیای بازاریابی و بیزینس می توان هر پدیده بی ربطی را با استفاده از اصل هم ربطی با یکدیگر پیوند زد. جوزف جوران یک مشاور مدیریت و فعال در حوزه های کسب و کار بود. کسی که اولین بار مفهوم قانون پارتو(Pareto principle) را وارد علم مدیریت کرد. ما هم می خواهیم روی مونتاژ جوزف جوران یک مونتاژ جدید بزنیم و مفهوم قانون پارتو در بازاریابی را برایتان تبیین کنیم.

 
قانون پارتو در بازاریابی
 

قانون پارتو در بازاریابی

جوزف جوران با اشاره به نظریه اقتصاددان ایتالیایی آقای ویلفردو پارتو، قانون ۸۰/۲۰ را به جهان معرفی کرد. آقای پارتو به این مهم اشاره کرده بود که ۸۰ درصد از خاک کشور ایتالیا در دستان فقط ۲۰ درصد از جمعیت آن کشور است. او پس از انجام یک سری فعالیت مطالعاتی متوجه شده این توزیع نرمال در کشورهای دیگر نیز به طرقی تکرار شده است! بعدتر یک تحقیق جامع تر نشان داد که ۸۲٫۷ درصد از درآمد جهان در دستان ۲۰ درصد از ثروتمندان آن است!

کم کم این قاعده بازی ۸۰ به ۲۰ داشت در جاهای دیگر هم تسری پیدا می کرد؛ گویی یک قانون نانوشته است! کافی است یک سرچ کوچک روی اینترنت داشته باشید تا متوجه بشوید از هر رشته علمی و غیر علمی از این قانون به طریقی بهره برده اند و جالب تر اینکه همه هم جواب گرفتند! آدم شک می کند مگر تو این عدد ۸۰ و ۲۰ چه سحری خوابیده است که می توانند چنین جهان شمولش کند! خلاصه هر چه که هست فوق العاده است مخصوصاً در عالم بازاریابی صنعتی؛ می توانم این را به ضِرس قاطع بگویم که هر جایی از این اصل استفاده کردم جواب داد؛

تا به حال به چه میزان به مدیریت زمان در بازاریابی فکر کرده اید؟ برای هر بازاریاب صنعتی مدیریت کردن زمان امری بسیار مهم است. روش های متعددی برای مدیریت کردن زمان وجود دارد؛ اما یکی از جالب ترین آنها مدیریت زمان با استفاده از قانون پارتو در بازاریابی است که به قانون ۸۰/۲۰ معروف شده است. قانون ۸۰/۲۰ به این معناست که با صرف ۲۰ درصد از وقت خود می توانیم به ۸۰ درصد از نتایج دلخواه و مورد نظرمان در بازاریابی صنعتی دست بیابیم. بسیاری از بازاریابان صنعتی زمان خود را صرف کارهای فرعی و حاشیه ای می کنند به همین دلیل از بسیاری از فعالیت های مهم و اساسی جا می مانند؛ اما اگر به جای صرف وقت بر روی کارهای فرعی بتوان بر روی کارهای اصلی تمرکز کنیم می توانیم به نتایج بهتری دست پیدا کنیم.

 

 

مونتاژ قانون ۸۰/۲۰ با بازاریابی صنعتی

۱ـ تنها ۲۰ درصد از مشتریان شرکتی و سازمانی شما می توانند منجر به شکل گیری ۸۰ درصد از معامله ها شوند.

۲ـ تنها ۲۰ درصد از اشتباه های خط تولید است که می تواند سبب شود تا ۸۰ درصد به مرجوعی شرکت شما افزوده شود.

۳ـ تنها ۲۰ درصد از اخبار پیرامون شما است که می تواند ۸۰ درصد از اطلاعات مورد نیاز شما برای انجام فعالیت های بازاریابی صنعتی را فراهم کند.

۴ـ تنها ۲۰ درصد از زمان جلسه ها B2B است که منجر به بیزینس می شود و ۸۰ درصد سود ما را در کل سال تشکیل می دهد.

۵ـ با توجه کردن به ۲۰ درصد از کارهای اداری مفید پرسنل بازاریابی خود می توانیم تا ۸۰ درصد به موفقیت در فعالیت های بازاریابی صنعتی خود بیافزاییم.

همان طور که در مثال های بالا دیدید قانون پارتو به غیر از مدیریت زمان می تواند در سایر فعالیت های بازاریابی نیز اثر گذار باشد. بنابراین می توان گفت قانون ۸۰/۲۰، این قابلیت را دارد تا تمام فعالیت های بازاریابی صنعتی ما را پوشش دهد. قانون پارتو را می توان قانونی مهمی در بازاریابی صنعتی دانست. آن چیزی که از دانستن این قانون مهمتر است این می باشد که بتوانیم با خلاقیت و ابتکار علم برای داده های بدون استفاده دور و بر خود یک قانون تعریف کنیم. به بیان دیگر بتوانیم با داده های به ظاهر بی ربط اطرافمان ارتباط برقرار کنیم.

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده  

نکات طلایی برای موفقیت در بازاریابی

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

 
 

 

به نظر شما اگر هیچ مانعی بر سر راه موفقیت در بازاریابی وجود نداشت، رسیدن به اهداف چقدر ساده می شد؟ قطعاً خیلی ساده هدف گذاری می کردیم و با کمی تلاش و پشتکار به اهداف خود می رسیدیم. اما در واقعیت چنین نیست، موانع موفقیت در بازاریابی بسیار زیاد هستند؛ این موانع سبب می شوند فرآیند نوآوری در بازاریابی با مشکلات جدی مواجه شود که در این میان دو مانع بیش از همه مطرح هستند:

۱ـ مورد بی اعتنایی قرار گرفتن؛ که قدم اول برای گذر از این مانع، شناخت است. ما در مورد توانمندی های خودمان تردید داریم؛ ما دائماً خود را با دیگران مقایسه می کنیم؛ به این نتیجه می رسیم که دیگران از ما بهتر، با صلاحیت تر و با هوش تر هستند؛ در نهایت به این نتیجه می رسیم که به اندازه کافی خوب نیستیم!

۲ـ ترس از شکست؛ این عامل رابطه مستقیمی با هراس دارد. یعنی احساس ترس از عدم موفقیت در بازاریابی مانع رسیدن ما به هدف خواهد شد. ترس از رد شدن، ریشه در این موضوع دارد که خریدار به ما جواب “نه” بگوید. اگر ما در کار بازاریابی و فروش هستیم و ترس از شنیدن جواب “نه” را داریم، راه اشتباهی را برای کسب معیشت خود انتخاب کرده ایم. پس یا باید شغل خود را مورد بازنگری قرار دهیم یا با تصویر ذهنی خود که باعث می شود احساس بدی نسبت به خودمان داشته باشیم مقابله کنیم. ما باید باور داشته باشیم که هیچ چیز به اندازه خودِ ترس، ترسناک نیست. ترس از تنبیه یا رد شدن دلیلی است که اکثر افراد را از درخواست آنچه که می خواهند دور می کند. آنها می ترسند اگر درخواستشان رد شود باعث تحقیر آنها خواهد شد. پس بهتر است خود را برای مواجه شدن با مخالفت آماده کنیم، حتی اگر همه چیز را به درستی انجام بدهیم باز هم احتمال دارد با مخالفت طرف مقابل روبرو شویم.

برای موفقیت در بازاریابی هرگز تسلیم نشویم!

شاید بتوان گفت دو مولفه مهم برای موفقیت در بازاریابی، داشتن جسارت(Impertinence) و پشتکار(Perseverance) در آن است؛ باید باور داشته باشیم که شجاعت یک عادت است! هر چه شجاعت را بیشتر تمرین کنیم قوی تر و قدرتمند تر خواهیم شد. می توان با داشتن حس شجاعت تسلیم مشکلات نشد. ما همیشه باید گفته زیگ زیگلار(Zig Ziglar) را به خاطر داشته باشیم:

آسانسور موفقیت خراب است، باید از پله ها بالا برویم!

 

 

۸ نکته اساسی برای موفقیت در بازاریابی به زبان برایان تریسی

بنابراین باید صبور باشیم و اهدافی واقع بینانه را در نظر بگیریم و مطمئن باشیم که موفقیت قدم به قدم بدست می آید. برایان تریسی(Brian Tracy) یک شخصیت موفق و برجسته در زمینه بازاریابی، فروش و تعلیم فروشندگان است. وی در غالب ۹ نکته اساسی، مهمترین راهکارهای غلبه بر موانع موفقیت در بازاریابی را در قالب چک لیست زیر بیان می کند که ما به هشت مورد آن اشاره می کنیم:

۱ـ شما به عنوان یک فروشنده حرفه ای زمانی به موفقیت در بازاریابی نائل خواهید شد که به سمت اهداف مورد علاقه خود حرکت کنید.

۲ـ سعی کنید مطابق با همان اهداف تصمیم گیری کنید.

۳ـ بدون مکث و با تلاش مستمر، این اهداف تعریف شده را را جلو ببرید.

۴ـ به این باور داشته باشید که فرایند یادگیری یک پروسه مادام العمر است.

۵ـ به رهبران خود باور داشته باشید و از آنها تبعیت کنید!

۶ـ این را در خود تلقین کنید که واژه “شخصیت” برای شما فقط یک کلمه بی روح نیست.

۷ـ باور داشته باشید که با استفاده از خلاقیت ذاتی خود می توانید حرکت کنید.

۸ـ باید یاد بگیرید که بهای هر موفقیتی که به آن می رسید را پرداخت کنید.

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده  

اثر فریب گر در بازاریابی

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

 

 

با یک مثال بحث خود را شروع می کنیم؛ تصور کنید قرار است با دوستان خود به تعطیلات رفته اید. دو گزینه پیش روی شما است؛ یکی رفتن به یک هتل پنج ستاره که امکانات فوق العاده ای دارد، اما از شما کمی دور است؛ و دیگری رفتن به یک هتل ۳ ستاره که نسبت به قبلی کمی نزدیک تر می باشد اما امکاناتش به خوبی اولی نیست. نکته ای که در اینجا وجود دارد قیمت شبیه بهم هر دوی این هتل هاست! یعنی علی رغم اینکه هتل اول دور است اما هزینه تمام شده سفر به آن با هزینه رفتن به هتل دوم یکسان است. در این جاست که ذهن ما دچار سر در گمی می شود که کدامیک را انتخاب کند؛ به تعبیری در دام اثر فریب گر در بازاریابی افتاده ایم!

اثر فریب گر در بازاریابی (Decoy effect)

به مثال قبل بر می گردیم؛ تصور کنید یکی از دوستان حاضر در جمع، هتلِ سومی را پیشنهاد می دهد که نسبت به هتل اول کمی دورتر بوده اما قیمتش از آن بیشتر است؛ از طرفی دیگر این هتل از هتل دومی کمی نزدیکتر بوده و قیمتش هم ارزان تر است؛ در این صوت احتمال آنکه همه اعضای گروه حاضر به رفتن هتلِ سوم بشوند بیشتر از همه است! به بیان دیگر ذهن همه اعضای گروه برای رفتن به هتل سوم آماده شده است چرا که به نسبت هم قیمت پایین تری را پرداخت می کنند و هم خدمات بهتری را دریافت می کنند. در این مثال نقش ” اثر فریب گر در بازاریابی ” به خوبی نمایان شد. یعنی بعد از اینکه پای گزینه سوم به میان آمد ذهن آنها از بین آلترناتیوهای(Alternative) موجود به سمت گزینه ای رفت که بیشترین عایدات را برای آنها دارد. غافل از اینکه این یک طعمه و تَله است!

 

گیج کردن قدرت اِدراکه انسان در مواجه با گزینه های مختلف، که او را به سمت انتخاب گزینه مورد نظر سُوق می دهد را اثر فریب گر می نامند.

 

یعنی در بحث اثر فریب گر در بازاریابی ما با طراحی یک فضا و کانتکس(Cantex) از محصولات و خدمات خود به گونه ای تعریف و تمجید می کنیم تا مشتری به سمت گزینه مورد نظرمان پیش برود! جدای از اینکه این کار اخلاقی هست یا خیر به این نکته توجه کنید که در بیشتر مواقع فروش محقق نمی شود چرا که مشتری نتوانسته است مسئله انتخاب را در خود حل کند!

 

 

مثال هایی از اثر فریب گر در بازاریابی

به تصویر زیر توجه کنید؛ خریدار در مواجه با دو گزینه اول گیج خواهد شد! دو لپ تاپ(گزینه ۱ و ۳) با امکانات سخت افزاری نزدیک به هم اما قیمت های متفاوت؛ وقتی پای لپ تاپ جدید(گزینه ۲) به میان می آید داستان ها عوض می شود! گزینه جدید تفاوت قیمتی بیشتری نسبت به گزینه اول دارد اما امکاناتش در حد کامپیوتر سوم است! به طور ناخودآگاه ذهن انسان به سمت جواب راحت تر خواهد رفت و گزینه دوم را انتخاب خواهد کرد. با خرید گزینه دوم یک احساس پیروزی در خریدار تقویت خواهد شد؛ این حس به او القاء می شود که کامپیوتری نزدیک به امکانات سخت افزاری کامپیوتر سوم خرید کرده و از طرفی دیگر قیمتی کمتر نیز پرداخت کرده است. یکی از اهداف اثر فریب گر در بازاریابی ایجاد احساسِ پیروزی است.

 

 

به مثالِ تصویری زیر توجه کنید! در این مثال به خوبی اثر فریب گری در بازاریابی نمایش داده شد است؛ سه ظرف حاوی نوشیدنی برند استارباکس(Starbucks) را مشاهده می کنید. وقتی با دو لیوان اول که تفاوت قیمتی یک دلاری دارند مواجه می شوید کدامیک را انتخاب کنید؟ وقتی پای لیوانِ سوم به میان می آید چه تغییری در تصمیم خرید شما ایجاد می شود؟ آیا لیوان سوم به جریان تصمیم گیری شما کمکی کرد؟ تحقیقات رفتار شناسی نشان می دهد با ورود لیوان سوم جریان تصمیم گیری شما به عنوان مشتری به طرز چشم گیری سرعت می گیرد! راحت تر تصمیم گیری می کنید؛ به بیانی دیگر با ورود لیوان سوم خیلی راحت تر مسئله خرید را حل می کنید؛ چرا که این قدرت در شما ایجاد می شود تا بتوانید سریع قیمت ها را با یکدیگر مقایسه کنید و با یک احساس پیروزی به خرید خود خاتمه بدهید.

 

اثر فریب گر در بازاریابی

 

مثال سوم که دیگه اوج تکنیک اثر فریب گری در بازاریابی است؛ ذات پاپ کورن این است که حجم بسیار بالایی دارد اما وزن ها تقریباً شبیه بهم هستند؛ یعنی تفاوت بسته دوم و سوم از لحاظ حجمی خیلی زیاد به نظر می رسد اما از لحاظ قیمت تمام شده تفاوت آنچنانی ندارد! در یک کار تحقیقاتی وقتی سه ظرف پاپ کورن زیر را در معرض دید خریداران گذاشتند حدود ۸۳ درصد افراد گزینه دوم را انتخاب کردند! چرا که احساس بُرد بیشتری را در خود می دیدند، در صورتی که آن ها بی خبر بودند که در تَله اثر فریب گر در بازاریابی افتاده اند!

 

اثر فریب گر در بازاریابی
 

حرف آخر؛

مطرح کردن آن چیزی که از مطرح کردن مقاله اثر فریب گری در بازاریابی به دنبال آن بودیم یاد دادن روش های حُقه بازی و یا کلک زدن در بازاریابی نبود! بلکه باید به کارکرد مغز مشتری خود بیش از پیش توجه کنیم. اینکه ذهن انسان در شرایط و کانتکس های(Cantex) مختلف چه عکس العملی از خود نشان می دهد؟ همیشه این را به عنوان یک اصل به خاطر داشته باشیم که برنده بازیِ خرید و فروش، باید طرفِ خریدار باشد؛ اگر این قانون محقق نشود امکان دارد تمام تلاش های بازاریابی ما منجر به شکست شود! بنابراین باید هر عاملی که باعث سردرگمی و گیج شدن ذهن خریدار می گردد حذف شود. شرایط را طوری طراحی کنیم که مشتری بتواند ضمن احساس پیروز شدن از بین گزینه ها موجود، گزینه مطلوب تر را خریداری کند! یعنی به عنوان یک اصل اخلاقی سعی کنیم گزینه دوم که همان تله اثر فریب گری در بازاریابی است را به بهترین شکل ممکن قیمت گذاری کنیم؛ که مشتری بعد از خرید و استفاده از آن احساس تَقلب و یا خیانت در معامله نداشته باشد؛ چرا که اگر این اتفاق بیافتد خودش ضد بازاریابی(Dmarketing) قوی خواهد بود!

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده

 

پنج نیروی رقابتی مایکل پورتر

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

 

 

همانطور که می دانید بیش از ۸۵۰۰۰ واحد صنعتی در کشور فعال هستند؛ رقابت جزئی جدایی ناپذیر از فعالیت های بازاریابی صنعتی است. از طرفی دیگر شرط لازم برای موفقیت در فعالیت های بازاریابی صنعتی، داشتن یک تحلیلِ دقیق از شرایط حاکم بر بازار است. مشخص کردن اندازه بازار، سهم بازار هر یک از رقبا و همچنین تحلیل دقیق از وضعیت بازار می تواند ما را در تحقق اهداف بازاریابی خود کمک کند. در این مقاله قصد معرفی پنج نیروی رقابتی مایکل پورتر را داریم. پنج نیروی مهم که شناخت آنها می تواند به میزان زیادی دید ما را از بازار پیش رو تغییر دهد.

آقای بازاریاب = بازاریابی صنعتی موسسه تحقیقاتی ایده = تحقیقات بازار ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید: کانال تلگرام آقای بازاریاب | پیچ اینستاگرام بزاززاده

مایکل پورتر کیست؟

او یک اقتصاددان آمریکایی است؛ متولد دهه ۱۹۴۰ که به وی لقب “پیامبر برنامه ریزان استراتژیک” داده اند؛ کسی که مدرک خود را از دانشگاه هاروارد یکی از بهترین دانشگاه های جهان گرفته است. بنا به آمار منتشر شده از سوی دانشگاه هاروارد، مایکل پورتر یکی از چهار نفری است که در طی صد سال گذشته توانسته در دوران جوانی به کرسی استادی این دانشگاه تکیه بزند. بیش از ۱۹ کتاب و ۱۳۵ مقاله به او منتسب است. میزان ارجاعات به مقالات مایکل پورتر در زمینه کسب و کار بیش از بقیه دانشمندان این حوزه است. همه این ها را گفتم تا بیش از پیش با مایکل پورتر آشنا شوید. کسی که مدل استراتژی رقابتی خود را برای تحلیل ۵ نیروی اثرگذار در بازار ارائه کرد.

پنج نیروی رقابتی مایکل پورتر

مایکل پورتر بر این باور است که اگر می خواهیم درک درستی از میزان سورآوری واحد صنعتی خود داشته باشیم باید به وضعیت خودمان و رقابتی که با سایر رقبا داریم دقت کنیم. تدوین یک استراتژی بازاریابی صنعتی بدون در نظر گرفتن وضعیت رقبا کار درست و حرفه ای نیست! پورتر پیشنهاد می کند پیش از هر کاری ابتدا وضعیت رقابت در صنعت خود را شناسایی کنیم. در ادامه مناسب ترین استراتژی ورود به بازار را انتخاب کنیم. پنج نیروی رقابتی مایکل پورتر از اجزای اصلی زیر تشکیل شده است.

 

پنج نیروی رقابتی مایکل پورتر

 

۱ـ تهدید کالاهای جایگزین(Threat of Substitutes Products)

یکی از مواردی که باعث شکست فعالیت های بازاریابی صنعتی در برخی از مجموعه ها می شود عدم توجه به وجود کالاهای جایگزین در صنعت خودشان است. مایکل پورتر بر این باور است که وجود کالاهای جایگزین می تواند منجر به حذف و یا شکست برند ما در مواجه با سایر برندها شود. به طور مثال تصور کنید ما تولید کننده یک نوشیدنی گازدار هستیم؛ اگر شیوه بازاریابی صنعتی ما به شکل انبوه(Mass Marketing) باشد به طور قطع کالاهای مشابه و همرده زیادی برای آن وجود دارد که می تواند جایگزین خوبی برای آن باشند. از این رو اگر قیمت محصول خود را بالا بگیریم به احتمال زیاد مشتری ما به سمت کالاهای مشابه با عملکرد نزدیک به محصول ما خواهند رفت.

۲ـ قدرت چانه زنی تامین کنندگان(Bargaining Power of Suppliers)

برای تولید هر کالا و یا خدمتی به یک سری مواد اولیه نیاز است. مایکل پورتر توجه مدیران را به این بخش جلب می کند که باید تحلیل درستی از وضعیت قدرت چانه زنی تامین کنندگان داشته باشیم. به بیان دیگر هر چقدر تعداد عرضه کنندگان مواد اولیه بیشتر باشد قدرت چانه زنی آن ها را کاهش می دهد و ما به عنوان یک خریدار صنعتی می توانیم مواد اولیه خود را با قیمت پایین تر خرید کنیم. همچنین هر چقدر تمایز بین محصولات بیشتر باشد قدرت چانه زنی تامین کنندگان افزایش می یابد و به سختی می شود قیمت ها را پایین آورد.

۳ـ قدرت چانه زنی خریداران(Bargaining Power of Customers)

نقطه مقابل قدرت چانه زنی تامین کنندگان زمانی اتفاق می افتد که در یک صنعت خریداران آن قدرت بالایی داشته باشند! یعنی هر گاه قدرت چانه زنی و توان خرید، خریداران یک صنعت بالا باشد تعداد تامین کنندگان کمتری توان ورود به این بازار را خواهند داشت! عواملی که بر قدرت چانه زنی خریداران اثر گذار هستند را می توان بصورت زیر چک لیست کرد:

۱ـ تعداد خریداران: هر چقدر تعداد خریداران مواد اولیه و یا محصول مورد نظر بیشتر باشد قدرت چانه زنی آنها را کاهش خواهد یافت! چرا که اگر یک خریدار از تامین کننده مورد نظر خرید نکند مشتریان دیگری برای محصول یاد شده می توان در بازار پیدا کرد.

۲ـ هزینه تعویض محصول: هر چقدر هزینه تعویض محصول برای خریدار بالاتر باشد قدرت چانه زنی او نیز پایین تر خواهد آمد. چرا که به راحتی نمی تواند تامین کننده خود را عوض کند.

۳ـ کلیدی بودن محصول: برای تولید هر محصول و یا کالای صنعتی باید از یکسری محصولات دیگر استفاده کرد. اگر نقش آن ها در تولید محصول نهایی بسیار حیاتی باشد می تواند منجر به کاهش قدرت چانه زنی خریدار شود. چرا که اگر کالای فوق را از محصول نهایی حذف کنیم لطمه جدی به سیستم تولید خریدار وارد خواهد کرد.

۴ـ آشنا بودن خریدار به فرآیند تولید: هر چقدر خریدار محصولات ما به فرآیند تولید و چرخه کارهای تولیدی آن محصول آشناتر باشد یک تهدید جدی برای ما محسوب می شود. این آشنایی خریدار با فرایند تولید می تواند قدرت چانه زنی ما را کاهش دهد. چراکه فرد می تواند به راحتی تأمین کننده دیگری جایگزین کند.

 

 

 ۴ـ تهدید ورود رقبای جدید الورود(Threat of New Entrants)

چندی پیش یکی از دوستان برای مشاوره آمده بود دفتر موسسه ما؛ ایشان می خواستند در صنعت مواد شوینده سرمایه گذاری کنند؛ وقتی از تهدید ورود رقبای جدید الورود برایشان بیشتر توضیح دادم نظرشان عوض شد و قرار گذاشتیم بعد از انجام یک کار تحقیقاتی روی بخش مشخصی از بازار که کمتر کار شده فعالیت خود را شروع کنیم. به عنوان یک اصل به خاطر داشته باشیم که وقتی شرایط بازار برای ورود تعداد بالایی از رقبای جدید مساعد و مهیا است این می تواند یک تهدید به حساب بیاید! چرا که می تواند روی حاشیه سود ما تأثیر بگذارد! به طور یقین یک رقیب جدید برای اینکه بخشی از کیک موجود را نصیب خود کند دست به هر کاری می زند و یکی از آنها می تواند شسکتن قیمت ها باشد و این یعنی کاهش حاشیه سود ما! هر یک از عوامل زیر می تواند به عنوان یک عامل تهدید کننده از طرف رقبای جدید برای ما به حساب بیاید:

۱ـ صنعت مورد نظر چه میزان سرمایه لازم دارد؟ هر چقدر سرمایه گذاری در صنعت مورد انتخاب ما سنگین تر باشد امکان وجود رقبای جدید الورود دشوارتر خواهد شد؛ به عنوان مثال ورود به صنعت پالایش مواد نفتی، کار سخت، پیچیده و بسیار سرمایه بری است و کمتر کسی توان ورود به آن را دارد. اما ورود به صنعت تولید کفش بدون شک ما را با رقبای رنگارنگی مواجه خواهد کرد.

۲- شبکه توزیع و عرضه رقبا در صنعت یاد شده چگونه است؟ هر چقدر رقبای ما مجهز به شبکه توزیع و عرضه باشند ورود به آن بازار سخت تر خواهد بود. تصور کنید قرار است به صنعت مواد شوینده وارد شویم که رقبای قَدَری همچون گلرنگ، صحت، فیروز و … در آن فعالیت می کنند که هر یک برای خود یک شبکه عظیم پخش و فروش مویرگی دارند. قطعاً یک بخش عمده ای از هزینه تمام شده کالاهای تولید شده با کشش قیمتی بالا را بحث لجستیک تشکیل می دهد. بنابراین شانس یک جدید الورود به صنعت یاد شده کم خواهد بود.

۳- پیچیدگی تکنولوژی به کار رفته توسط رقبا در چه حدی است؟ هر چقدر صنعت مورد بحث ما پیچیدگی بیشتر داشته باشد قدرت ورود رقبای جدید را کاهش خواهد داد. اما صنایع با پیچیدگی کم اینگونه نیستند. به عنوان مثال ورود به صنعت تولید سیم و کابل قطعاً ما را با انبوهی از رقبای کوچک و بزرگ در سراسر کشور مواجه خواهد کرد اما ورود به صنعت مواد پتروشیمی تعداد رقبا را به میزان قابل توجهی کاهش خواهد داد.

 

 

۵ـ قدرت رقابتی رقبای موجود در بازار(Competitive Rivalry)

محاسبه میزان قدرتِ رقابتِ رقبای موجود در بازار وابسته به یک کار تحقیقات بازاریابی منسجم و پیچیده است. پیشنهاد می شود قبل از ورود به هر صنعتی به این بخش بیش از سایر بخش ها توجه شود. به طور قطع ورود به بازار رقابتی که رقبای زیادی در آن وجود دارند نمی تواند جذاب باشد مگر اینکه یک استراتژی بازاریابی خاص برای آن پیش بینی شده باشد. مواردی که باعث افزایش رقابت در یک صنعت می شوند را می توان به صورت زیر چک لیست کرد:

۱- هزینه ثابت بالا؛ هر چقدر هزینه های ثابت یک صنعت بیشتر باشد به طور یقین میزان رقابت در آن نیز افزایش خواهد یافت. چرا که آن واحد صنعتی برای رسیدن به نقطه سر به سر و تأمین هزینه های ثابت خود دست به هر کاری می زند!

۲- هزینه تبدیل یا تغییر مسیر؛ هر چقدر هزینه تغییر مسیر از یک کالا به کالای دیگر بیشتر باشد به طور یقین آن بازار رقابتی تر خواهد بود.

۳- میزان تشابه رقبا؛ به هر میزانی که رقبا از نظر امکانات تولید گرفته تا نیروی انسانی و غیره بهم شبیه باشند میزان رقابت بین آن ها نیز بیشتر خواهد شد.

۴- موانع خروج از صنعت؛ هر چقدر موانع پیشرو یک صنعتگر بیشتر باشد مجبور خواهد شد بیشتر رقابت کند! یعنی وقتی هزینه سرمایه اولیه بالا باشد، محدودیت دولتی زیاد باشد، فرآیند گرفتن مجوز ها پبچیده باشد و غیره منجر می شود که صنعتگر با رقبای خودش بیشتر رقابت کند.

کلام آخر؛

شناخت پنج نیروی رقابتی مایکل پورتر راه را برای سرمایه گذاری دقیقتر و بهتر فراهم می کند. متاسفانه کم نیستند واحدهای صنعتی که بدون انجام فعالیت های تحقیقاتی و مطالعاتی تاسیس شده اند؛ مالکین آن ها بعد از مدت زمانی متوجه اشتباه خود می شوند اما کار از کار گذشته؛ دو راه را برای خود متصور خواهند بود؛ یکی اینکه کلیه تجهیزات خود را به بهایی اندک بفروشند و یا در صنعت یاد شده بمانند و با حاشیه سود کم به فعالیت خود ادامه دهند. اگر قبل از اینکه اقدام به تاسیس یک واحد صنعتی بنماییم با استفاده از تجزیه و تحلیل بازار، یک بیزینس پلن عملیاتی برای آن بنویسیم دیگر شاهد واحدهای صنعتی بدون بازده نخواهیم بود. استفاده از ماتریس SWOT به ما کمک خواهد کرد که پنج نیروی رقابتی مایکل پورتر را در صنعت خود بهتر تشخیص دهیم و در نهایت بهترین تصمیم را بگیریم.

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده  

 

ارزش طول عمر مشتری ؛ CLVT ،CLV و LTV

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

 

 

یکی از مباحث مهمی که در ارتباط با سنجش میزان رضایتمندی مشتری در هر واحد صنعتی باید با آن آشنا باشیم شاخص CLV است! در دنیای بازاریابی Customer Lifetime Value یا همان ” ارزش طول عمر مشتری ” را با سه ابریویشن(Abbreviation) مختلف نشان می دهند؛ CLVT ،CLV و LTV ابریویشن های مختلف ” ارزش طول عمر مشتری ” هستند که همگی یک معنا و مفهوم دارند؛ تفاوت ظاهری آنها در انتخاب حروف Customer Lifetime Value می باشد که هر بار می توان یک خلاصه از آن بیرون کشید.

ارزش طول عمر مشتری به چه معنا است؟

اگر بخواهیم یک تعریف ساده و قابل فهم از ” ارزش طول عمر مشتری “، داشته باشیم باید بگوییم که CLV به معنی محاسبه میزان سودآوری یک مشتری در طول دوره همرایش با شرکت ما است. بذارید با یک مثال بحث رو روشن تر کنم؛ تصور کنید به یک مغازه برنج فروشی مراجعه می کنید و از او مقداری برنج ایرانی خرید می کنید؛ بعد از اینکه برنج خریداری شده را مصرف کردید و از خرید خود راضی بودید احتمال این وجود دارد که برای دفعات بعد نیز، دوباره به مغازه برنج فروشی مراجعه کنید. اگر قیمت هر کیسه برنج ۱۰ کیلویی را ۳۰۰ هزار تومان فرض کنیم و به طور متوسط در طول سال، ۵ بار از فروشگاه برنج فروشی خرید کنیم؛ ارزش CLV ما برای آن برنج فروشی معادل یک میلیون و پانصد هزار تومان خواهد شد!

ارزش طول عمر مشتری = تعداد خرید در طول یک سال × قیمت هر بار خرید کیسه برنج ۱۰ کیلویی

۱/۵۰۰/۰۰۰ = ۵ × ۳۰۰/۰۰۰

شایان ذکر است که امکان دارد مثال ذکر شده در بالا، در دنیای واقعی هیچ گاه اتفاق نیفتد! چرا که در این مثال، برای محاسبه ” ارزش طول عمر مشتری “، مولفه های زیادی را ثابت فرض کرده ایم و یا به تعبیری آنها را به حساب نیاورده ایم؛ این یک فرض اشتباه است که هر مشتری بعد احساس رضایتمندی از اولین خرید خود، تبدیل به مشتری دائمی ما خواهد شد. چراکه این امکان وجود دارد مشتری یاد شده بنا به دلایل مختلف، برای دفعات بعد پیش ما نیاید و به تبع ان فروش حاصل نشود! نکته حائز اهمیتی دیگری که در محاسبه ارزش طول عمر مشتری باید به آن توجه کرد این است که، نباید در محاسبه CLV فقط به جنبه درآمدی مشتری توجه شود؛ هزینه های آشکار و پنهان زیادی وجود دارد که باید آنها را در محاسبه ارزش طول عمر مشتری لحاظ کنیم وگرنه عدد خروجی آن قابل اتکا کردن نیست! کلا آخر اینکه باید بدانیم برای حفظ کردن یک مشتری جدید و یا تبدیل آن به مشتری وفادار بایستی هزینه های متعددی را متحمل شد. اکثر هزینه های پنهان و آشکار در تعریف یاد شده بالا از CLV، دیده نشده است! بنابراین برای درک بهتر و عمیق تر از مفهوم ” ارزش طول عمر مشتری “، در بازاریابی و مدیریت امور مشتریان، پیشنهاد می شود تعریف زیر را مبنای کار خود قرار دهیم که نسبت به تعریف ساده بالا کاملتر است:

ارزش طول عمر مشتری یا همان CLV، به معنی سود و عایدات حاصل از مشتری در طول دوره تعاملات آن شرکت ما است.

نتایج کار تحقیقاتی شرکت Criteo در مورد ارزش طول عمر مشتری

شرکت فرانسوی کریتیو(Criteo) اخیراً یک کار تحقیقاتی در کشور انگلستان انجام داده که نتایج آن جالب است؛ تنها ۳۴ در صد از فروشندگان و بازاریاب های شرکت های مورد تحقیق با مفهوم ارزش طول عمر مشتری آشنا بودند! جالب تر اینکه فقط ۲۴ درصد آن ها بر این باور بودند که شاخص CLV در شرکت آن ها به طور دقیق کنترل و بررسی می شود. نتایج این تحقیق را از این جهت گفتم که محاسبه CLV کار آسان و پیش پا افتاده ای نیست! پارامتر ها و مولفه های زیادی را باید در مدل مفهومی CLV خود جای بدهیم تا بتوانیم نتایج دقیق و قابل اتکایی را بدست آوریم. با این حال دانستن شاخص CLV و اهمیت دادن به آن در بخش فروش و بازرگانی هر واحد صنعتی، امری واجب و حائز اهمیت است؛ به جرات می توان گفت که تعداد بالایی از واحدهای صنعتی کشور ما با مفهوم CLV یا آشنا نیستند و اینکه در برنامه جامع بازاریابی خود از آن استفاده نمی کنند!

 

 

نمودار مفهومی ارزش طول عمر مشتری

برای بدست آوردن درکی عمیق تر از مفهوم کلیدی ” ارزش طول عمر مشتری ” به نمودار بالا توجه کنید؛ دو بعد اصلی این نمودار زمان و هزینه است؛ به مدت زمانی که طول می کشد تا منحنی CLV با محور زمان همدیگر را قطع کنند؛ ” مدت جذب مشتری ” و یا Acquisition Time می گویند! همچنین به نقطه تلاقی منحنی ارزش طول عمر مشتری با محور زمان، ” نقطه جذب مشتری ” و یا Customer Acquisition Point می گویند، که در این نقطه کل هزینه های آشکار و پنهان صورت گرفته توسط شرکت برای جذب یک مشتری بالقوه را نشان می دهد. بعد از جذب مشتری، با هر بار خرید او به سمت ” نقطه سر به سر ” و یا همان Break-Even Point نزدیک می شویم؛ تا در نهایت بعد از رد شدن از نقطه سر به سر متناسب با مدت زمانی که مشتری را همچنان به خود وفادار نگه داریم می توانیم حاشیه سود بیشتری را نصیب شرکت خود کنیم. به طول مدت زمانی که تلاش می کنیم و مشتری را وفادار نگه می داریم ” مدت نگهداشت مشتری ” و یا Retention Time می گویند.

فرمول محاسبه ارزش طول عمر مشتری

با توجه به توضیحات داده شده پیشنهاد می شود برای محاسبه ارزش طول عمر مشتری اقدام به گردآوری داده های سه پارمتر زیر بنماییم؛ هر چقدر داده های ما بیشتر باشد خروجی کار قابل اعتمادتر خواهد بود؛ و می توان از آن برای برنامه ریزی بهتر برای حفظ مشتریان جدید و قدیمی استفاده کرد.

۱ـ محاسبه میانگین مدت زمان لازم برای حفظ یک مشتری در طول یک واحد زمانی به طور مثال برای یک ماه و یا یک سال.

۲ـ محاسبه میانگین تعداد دفعات خرید یک مشتری در طول یک واحد زمانی به طور مثال برای یک ماه و یا یک سال.

۳ـ محاسبه متوسط میزان خرید مشتری در هر بار خرید از شرکت و یا فروشگاه ما در طول یک واحد زمانی به طور مثال برای یک ماه و یا یک سال.

میانگین مدت زمان لازم برای حفظ مشتری × میانگین تعداد دفعات خرید یک مشتری × متوسط میزان خرید مشتری در هر بار خرید = ارزش طول عمر مشتری (CLV)

 

 

راه های افزایش ارزش طول عمر مشتری

۱ـ ارائه خدمات امور مشتریان منحصر به فرد! بر اساس تحقیقات صورت گرفته بیش از ۳۰ درصد مشتریان بعد از دریافت خدمات ضعیف، اقدام به کنار گذاشتن یک برند می کنند. در کنار مباحث CRM یا همان مدیریت امور مشتریان باید نیم نگاهی هم به مباحث CEM و یا مدیریت تجربه مشتری داشته باشیم! توجه به CEM می تواند وفاداری مشتریان را به برند ما افزایش دهد. اگر بخواهم چند مثال عملیاتی برای افزیش میزان رضایتمندی مشتریان ذکر کنم باید به موارد زیر اشاره کرد:

  • تمام تلاش خود را بکنیم تا سیستم ارائه خدمات برخط(online) شرکت خود را فعال کنیم. مشتری حق دارد هر موقع می خواهد به ما دسترسی داشته باشد؛ و دسترسی با ما نباید سخت و پیچیده باشد!
  • شبکه های اجتماعی منتسب به برند خود را بیش از پیش فعال نگه داریم؛ فعال نگه داشتن شبکه های اجتماعی می تواند میزان تعامل مشتری را با ما بیشتر و سریع تر کند.
  • ارائه خدمات ۲۴/۷ (به معنی ارائه خدمات پشتیبانی بصورت ۷ روز هفته و ۲۴ ساعته!) می تواند احساس در دسترس بودن را بیشتر تقویت کند؛ خدمات ۲۴/۷ شاید بار مالی اضافه برای شرکت بیاورد ولی قطعاً گامی موثر در حفظ مشتریان موجود خواهد بود!

۲ـ بازاریابی شخصی سازی شده(Personalized Marketing) را برای برند خود فعال کنیم! با توجه به اینکه حدود ۷۷% مشتریان از ارائه خدمات شخصی سازی شده استقبال می کنند؛ سعی کنیم خدمات خود را با توجه به نیازها و خواسته های آنها، شخصی سازی کنیم! بگذارید مثالی بزنم تا مطلب روشن تر شود؛ تصور کنید قرار است از یک سایت فروشگاهی خرید کنیم؛ زمانی که قصد خرید محصولی را دارید به طور اتوماتیک محصولات مشابه با رنج قیمتی بالاتر و پایین تر به شما نمایش داده خواهد شد تا بتوانید بهترین انتخاب را داشته باشید! مثال دیگر این است که در فروشگاه اینترنتی یاد شده تمام جستجوهای ما را رصد می کند و در نهایت هنگام خرید، بهترین محصولات مورد علاقه ما را نمایش خواهد داد! تصور کنید در حال خرید کفش هستید؛ در پایین مطالب صفحه ای که مختص کفش مورد نظر است مجموعه ای از لباس های مورد علاقه شما که قبلاً در سایت سرچ کرده اید را نمایش خواهد داد تا بتوانید با کفش خود سِت کنید. مثال جالب دیگر مربوط به یک اپلیکیشن هندی است که به تازگی با ان آشنا شدم؛ در این اپلیکیشن قبل از خرید زیور آلات به شما اجازه می دهد یک عکس سِلفی از خودتان بگیرید؛ در ادامه تمام گالری محصولات آن اپلیکیشن را روی گوش و گردن و دست خود تست کنید و در نهایت بعد از دیدن خروجی کار روی صورت خود، بهترین آنها را انتخاب کنید.

۳ـ فعال کردن برنامه های وفاداری مشتری! یکی دیگر از راه های افزایش ارزش طول عمر مشتری و بالا بردن ” مدت نگهداشت مشتری ” می تواند استفاده از برنامه های وفاداری مشتری باشد؛ از انواع پلت فرم های(Platform) باشگاه مشتریان گرفته در سامانه های CRM  گرفته تا دستگاه های سکه گیر؛ همه و همه می تواند ما را به رسید به مقصود کمک کنند! آن چیزی که استفاده از این برنامه ها را جذاب می کنم پلن(Plan) و نقشه عملیاتی ما برای هر یک از آنها است. باید این را در نظر داشته باشیم هر صنعت برای خود ادبیات بازاریابی خاصی دارد و نمی توان یک نسخه واحد را برای همه پیچید!

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده

 

 

استراتژی تبلیغاتی BTL، ATL و TTL

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

 

 

آشنایی با استراتژی تبلیغاتی BTL، ATL و TTL
به جرأت می توان گفت یکی از مهم ترین بخش ها تدوین استراتژی بازاریابی صنعتی در هر واحد تولیدی و خدماتی، مربوط به انتخاب بهترین مولفه های پروموشنی(Promotion) و یا ابزارهای تبلیغاتی است. وقتی وارد دنیای تبلیغات می شویم گویی به یک اقیانوس بی انتها وارد شده ایم که انتهایی برای آن نمی توان تصور کرد. گفتنی است در دنیای تبلیغات هر روز با تکنیک ها و روش های جدیدی روبرو می شویم که هر یک به نوبه خود توانسته اند مخاطبین زیادی را جلب کنند. باید این را در نظر داشته باشیم که استفاده از ابزار تبلیغات پیچیدگی خاص خود را دارد؛ دنیای تبلیغات، دنیای صفر و یک نیست! باید این را قبول کنیم که مخاطبین و مشتریان ما ربات نیستند. بنابر این لازم است خود را برای روبرو شدن با چالش جدید آماده کنیم! انتخاب بهترین ابزار ترفیعی(Promotion) که منجر به بهبود فرآیند فروش شرکت شود همیشه چالش جدی برای مدیران بازاریابی و فروش واحد صنعتی بوده و هست! دربین کارشناسان عرصه تبلیغات و بازاریابی صنعتی سه استراتژی تبلیغاتی متداول مرسوم است که هریک مزایا و معایبی دارند؛ پیشنهاد می شود به عنوان مدیر بازاریابی و فروشِ واحد صنعتی خود، این استراتژی ها را بشناسیم تا در جای مناسب از آنها استفاده کنیم.

 

آشنایی با استراتژی تبلیغاتی BTL، ATL و TTL

 

۱ـ استراتژی تبلیغاتی ATL ؛(ABOVE THE LINE ADVERTISING)
به طور کلی استراتژی تبلیغاتی ATL یا همان بالا خطی، مختص رسانه های کثیر الانتشار است؛ یعنی هرگاه شرکتی تصمیم بگیرد از شیوه بازاریابی انبوه(Mass marketing) برای معرفی برند و یا محصول خود بهره ببرد بهتر است از استراتژی تبلیغاتی ATL استفاده کند. در استراتژی تبلیغاتی ATL ، کل بازار، هدفِ هجمه توپ خانه ای واحد تبلیغات شرکت قرار می گیرد. شرکت هایی که از استراتژی تبلیغاتی ATL ، استفاده می کنند برای یک دوره زمانی مشخص از طریق رسانه هایی همچون تلویزیون، رادیو، روزنامه، تبلیغات محیطی و همچنین مجله های پر مخاطب، با مخاطبین خود ارتباط برقرار می کنند.

مزایا و معایب استراتژی تبلیغاتی ATL
استفاده از استراتژی تبلیغاتی ATL به شرایط مالی و همچنین بازار هدف هر واحد صنعتی بستگی دارد! لزوماٌ بهره گیری از استراتژی تبلیغاتی ATL منجر تقویت جوهره ذاتی برند و همچنین معرفی بهتر محصول ما نخواهد شد. لازم است قبل از اجرای هر کمپین تبلیغاتی، تحقیقات بازاریابی جامعی انجام شود! اگر بخواهیم برای استراتژی تبلیغاتی ATL ، مزایایی را بر شماریم؛ می توان به فراگیر بودن، میزان بازدید یکتای بالای، قدرت فوق العاده بالای آن در ایجاد جلب توجه و آگاهی دادن به مخاطبین، برند سازی در مدت زمان بسیار کم و همچنین جریان ساز بودن آن اشاره کنیم. اما استفاده از این روش معایب هم دارد؛ هزینه بسیار بالای اجرای استراتژی تبلیغاتی ATL سبب می شود هر شرکتی توان بهره گیری از این استراتژی تبلیغاتی را نداشته باشد. نکته دیگر این است که مخاطبین مهمترین ابزار رسانه ای این روش که همان تلویزیون است نسبت به قبل بسیار کمتر شده است.

تلویزیون، رادیو و روزنامه ها دیگر مثل قدیم مخاطب انبوه ندارند و این خود توجیه پذیر بودن استراتژی تبلیغاتی ATL را زیر سوال می برد. بالاخره برای اینکه بدانیم استفاده از استراتژی ATL برای شرکت ما مفید است یا خیر باید بر حسب نتایج بدست آمده از تحقیقات بازاریابی و همچنین بودجه Promotion واحد صنعتی خود تصمیم گیری کنیم.

۲ـ استراتژی تبلیغاتی BTL ؛(BELOW THE LINE ADVERTISING)
یکی دیگر از استراتژی های تبلیغاتی پر کابرد استفاده از استراتژی تبلیغاتی زیر خطی است؛ برخلاف استراتژی تبلیغاتی ATL ، در استراتژی تبلیغاتی BTL ما به میدون می زنیم! یعنی به صورت کاملاً عملیاتی وارد گود می شویم و فرد به فرد(Person to Person) را پرزنت می کنیم. معروف ترین و قدیمی ترین روش بازاریابی سنتی استفاده از ویزیتور(Visitor) است؛ ویزیتور یک از ابزار قدرتمند BTL است!

 

 

در استراتژی تبلیغاتی BTL به سراغ مشتریان هدف خود خواهیم رفت و به طُرق مختلف با آن ها تعامل خواهیم کرد. هدف در استراتژی تبلیغاتی BTL، برقراری ارتباط به شکل صورت به صورت(Face to face) است؛ باید با مشتری خود گپ و گفتگو داشته باشیم و بعد از پرزنت محصول، در صورت متقاعد کردنش، سفارش را بگیریم. در دنیای دیجیتال هم روال به همین ترتیب است؛ یعنی در بسترهای دیجیتالی همچون اینستاگرام و تلگرام بصورت مستقیم به مشتریان بالقوه خود پیام خواهیم داد تا بتوانیم بدون تشریفات بازاریابی مستقیماً برویم سر اصل مطلب و محصول خود را پرزنت کنیم!

در استراتژی تبلیغاتی BTL در بستر دیجیتال، تمامی بازاریاب های ما بر طبق یک FAQ(سوالات پر تکرار) مشخص، که از قبل آموزش دیده اند به گفتگو با مشتریان هدف خواهند پرداخت؛ آنها باید بتوانند با قدرت پرزنتیشن قوی خود نظر مشتری را جلب کنند و او را برای خرید آماده کنند.

ایمیل مارکتینگ، ویزیت کردن مغازه به مغازه، بازاریابی حضوری در داخل فروشگاه های بزرگ(به این صورت که یکسری ویزیتور داخل فروشگاه های بزرگ، کنار قفسه محصولات مورد نظر برند خود می ایستند و بعد از اینکه مشتری از کنار آن ها رد شد به پرزنت کردن و معرفی برند خود می پردازند تا مشتری متقاعد به خرید شود) و کیوسک های تبلیغاتی(دادن کارت ویزیت، کاتالوگ، نمونه محصول و… در داخل فروشگاه های بزرگ و یا نزدیک درب ورودی آنها)، همه به عنوان ابزار های عملیاتی استراتژی تبلیغاتی BTL شناخته می شوند.

مزایا و معایب استراتژی تبلیغاتی BTL
مهمترین مزیت استراتژی تبلیغاتی BTL هدفمند بودن آن است؛ در صورتی که این استراتژی تبلیغاتی را اجرا کنیم به نرخ تبدیل بالاتری نائل خواهیم شد! یعنی تعداد مشتریان بالقوه بیشتری را می توانیم بالفعل کنیم. ایجاد ارتباطی قوی تر و مستحکم تر نسبت به سایر استراتژی های تبلیغاتی از دیگر مزایای این روش است. استراتژی تبلیغاتی BTL از جهت اینکه باعث درگیر شدن بیشتر تیم بازاریابی با مشتریان شرکت می شود همواره جزء تکنیک های مورد علاقه مدیران است! در انتها باید بگوییم که استراتژی تبلیغاتی BTL ابزار محاسباتی دقیق تری نسبت به سایر روش ها دارد. یعنی در این روش می توانیم نرخ تبدیل خود را بصورت دقیق محاسبه کنیم.

قطعاً استفاده از استراتراتژی تبلیغاتی BTL معایبی هم دارد؛ مهمترین عیب آن این است که این روش وابسته به داشتن کادر بازاریابی و ویزیتوری بسیار قوی است؛ بدون شک قدرت متقاعد سازی ویزیتورها و همچنین مسلط بودن آنها به اصول و فنون مذاکره رمز موفقیت اجرای این استراتژی تبلیغاتی است.

۳ـ استراتژی تبلیغاتی TTL ؛(THROUGH THE LINE ADVERTISING)
استراتژی تبلیغاتی TTL در یک کلام ترکیب استراتژی تبلیغاتی ATL و BTL است؛ TTL به معنی تدوین استراتژی تبلیغاتی درون(بین) خطی است؛ باید قبول کنیم که در دنیای بازاریابی صنعتی و همچنین تبلیغات نمی توانیم به موضوعات بصورت تک بعدی نگاه کنیم. لازم است برای درک بهتر از انتخاب بهترین استراتژی تبلیغاتی یک پورتفولیو(Portfolio) از انواع استراتژی های تبلیغاتی داشته باشیم.

سنگ بنای استراتژی تبلیغاتی TTL، ترکیب است؛ یعنی اینکه در این روش ابتدا یک کار تحقیقات بازاریابی انجام می شود تا مشخص شود چه روش های تبلیغاتی مناسب صنعت مورد نظر است؛ در ادامه شیوه اجرای هر یک از استراتژی تبلیغاتی ATL و BTL است که انتخاب شده اند مشخص می شود. بودجه مالی فعالیت های تبلیغاتی عامل مهم دیگری است که مشخص می کند از مجموع تکنیک های تبلیغاتی کدامیک را در پورتفولیو تبلیغاتی شرکت جای دهیم.

بهترین مثال برای اجرای استراتژی تبلیغاتی TTL، تکنیک بازاریابی ۳۶۰ درجه و همچنین بازاریابی دیجیتال است؛ در هر دو تکنیک یاد شده با استفاده از ترکیب گزینه های تبلیغاتی همچون تبلیغات تلویزیونی و رادیویی، تبلیغات ویدیویی آنلاین، بازاریابی شبکه های اجتماعی، ایمیل مارکتینگ، تبلیغات شارژی گوگل و غیره به دنبال بهتر و بیشتر دیده شدن هستیم!

از بین استراتژی تبلیغاتی BTL، ATL و TTL ؛ کدامیک را انتخاب کنیم؟
این را فراموش نکنیم که دنیای بازاریابی صنعتی و تبلیغات در آن بسیار وسیع است و جای آزمون خطا کردن نیست! این امکان وجود دارد که با یک تصمیم گیری اشتباه و نا بخردانه بار هزینه ای سنگینی به شرکت تحمیل شود؛ از این جهت پیشنهاد می شود قبل از تدوین برنامه جامع بازاریابی صنعتی خود، مقدمات اجرای یک تحقیقات بازاریابی هدفمند مهیا شود. در وهله بعد به این مهم توجه شود که بودجه تبلیغاتی هر واحد صنعتی باید متناسب با دوره عمر آن شرکت تصویب شود. برای تعیین بودجه تبلیغاتی شرکت باید به عواملی همچون طول دوره زمانی کمپین تبلیغاتی، مشخصات جامع هدف، تعداد بسامد پخش آن و همچنین ابزار انتشار آن دقت کرد. در انتها پیشنهاد می شود با پنچ مارک کردن رقبای موفق در عرصه داخلی و خارجی می توان به سرنخ های خوب تبلیغاتی دست یافت؛ سر نخ هایی که ما را در انتخاب بهترین ابزار تبلیغاتی کمک خواهد کرد.

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده

 

آقای بازاریاب، استراتژی بازاریابی BTL، 
شماره تماس جهت مشاوره!