Skip to main content
Tag

موسسه تحقیقات بازاریابی ایده

آیا تولید در ایران توجیه اقتصادی دارد؟

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

بنا به آخرین آمار وزارت صمت حدود ۸۵ هزار واحد صنعتی در کشور فعالیت می کنند! آیا با این همه واحد تولیدی و صنعتی فعال و غیر فعال می توان نتیجه گیری کرد که تولید در ایران توجیه اقتصادی دارد؟

آیا تولید در ایران توجیه اقتصادی دارد؟

در تمام این سال ها کمتر شنیده ایم که بگویند تولید در ایران جواب می دهد! بیشتر بر معایب سرمایه گذاری و ریسک بالای آن تاکید شده و اینکه چشم انداز روشنی برای تولید کننده در ایران نیست؛ از مشکلات و معظلات قوانین می گویند و نرخ بالای بهره بانکی و غیره؛ اما جای یک سوال همیشه در ذهن مخاطب باقی می ماند! اگر تولید کردن در ایران این همه ریسک دارد و خطرناک بوده و بیشتر شبیه قمار کردن است، چرا آمارها نشان از افزایش واحد های تولیدی در هر سال جدید را می دهد؟ این افراد کی هستند؟ از کره ماه می آیند و به یکباره در بخش تولید کشور سرمایه گذاری می کنند؟

جدیدترین اطلاعاتی که سازمان صنایع کوچک و شهرک‌های صنعتی ایران در اختیار عموم گذاشته نشان می‌دهد که تعداد واحدهای به بهره‌برداری رسیده در طی ۹ ماهه اول سال ۱۳۹۸ نسبت به مدت مشابه سال قبل آن حدود ۵ درصد افزایش داشته است یعنی بیش از ۱۶۰۰ واحد صنعتی به جمع ۸۵۰۰۰ واحد صنعتی کشور افزوده شده است! این افراد با چه امیدی هزینه تاسیس یک واحد صنعتی را به جان خریده اند؟ طرح توجیهی آنها چه بوده؟ آیا این تعداد واحد صنعتی برای کشوری که از لحاظ ذخایر خدادادی غنی است کفایت می کند؟ و نقطه اشباع کجاست؟ و اساسا چرا اکثر تولید کنندگان متضرر می شوند؟

برخی از اقتصاددانان بر این باورند که آنچه در زمین بازی اتفاق می افتد چیزی دیگری است! اقتصاد رانتی، جلو پیشرفت صنعت کشور را گرفته! یعنی کسی در عرصه رقابت می برد که رانت قوی تری داشته باشد! و سلاطین کارآفرینی و بزرگان صنعت در برابر اَبَر رانت های موجود، راهی جز تسلیم ندارند و یا بهتر بگوییم دو راه دارند یا بخشی از سهم بازار خود را واگذار کنند و یا شاهد شکست بیزینس خود باشند! دسته دیگر از اقتصاددانان بر این باورند که ریشه مساله را باید در نداشتن یک سیستم مدون و چابک اداری جستجو کرد؛ سیستم فرسوده ای که باعث دلسردی و خسته شدن سرمایه گذار می شود. کسی که با امید فراوان و قصد اشتغال زایی برای شهر و کاشانه اش باید کفش آهنین بپوشد و در پیچ و خم گرفتن مجوز در سازمان های رنگارنگ عمر خود را بسوزاند!

دوستان زیادی از اصول کارآفرینی و موفقیت حرف می زنند و حرف هایشان فقط در حد همان سمینار، جذاب و رنگین است و وقتی به میدان عمل می آیی، با موضوعات عجیب و غریبی مواجه می شوی که هیچ کدام از آن فرمول ها جوابگوی مسائل پیش رویت نیست! در نهایت به این جمع بندی می رسی باید سرنوشت کسب و کارت و یا بهتر بگویم زندگیت را به دست شانس و احتمالات بسپاری! بسیاری از کارشناسان بر این عقیده اند که یکی از راه های نجات اقتصاد مریض کشور ما، رهایی از سیاست های رانتی در عرصه تولید است! البته نباید جایگاه دولت و نقش آن در اقتصاد را از یاد برد؛ بر خلاف سایر کشورهای پیشرو در عرصه اقتصادی که رسالت اصلی خود را در تولید کالاهای عمومی و کنترل بر کیفیت و قیمت ها می بینند در کشور ما این ماجرا طوری دیگر رقم می خورد.

همیشه قیمت برای یک تولید کننده همچون آب حیات است؛ حالا فکر کنید فردی به نام دولت آمده جلوی این آب حیات یک فلکه آب گذاشته است و هر موقع می خواهد آن را کم و زیاد می کند! دیگر شما احساس ثبات ندارید! احساس امنیت ندارید! ماجرا از این قرار است که در ایران دولت بیشتر به دنبال کنترل قیمت کالاهای خصوصی تولید شده می باشد و نمی گذارد قیمت در بازار، جایگاه خود را پیدا کند و برای همین است که جایگاه قیمت همیشه با منحنی عرضه و تقاضا تناسب ندارد (:

در اقتصادی که تورم به‌ عنوان یکی از ویژگی های دائمی مثبت آن است و قیمت‌ها همواره درحال بالا رفتن هستند دیگر جایی برای تلاش نمی ماند! دیگر انگیزه ای نداری که سرمایه گذاری کنی! آستین بالا بزنی و تولید کنی! همه اینها رو گفتم تا به اینجا برسیم که راه نجات واحدهای صنعتی کشور استقرار نظام رقابتی و بازار آزاد است تا با جهد و تلاش بیشتر شاهد توسعه اقتصادی پایدار به معنای واقعی کلمه باشیم؛ به امیدی روزی که چرخ اقتصاد به دست صنعتگران و فعالین حقیقی عرصه تولید بچرخد!

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده  

 

تفاوت تصمیم ساز و تصمیم گیر در چیست؟

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

همیشه در هر فضایی از محل کار گرفته تا خانه و مدرسه و دانشگاه، انتخاب گزینه نهایی در مورد حل یک مسئله بر عهده یک نفر گذاشته می شود که به او می گویند تصمیم گیر؛ اما هستند افرادی که در جریان تصمیم گیری نقش آفرینی می کنند و همیشه در پشت صحنه قرار دارند و در واقع خط فکری را آنها به تصمیم گیر می دهند اما تصمیم گیری را خود تصمیم گیر انجام می دهد! به این شخصیت های می گویند تصمیم ساز!

در طول سال ۹۸ با واحد های صنعتی، خدماتی و توزیعی مختلفی به عنوان مشاور همکاری کردم(۱۱ واحد صنعتی و ۴ واحد خدماتی و توزیعی)؛ هر کدام برای خود یک دیسیپلین کاری خاصی داشتند! یکی کاملا بی انضباط و یکی بسیار منضبط؛ یکی خیلی وسواسی و یکی کاملا بی خیال؛ یکی خیلی عجول و یکی کاملا کُند و آرام؛ یکی بدون برنامه و هدف و دیگری با کلی برنامه ولی بدون نیروی کارآمد عملیاتی جهت تحقق اهدافش! یکی بسیار باهوش و پر توان در اجرا و دیگری حتی نمی دانست که آیا کارش را دوست دارد یا نه!

از بین تجارب سال قبل، یکی از مجموعه هایی که همکاری با آن برایم درس های زیادی به همراه داشت شرکت روغن موتور پردیس بود؛ مدیر عامل این مجموعه یعنی جناب آقای مهندس کریمی رحمت آبادی شخصیت کاریزمایی داشت! شاید بپرسید چرا؟ به نظرم چیزی که ایشان را از بقیه تجارب سال ۹۸ متمایز می کرد جهد، تلاش و پشتکار وصف ناپذیر ایشان در کار بود. اینکه کارت را از یک چاله سرویس تعویض روغنی شروع کنی و به صادر کننده نمونه استان خود در طول ۱۴ سال پیاپی تبدیل شوی یک الگوی بی نظیر است! و یا اینکه برای توسعه بازار خود به دور افتاده ترین جای آفریقا بروی و بعد از چند سال تلاش پیاپی تبدیل به قوی ترین برند روغن موتور در چند کشور شمال غرب آفریقا بشوی؛ درست است آزمون و خطای بسیار داشته اند ولی راه را پیدا کرده اند؛ چرا که فرق بین تصمیم ساز و تصمیم گیر را فهمیده انده! و این است یکی از رموز موفقیت آقای مهندس کریمی رحمت آبادی!

تفاوت تصمیم ساز و تصمیم گیر در چیست؟

همیشه در هر فضایی از محل کار گرفته تا خانه و مدرسه و دانشگاه، انتخاب گزینه نهایی در مورد حل یک مسئله بر عهده یک نفر گذاشته می شود که به او می گویند تصمیم گیر؛ اما هستند افرادی که در جریان تصمیم گیری نقش آفرینی می کنند و همیشه در پشت صحنه قرار دارند و در واقع خط فکری را آنها به تصمیم گیر می دهند اما تصمیم گیری نهایی را خود تصمیم گیر انجام می دهد! به این شخصیت های می گویند تصمیم ساز! گردآوری اطلاعات و تحلیل آنها و معرفی منابع و فهرست کردن فرصت های پیش رو و بر حذر داشتن از تهدیداتی که امکان وقوع دارد بر عهده شخصیت و یا شخصیت های تصمیم ساز است!

اساسا تصمیم سازها مواد و مصالح را آماده می کنند و به بیان دیگر نقش مشاور را دارند و به فرد تصمیم گیر کمک می کنند تا بهتر تصمیمات سخت را بگیرد؛ فارغ از اینکه نتیجه تصمیم گیری منجر به شکست و یا پیروزی شود نکته مهم در تفکر تیمی فرد تصمیم گیر است؛ اینکه به این نقطه رسیده است که پیروزی در گرو خوب گوش کردن و شنیدن حرف های مختلف است! چه بسا در بین نظرات افراد تصمیم ساز بتواند تصمیم طلایی خود را بگیرد!

در سال ۹۸ کمتر کسی را از بین کارفرماها مثل آقای مهندس کریمی دیدم که بیش از اینکه شهوت حرف زدن داشته باشد به این اندازه تشنه شنیدن نظرات مختلف و یا حتی مخالف خود باشد! به نظرم این خود یک قاعده موفقیت در کسب و کارهای صنعتی است؛اینکه در عین صبور بودن شنونده خوبی هم باشی! قطعا باید موفقیت آقای مهندس کریمی را نیز در وجود تصمیم سازهای اثرگذاری همچون پدر کارآفرینش جستجو کرد که این روحیه را در پسرش تقویت کرده.

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده  

 

زندگی نامه لری الیسون

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

لارنس جوزف الیسون در تاریخ ۱۷ آگوست ۱۹۴۴، در برانکس نیویورک متولد شد. مادرش فلورانس اسپلمن، یک مهاجر یهودی از اودسا و پدرش خلبان ارشد نیروی هوایی ایالات‌متحده بود که پیش از تولد لری، خانواده را ترک کرد. فلورانس اسپلمن که به‌تنهایی توانایی نگهداری کودکش را نداشت، در نه‌ماهگی و پس‌ازاینکه او به بیماری ذات‌الریه مبتلا شد، او را به خواهر و شوهر خواهرش، لیلیان اسپلمن الیسون و لوئیس الیسون سپرد و لری تا سن ۴۷ سالگی، هرگز مادر واقعی خود را ندیده بود. خانواده‌ی الیسون، با سطح مالی متوسط در ناحیه‌ی یهودی‌نشین شیکاگو زندگی می‌کردند. لوئیس الیسون ناپدری لری، کارمند دولتی در بخش املاک و مستغلات بود که در طول دوران رکود آمریکا، شغل خود را از دست داد و پس‌ازآن به شغل حسابداری رو آورد. شکست‌های کاری، لوئیس را به فردی منزوی و افسرده تبدیل کرده بود که نمی‌توانست با فرزندخوانده‌ی خود کنار بیاید. درگیری‌های مداوم آن دو، لری الیسون را به فردی مستقل و سخت‌کوش، انعطاف‌ناپذیر و مصمم تبدیل کرد، خصوصیاتی که همیشه با او ماند و بعدها در برخورد با همکارانش بیشتر بروز پیدا کرد. گرچه لری در خانواده‌ای یهودی بزرگ شد که همیشه در مراسم مذهبی شرکت می‌کردند، ولی او شخصاً اعتقاد متعصبانه‌ای به هیچ ایدئولوژی خاصی نداشت و از دوران نوجوانی شرکت در آیین‌های رسمی یهودی را متوقف کرد.

 

تحصیلات

لری الیسون در دوران مدرسه، پسری ماجراجو بود که به موضوعات پیچیده‌ای مثل ساخت سفینه‌های فضایی و تکنولوژی‌های روز علاقه‌مند بود و رؤیای مهندس شدن را در سر می‌پروراند. روند روزمره‌ی مدرسه او را خسته می‌کرد و گاهی چنان شخصیت پیچیده و درعین‌حال خلاقی داشت که نه‌تنها دوستان، بلکه معلمانش را در حیرت فرو می‌برد. علاقه‌اش به ورزش را هم پنهان نمی‌کرد و در تیم‌های والیبال، اسکی و اسکواش عضو بود. لری دوران دبستان خود را در مدرسه‌ی یوجین فیلد شیکاگو و دوران دبیرستان خود را در مدرسه ساوث شور (South Shore) در اوربانا کمپین گذراند و در سال ۱۹۶۲ از دبیرستان فارغ‌التحصیل شد. لری الیسون در سال ۱۹۶۲ وارد دانشگاه ایلی نویز شد و در همان سال اول، عنوان برترین دانشجوی علوم را از آن خود کرد. ولی در طول سال دوم، نامادری‌اش که به بیماری سرطان مبتلا بود، فوت کرد و لری پیش از آنکه امتحانات دانشگاه را تمام کند، به شیکاگو برگشت. پس‌ازآن به مدت یک سال شانس خود را در مشاغل نیمه‌وقت مختلفی امتحان کرد و بعد از شک و تردیدهای فراوان برای ازسرگیری تحصیلاتش، وارد دانشگاه شیکاگو شد. او می‌خواست در رشته‌ی فیزیک درس بخواند، ولی بعد از یک‌ترم، دانشگاه او را به خاطر عملکرد ضعیفش اخراج کرد. بااین‌حال دانشگاه فقط برای او اتلاف وقت نبود. در طول همین یک‌ترم او با برنامه‌نویسی کامپیوتری آشنا شد و خیلی سریع در این زمینه پیشرفت کرد. او به‌طور آزاد برای شرکت‌ها برنامه می‌نوشت و متوجه شد که این کار بیشتر از تحصیلات آکادمیک او را در زندگی جلو می‌برد. لری الیسون در سال ۱۹۶۶ و در سن ۲۲ سالگی، به کالیفرنیا نقل‌مکان کرد.

ورود به دنیای حرفه‌ای

لری الیسون پس از اخراج از دانشگاه شیکاگو، حمایت پدرخوانده‌اش را از دست داد. او که وضع مالی خوبی نداشت، در طول هشت سال شغل‌های مختلفی را امتحان کرد که همگی به مهارت او در برنامه‌نویسی مرتبط بودند. گرچه فعالیت‌های آزادکاری برنامه‌نویسی با خلق‌وخوی او سازگار بود، ولی هدف اصلی او این بود که به‌قدری درآمد داشته باشد که بتواند خود را به پدرخوانده‌اش ثابت کند. اولین شغل او در شرکت تکنولوژی امدال (Amdahl) بود و در همان مدت کوتاهی که در این شرکت کار می‌کرد، یک سامانه بزرگ کامپیوتری منطبق بر آی بی ام (IBM) را برای این شرکت طراحی کرد. پس‌ازآن در اوایل دهه‌ی هفتاد، لری الیسون به شرکت الکترونیکی آمتکس (Amtex) رفت که در آن زمان رقابت شدیدی با شرکت سونی داشت. در شرکت آمتکس او عمده‌ی وقتش را روی یک پروژه پایگاه داده برای CIA گذاشت که نام اوراکل را برای آن انتخاب کرده بود. لری ایده‌های خود را در آمتکس با سرپرست خود که باب مینرنام داشت، در میان می‌گذاشت. مینر در سال ۱۹۷۷ این شرکت را ترک کرد و با دو همکار قدیمی به نام‌های بروس اسکات و اد اوتس، شرکتی به نام آزمایشگاه‌های توسعه‌ی نرم‌افزار (SDL) را با ۸۰۰ دلار سرمایه تأسیس کرد. چند ماه بعد، لری الیسون هم آمتکس را ترک کرد و با سرمایه‌گذاری ۱۲۰۰ دلار، به‌عنوان شریک تجاری به آن‌ها پیوست و از همان ابتدا، مدیرعامل این شرکت شد. در آن زمان لری الیسون تحت تأثیر مقاله‌ای از ادگار اف کاد بانام «مدل ارتباطی داده برای بانک‌های داده‌‌ی بزرگ و اشتراکی» قرارگرفته بود. آن‌ها بر همین مبنا یک سیستم مدیریت پایگاه داده (DBMS) را طراحی کردند که پس از اتمام و عرضه‌ی آن، برای تقسیم‌بندی ذخیره‌ی اطلاعات مشتریان، داده‌های تجهیزات، یادداشت‌های مالی، اطلاعات مربوط به مبادلات، مکاتبات و اسناد قانونی، مورداستفاده‌ی سایر شرکت‌ها قرار گرفت.

 

تأسیس اوراکل

الیسون شنیده بود که شرکت IBM هم بر مبنای نظریات ادگار کاد، سیستم مدیریت داده‌ی خود را بانام IBM System R در لابراتوار سن خوزه توسعه می‌دهد. او تصمیم گرفته بود محصولات اوراکل را با این سیستم سازگار کند؛ ولی شرکت IBM از به اشتراک گذاشتن کدهای خود، امتناع کرد. در سال ۱۹۷۹، شرکت SDL به Relational Software تغییر نام پیدا کرد. در این زمان آن‌ها با ۸ کارمند (که ۳ نفر از آن‌ها مؤسسان شرکت بودند) سالانه کمتر از یک‌میلیون دلار درآمد داشتند. الیسون و شریکانش پس‌ازاینکه محصول جدید خود را بانام Oracle RDBMS با موفقیت به مرحله‌ی تولید رساندند، شرکت خود را رسماً با عنوان شرکت نرم‌افزاری اوراکل ثبت کردند. در آن زمان عملکرد نسخه‌ی اولیه‌ی سیستم مدیریت داده‌ی اوراکل گام بلندی در دنیای نرم‌افزارها بود: این نسخه می‌توانست بهترین سوپرمارکت‌ها را از میان کل فروشگاه‌ها رده‌بندی کند، یا برای فیلتر کردن و مرتب‌سازی بهترین کالاها و خدمات پرفروش مورداستفاده قرار بگیرد. توانایی پردازش گسترده‌ی داده‌ها، خصوصیتی بود که اوراکل را برای دولت و کسب‌وکارهای بزرگ جذاب کرده بود. اواسط سال ۱۹۸۲، درآمد اوراکل به ۲.۵ میلیون دلار رسیده بود و آن‌ها ۷۵ مشتری خرد داشتند.

 

رشد اوراکل

در سال ۱۹۸۲، الیسون ۲۵ درصد از درآمد خود را در بخش تحقیق و توسعه‌ی این شرکت سرمایه‌گذاری کرد تا نسخه‌ی جدید Oracle RDBMS را به صورت نسخه‌ای تجاری و قابل‌حمل بر اساس کامپایلر زبان برنامه‌نویسی C توسعه دهد. قراردادهای اوراکل با آژانس‌های دولتی، بودجه‌ی کافی را در اختیار آن‌ها قرار داده بود که بتوانند تیم خود را روی تولید محصولاتی تجاری، قابل‌اعتماد و بهینه متمرکز کنند. به‌این‌ترتیب اوراکل بخشی از بازار را در رقابت با IBM و سایر شرکت‌های آی تی از آن خودکرده بود. در سال ۱۹۸۳ ، نسخه‌ی سوم Oracle RDBMS، به‌صورت نسخه‌ای تجاری و قابل‌دسترس عرضه شد که قابلیت نصب بر روی انواع سیستم‌عامل کامپیوترهای شخصی، ایستگاه‌های کاری، پردازنده‌های مرکزی و میکرو کامپیوترها را داشت. در این زمان درآمد شرکت به ۵ میلیون دلار در سال رسیده بود. موفقیت چشمگیر اوراکل در بازارهای تکنولوژی ادامه پیدا کرد و در سال ۱۹۸۶، درآمد حاصل از فروش در این شرکت به ۵۵ میلیون دلار رسید. مشتریان برجسته‌ی اوراکل، سازمان‌های دولتی و شرکت‌های بین‌المللی صنایع خودروسازی، هوافضا، داروسازی و کارخانه‌های صنعتی بودند. در تاریخ ۱۲ مارس سال ۱۹۸۶، شرکت اوراکل سهام خود را بانام ORCL در بازار بورس عرضه کرد. قیمت اولیه‌ی هر سهم ۱۵ دلار بود که تا پایان روز به ۲۰.۷۵ دلار افزایش یافت و با فروش ۲.۱ میلیون سهم، بهای شرکت تا ۳۱.۵ میلیون دلار بالا رفت. پس از فروش سهام اوراکل، لری الیسون مراکز بازاریابی خود را در ۳۵ کشور دنیا تأسیس کرد. در مدت کوتاهی، اوراکل SQL را معرفی کرد که می‌توانست داده‌های ذخیره‌شده در سیستم‌های شبکه‌ای را پردازش و بازیابی کند. در سال‌های اخیر، اوراکل هم وارد حوزه‌ی پردازش ابری شده است. گرچه شرکت‌های آمازون، مایکروسافت، IBM و گوگل، بازیگران اصلی این عرصه هستند، ولی الیسون ادعا کرده است که در پردازش ابری سیلزفورس (Salesforce) را پشت سر گذاشته است. در سال جاری،اوراکل آخرین پلتفرم رابط کاربری نرم‌افزاری (api) مخصوص خدمات پردازش ابری خود را به‌عنوان بخشی از سیستم جامع Oracle Cloud به بازار عرضه کرد. این پلتفرم درزمینه‌ی طراحی، نمونه‌سازی، مستندسازی، آزمایش، و مدیریت انتشار رابط‌های کاربری نرم‌افزاری قابلیت‌هایی کاربردی دارد.

 

بحران در اوراکل

در سال ۱۹۹۰، اوراکل با اولین بحران جدی خود مواجه شد و سال مالی را با درآمدی منفی به پایان برد. ارزش شرکت در بازار بورس ۸۰ درصد کاهش پیدا کرد و به نظر می‌رسید شرکت در آستانه‌ی ورشکستگی قرارگرفته است. در این زمان الیسون ناچار شد ده درصد از نیروهای این شرکت (حدود ۴۰۰ نفر) را تعدیل کند. دلیل این بحران استراتژی‌های غلط بازاریابی بود که از مشتریان بالقوه خواسته بود تمامی درخواست سه‌ماهه‌ی خود از این شرکت را یکجا بخرند. الیسون بعدها گفت که این بزرگ‌ترین اشتباه تجاری اوراکل بوده است. در پی حل‌وفصل شکایت سهامداران، الیسون مجبور شد ۲۴ میلیون دلار به آن‌ها خسارت بپردازد. بعلاوه او برای اصلاح این مشکل، کارمندان اصلی شرکت را با مدیران باسابقه عوض کرد و خود را بیش‌ازپیش روی توسعه‌ی محصولات متمرکز کرد. در آغاز دهه ۱۹۹۰، IBM با محصولات پایگاه داده خود مانند DB2 و SQL / DS ، بخش اعظم بازار را در دست خود گرفته بود و شرکت‌های رقیب یعنی مایکروسافت، اوراکل و سای بیس (Sybase) واینفورمیکس ( Informix)، شانس خود را برای تخصصی شدن در پایگاه داده‌ی ارتباطی ویندوز، یونیکس در سیستم‌های میان رده امتحان می‌کردند.

در سال‌های ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۳، سای بیس سریع‌ترین رشد را در میان این شرکت‌ها داشت و توانست اوراکل را پشت سر بگذارد. در این زمان مایکروسافت در بزرگ‌ترین فعالیت تجاری سال، تمام حقوق نرم‌افزاری سای بیس را خریداری کرد و به دنبال آن sql server را به بازار عرضه کرد. یک سال بعد، این شرکت اینفورمیکس بود که سای بیس را جذب کرد و تبدیل به جدی‌ترین رقیب اوراکل شد.   رقابت بین پایگاه داده‌ی لری الیسون و فیلیپ وایت، مدیرعامل اینفورمیکس تا سال ۱۹۹۷ ادامه داشت. در این سال فیلیپ وایت به علت تخلفات شرکتی به زندان رفت و در سال ۲۰۰۱، IBM اینفورمیکس را جذب کرد. در سال ۱۹۹۷، پس از بازگشت استیو جابز به شرکت اپل، لری الیسون به عضویت هیئت‌مدیره‌ی اپل درآمد. او پنج سال در مقام مدیریت اپل باقی ماند و پس‌ازآن از این موقعیت استعفا داد. الیسون در سال ۲۰۱۴ از مقام مدیرعاملی اوراکل کناره‌گیری کرد و از آن تاریخ تابه‌حال، ریاست هیئت‌مدیره، مدیریت بخش تکنولوژی و مسئولیت بخش رسانه‌ای این شرکت را به عهده دارد.

 

خرید و مالکیت شرکت‌های دیگر

اولین خرید اوراکل، در اکتبر سال ۱۹۹۴ بود، یعنی هنگامی‌که این شرکت بخش Rdb از DEC را تحت مالکیت خود درآورد. در سال ۲۰۰۴ الیسون شرکت پیپل سافت (PeopleSoft) را به مبلغ ۱۰.۳ میلیارد دلار خریداری کرد. پیپل سافت شرکتی بزرگ با ۱۲.۷۵۰ مشتری بود که سیستم‌های مدیریت منابع انسانی، مدیریت زنجیره‌ی تأمین، مدیریت ارتباط با مشتری، راه‌حل‌های مدیریت مالی و نرم‌افزار مدیریت عملکرد سازمانی را ارائه می‌داد. در آوریل سال ۲۰۰۸، اوراکل شرکت BEA Systems را به مبلغ ۸.۵ میلیارد دلار خریداری کرد که شرکتی تخصصی در زمینه‌ی محصولات نرم‌افزاری زیرساختی بود. لری الیسون مصمم بود تا اوراکل را به بزرگ‌ترین مجموعه‌ی نرم‌افزاری جهان تبدیل کند و در این راه از هیچ اقدامی فروگذار نمی‌کرد. شرکت‌های ریتک (Retek)، سیبل سیستمز (Siebel Systems) و هایپرژن سلوشنز (Hypersion Solutions) دیگر شرکت‌هایی بودند که الیسون روی آن‌ها دست گذاشت. در سال ۲۰۱۰ اوراکل با قراردادی به مبلغ ۷ میلیارد دلار، شرکت سان میکروسیستمز را خریداری کرد و پس‌ازآن با استفاده از دیتا بیس جدید و خدمات داده‌ی مبتنی بر تکنولوژی این شرکت، فناوری‌های خود را وارد بازار کرد. به‌این‌ترتیب اوراکل با تأمین نیازهای ۱۰۰ شرکت برتر فورچن، در جایگاه برترین شرکت نرم‌افزاری دنیا بعد از مایکروسافت قرار گرفت. در سال ۲۰۱۴، این شرکت ۱۳۰ هزار کارمند در سراسر جهان داشت و درآمد حاصل از فروش آن به ۱۸۵ میلیارد دلار می‌رسید. بااین‌حال، IBM و SAP همچنان رقبای اصلی اوراکل هستند.

 

فعالیت‌های دیگر

در سال ۲۰۱۲، لری الیسون ۹۸درصد از جزیره‌ی لانایی را که یکی از هشت جزیره‌ی اصلی هاوایی است، به مبلغ ۳۰۰ میلیون دلار خرید. او می‌خواهد با توسعه‌ی زیرساخت‌های این جزیره و افزایش توان تولید میوه و سبزی‌ها آن، این محصولات را در سراسر اقیانوس آرام به فروش برساند. بعلاوه او پروژه‌هایی در رابطه با انرژی‌های تجدید پذیر و تبدیل آب‌شور به آب آشامیدنی را در این جزیره به مرحله‌ی اجرا درآورده است. لری الیسون مدیریت تیم قایقرانی اوراکل را هم به عهده دارد که در سال ۲۰۱۰ مقام قهرمانی آمریکا را به دست آوردند. بعلاوه او یک زمین تنیس و یک خط کامل هواپیمایی را به نام خود ثبت کرده است. یکی دیگر از علایق او خریدوفروش املاک بزرگ و لوکس است و در زمینه‌ی تحقیقات بیولوژیکی هم سرمایه‌گذاری کرده است. در سال ۲۰۱۰، لری الیسون همراه با ایلان ماسک نقش کوتاهی در فیلم آیرون من ۲ بازی کرد.

 

فعالیت‌های بشردوستانه

لری الیسون در سال ۱۹۹۲، مبلغ ۵ میلیون دلار به بیمارستانلارنس جی الیسون اهدا کرد. این بیمارستان که بازوی آسیب‌دیده‌ی الیسون را جراحی کرده بود با کمک این پول مرکز مراقبت‌های ویژه‌ی خود را تأسیس کرد. در سال ۲۰۰۴، اعلام شد که لری الیسون یک درصد از ثروت خود را معادل با ۱۵۱ میلیون دلار، به خیریه اهدا کرده است و در سال ۲۰۱۰، او به جمع امضاکنندگان تعهدنامه نیکوکاری پیوست. در ماه می سال ۲۰۱۶، الیسون ۲۰۰ میلیون دلار به مرکز تحقیقاتی بیماری‌های سرطانی دانشگاه کالیفرنیای جنوبی اهدا کرد.

 

زندگی شخصی

لری الیسون تابه‌حال ۴ بار ازدواج کرده که همه‌ی آن‌ها به طلاق ختم شده‌اند. او در سال ۱۹۶۷ یعنی دوران دانشجویی، با آدا کوئین ازدواج کرد، آن‌ها هفت سال باهم زندگی کردند و در سال ۱۹۷۴ از هم جدا شدند. در سال ۱۹۷۷، با نانسی ویلر جنکینز ازدواج کرد که دانشجوی دانشگاه استنفورد بود و هنگامی‌که لری الیسون لابراتوارهای توسعه‌ی نرم‌افزاری را تأسیس می‌کرد، در کنار او حضور داشت. زندگی مشترک آن‌ها فقط یک سال دوام داشت. در سال ۱۹۸۳، او با باربارا بوث، یکی از کارمندان اداری شرکت خود ازدواج کرد. آن‌ها صاحب دو فرزند به نام‌های دیوید و مگان شدند. بااین‌حال این ازدواج هم بعد از سه سال به نقطه‌ی پایان خود رسید. در سال ۲۰۰۳، لری الیسون باملانی کرافت، نویسنده ازدواج کرد. استیو جابز شخصاً عکاسی مراسم ازدواج آن‌ها را به عهده گرفت و افراد مشهوری مثل تام لنتوس، نماینده‌ی پارلمان آمریکا هم در این مراسم حضور داشتند. آن‌ها هفت سال باهم زندگی کردند. طبق اعلام مجله ی فوربز در سال ۲۰۱۷، لری الیسون با ثروتی معادل ۵۵.۵ میلیارد دلار، پنجمین مرد ثروتمند آمریکا و هفتمین میلیاردر دنیا است.

 

سخنان مشهور

  • من اعتقاددارم مردم باید رؤیاهایشان را دنبال کنند. من که خودم همین کار را کردم.
  • اغلب دستاوردهای بزرگ بشر، مستقیماً از موفقیت‌های او ناشی نشده‌اند، بلکه نتیجه‌ی درس‌هایی بوده‌اند که از شکست به‌دست‌آمده‌اند.
  • وقتی دست به ابتکار و نوآوری می‌زنید، باید آماده‌باشید مردم شما را دیوانه بخوانند. آن‌ها هر چه را که نفهمند یا تحقیر می‌کنند و یا به باد استهزاء می‌گیرند.
  • اگر بخواهید در تجارت سبک و سیاقی را در پیش بگیرید که پیش از شما دیگران در پیش‌گرفته‌اند، بازنده خواهید بود. تنها راه پیش روی شما این است که «متفاوت» باشید.
  • هنگامی‌که زندگی‌تان را به روشی که خودتان دوست دارید اداره می‌کنید، ممکن است اطرافیانتان را برنجانید. باید به نحوی بتوانید این قضیه را مدیریت کنید.
  • زندگی بسیار کوتاه و آدمی بسیار شکننده است. هنگامی‌که ریزش آب را در فواره‌ها نگاه کنید، متوجه می‌شوید که چقدر سریع همه‌چیز می‌تواند تغییر کند. مرگ به ما خیلی نزدیک‌تر از آن است که فکرش را می‌کنیم.
  • آنچه به من انگیزه می‌داد اشتیاق کنترل کردن دنیای اطرافم بود.
  • اگر می‌خواهید به چیزی که دوست دارید برسید، باید واقعاً به آن اعتقاد داشته باشید.
  • مهم‌ترین ویژگی شخصیتی من که موفقیت‌هایم را به آن مدیونم این است که دانش متعارف، تخصص‌های رایج و قدرت حاکم را زیر سؤال می‌برم.
  • استیو جابز اسطوره‌ای تکرار نشدنی است، همان‌طور که هیچ نقاشی دیگر نمی‌تواند پیکاسو شود.
  • من به پیروزی معتادم. هر چه بیشتر موفق می‌شوم به آن حریص‌تر می‌شوم.
  • برای من «بهترین» بودن مهم‌تر از پول درآوردن است. از یک نقطه شما باید به امتیازاتتان توجه کنید. من دیگر به پول بیشتری نیاز ندارم، اما می‌خواهم مرد شماره یک دنیا باشم.
    

زندگی نامه رومن آبراموویچ

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

رومن آبراموویچ، یک فرد میلیاردر و موفق در جهان است که شهرت بسیار زیادی دارد. البته درصد بسیار زیادی از شهرت وی نه به واسطه ثروت و موفقیتش در تجارت، بلکه به دلیل حضور در ورزش و خرید یک باشگاه مطرح فوتبال در کشور انگلیس می باشد. وی مالک مشهور باشگاه چلسی انگلستان می باشد که طرفداران بی شماری در سراسر جهان دارد. رومن آبراموویچ میلیاردر مشهور و تاجر روسی – اسرائیلی می باشد که زمانی در رتبه ی بیست و یکم ثروتمندترین افراد جهان و حتی بالاتر از پیر امیدیار قرار داشته است. اکنون با گذشت چندین سال، گرچه رتبه قبلی خود را در جمع ثروتمندترین افراد روی کره زمین را از دست داده است، اما هم چنان هم در رده بندی های مختلف جهانی و به خصوص آخرین رتبه بندی مجله ی فوربس، در گروه ثروتمندترین افراد جهان قرار داشته است. زمانی ثروت آبراموویچ چیزی حدود ۱۳.۳ میلیارد دلار بود، اما این ثروت رفته رفته کاهش پیدا کرد و او جایگاه سابق خود را در جدول ثروتمندان جهان از دست داد.

 

دوران کودکی و نوجوانی رومن آبراموویچ

 

در زندگینامه ی رومن آبراموویچ آمده است که وی در تاریخ ۲۴ اکتبر سال ۱۹۶۶ میلادی در ساراتوفِ شوروی سابق به دنیا آمد. او که از پدر و مادری روسی و اسرائیلی متولد شده بود، دوران کودکی خود را در تل آویو سپری کرد و در همین شهر نیز به تحصیل پرداخت. رومن زمانی که تنها چهار سال داشت پدرش را در اثر یک سانحه ساختمانی از دست داد و از آن جایی که به جز خانواده عمویش هیچ خویشاوندی نداشت برای ادامه زندگی به خانواده نسبتا فقیر عمویش سپرده شد. بنا به گفته های خودش اگرچه عمو و زن عموی فقیرش هیچ محبتی را از او دریغ نمی کردند، اما اوضاع سخت مالی و اجتماعی آن ها فشارهای زیادی به رومن وارد کرده بود. او عقیده دارد موقعیت مالی و جایگاه فعلی اش پاداش تحمل تمام سختی های دوران کودکی و نوجوانی اش می باشد. رومن در دوران جوانی به قصد ادامه تحصیل به موسسه آموزش های فنی و صنعتی رفت، ولی پس از گذشت مدتی مجبور شد به ارتش سرخ شوروی بپیوندد و در آن جا به عنوان یک نظامی مشغول به کار شود. پس از گذتش چند سال رومن سرمایه ی نسبتا مناسبی برای خودش جمع آوری کرده بود تا این با خصوصی شدن صنایع دولتی پس از فروپاشی کمونیسم، تصمیم گرفت سهام ارزان بسیاری از این کمپانی های تازه مستقل شده خریداری کند؛ او در آن زمان نمی دانست که تک تک این سهام ها بعدها به اندازه طلا ارزش پیدا خواهد کرد، و زندگی او به یکباره زیر و رو خواهد شد.

 

آغاز فعالیت حرفه ای

 

پس از گذشت چند سال رومن آبراموویچ که به خاطر داشتن سهام زیادی از شرکت های بزرگ به عنوان سرمایه دار و فردی ثروتمند شناخته شده بود، وارد عرصه صنایع بزرگی مانند نفت و آلومینیوم شد و همین مسئله موجب شد که امروزه آبراموویچ را به عنوان سهام دار عمده دومین کارخانه تولید کننده آلومینیوم دنیا و همچنین سیب نفت، یکمی از کمپانی های بزرگ نفتی جهان بشناسند. همان طور که گفتیم سرمایه اصلی رومن آبراموویچ در بخش های نفتی کشور روسیه و کمپانی گز پروم می باشد؛ به همین دلیل نیز هست که میزان دارایی او طی این سال ها با کاهش بسیار زیادی رو به رو شده است. به دلیل مشکلات فراوانی که روسیه با سایر کشورهای جهان دارد و هم چنین تحریم های بسیار شرکت های آمریکایی و اروپایی، سرمایه گذاران روسی بسیار زیادی دارایی های خود را در این چند ساله از دست داده اند. در حقیقت کاهش ارزش جهانی نفت و افت فروش کمپانی بزرگ گز پروم روسیه، میزان دارایی رومن آبراموویچ را تا حد بسیار زیادی کاهش داد و به همین ترتیب او که زمانی در صدر ثروتمندترین افراد روی زمین قرار داشت کم کم به رتبه ی ۲۱ و سپس به ۵۱ تنزل کرد. در حال حاضر میزان دارایی های او به دلیل فعالیت های خاصی که دارد مشخص نیست، اما به نظر نمی رسد که رومن آبراموویچ حتی در جمع ۱۰۰ فرد ثروتمند حال حاضر جهان نیز قرار داشته باشد.

رومن آبراموویچ در سال ۱۹۹۹ از طرف شهر چاکوتکا وارد دومای روسیه شد و در سال ۲۰۰۱ به سمت فرماندار این شهر منصوب گردید. او کسی بود که هرگز سختی های دوران کودکی خود را از یاد نبرده بود، به همین خاطر وقتی به عنوان فرماندار مشغول به کار شد، مقدار زیادی از ثروت و سرمایه شخصی خود را برای کمک و بالا بردن سطح کیفی زندگی محرومان و آبادانی شهر به کار گرفت و به همین سبب از محبوبیت و شهرت فراوانی نزد مردم برخوردار گردید. رومن آبراموویچ در سال ۲۰۰۳ مالک کمپانی های متعدد انگلیسی شد. این کمپانی ها اسپانسر باشگاه چلسی انگلیس بودند و بدین ترتیب رومن تصمیم گرفت تا فعالیت خود را در عرصه ی ورزشی به طور جدی آغاز کند. در حال حاضر رومن آبراموویچ مالک اصلی باشگاه چلسی می باشد و این باشگاه تحت هدایت این فرد توانسته به موفقیت های بسیاری دست پیدا کند. در این بین می توان به دوستی نزدیک رومن آبراموویچ با خوزه مورینیو، سرمربی پرتغالی نیز اشاره کرد. این دو در طی سال ها همکاری توانستند فوتبال و به طور کلی ورزش انگلیس را دچار تحول کنند و با توجه به سرمایه های فروان آبراموویچ در آن سال ها، چلسی جزو بهترین باشگاه های جهان بود، اما با کاهش ثروت آبراموویچ، چلسی نیز دچار تنزل شد و تا به اینجا نتوانسته حتی به موفقیت های پیشین خود نزدیک شود، چه برسد به آن که آن ها را مجدد تکرار نماید. او عشق و علاقه ی خود به چلسی را یکی از دلایل اقامت خویش در انگلیس نامیده است. رومن آبراموویچ علاوه بر سهام شرکت ها و کمپانی های تجاری، مالک ۴۹ درصد از سهام ایستگاه تلویزیونی روت نیز می باشد. از طرف دیگر در جولای سال ۲۰۰۴ با عقد یک قرارداد سه ساله، مسئولیت تیم فوتبال زسکا مسکو را برعهده گرفت؛ ولی به خاطر قوانین یوفا مبنی بر این که یک نفر قادر نیست به طور همزمان سرپرستی دو تیم مختلف را بر هده داشته باشد، از رومن آبراموویچ به عنوان فرد صاحب نفوذ این تیم نام برده شد تا مشکلی از این دست پیش نیاید.

 

زندگی خصوصی رومن آبراموویچ

 

رومن آبراموویچ که صاحب ۵ فرزند می باشد زندگی چندان راحتی نیز نداشته است و از نظر روحی و روانی از همان ابتدا دچار مشکلاتی بود. او که مادرش را در سن ۱۸ ماهگی از دست داد، با مصائب زیادی دست و پنجه نرم می کرد، اما با کمک نزدیکان خود و با توجه به آن که آنان از سرمایه های بسیاری برخوردار بودند توانست خودش را وقف کار کند و به نوعی حواس خود را از روی مرگ مادرش بردارد. این سرمایه گذار ثروتمند ۳ مرتبه تاکنون ازدواج کرده است. در حال حاضر او همسری ندارد اما Dasha Zhukova، سرمایه دار روس، شریک زندگی وی می باشد.

منبع: پرورش افکار

 

زندگی نامه هاوارد شولتز

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

رسیدن به موفقیت و خواسته‌های کاری همواره یکی از اهدافی می‌باشد که مدیران کسب و کار به دنبال آن هستند. این افراد برای رسیدن به موفقیت در کسب و کار تمامی تلاش خود را به کار می‌برند تا بتوانند یک کسب و کار موفق و پر از سود را به دست بگیرند. به این دلیل همواره شناخت مدیران موفق در امر کسب و کار و تجارب کار آنها می‌تواند بر تجربیات و اطلاعات شما بسیار تاثیر بگذارد. در این بخش از سایت آکادمی ۹۸ به بررسی و تحلیل مطلب هاوارد شولتز مرد افسانه‌ای استار باکس می‌پردازیم تا بتوانید با مطالعه این مطلب به اطلاعات کافی درباره این فرد موفق و موفقیت‌های او در کسب و کار دست پیدا کنید. داستان افسانه‌ای هاوارد شولتز می‌تواند برای میران کسب و کار‌ها کسانی که می‌خواهند کسب و کار خود را شروع کند بسیار جذاب و با اهمیت باشد. زیرا در این مطلب علاوه بر تحلیل بیوگرافی هاوارد شولتز به بررسی تمامی مراحل زندگی و مراحل کاری او خواهیم پرداخت، تا شما با درک نحوه زندگی او و همچنین تصمیم گیری‌های او بتوانید نحوه کسب موفقیت را درک کنید.

بیوگرافی هاوارد شولتز مرد موفق در جهان

howard schultz به عنوان مدیر و رئیس سابق استار باکس یا همان کافی‌شاپ های زنجیره‌ای در جهان، توانست خود را به عنوان یکی از موفق‌ترین افراد جهان در تاریخ ثبت کند. هاوارد به عنوان رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل شرکت استار باکس در مقطع زمانی طولانی بوده است و توانسته است با تجربیات و روحیات خود در زمینه راه‌اندازی کافی‌شاپ در این زمینه به موفقیت‌های زیادی دست پیدا کند. او همچنین با استعداد بالای خود در کارآفرینی و مدیریت توانسته کافی‌شاپ های استار باکس را به بزرگترین کافی‌شاپ های زنجیره‌ای جهان تبدیل کند. به این خاطر شناخت چنین فرد با استعدادی می‌تواند بسیار حائز اهمیت باشد، زیرا شما با مطالعه زندگی‌نامه و تجربیات آن می‌توانید به فکر رسیدن به خواسته‌ها و اهداف خود باشید. همچنین می‌توانید برای کسب اطلاعات بیشتر درباره زندگی افراد معروف علاوه بر شولتز به بخش بیوگرافی افراد موفق مراجعه کنید و با مطالعه زندگینامه آنها به اطلاعات جامعی دست پیدا کنید. هاوارد شولتز یکی از موفق‌ترین کارآفرینان، اقتصاددانان، نویسندگان و … کشور آمریکا می‌باشد. او توانسته است با استفاده از استعداد خود و تلاش و پشتکار به یکی از موفق‌ترین مدیران کشور آمریکا تبدیل شود. هاوارد را ما بیشتر با سمت مدیر اجرایی و رئیس هیئت مدیره کافی‌شاپ های زنجیره‌ای استار باکس می‌شناسیم. او در مدتی که در این سمت‌ها و مقام‌ها قرار داشت توانست با سیاست‌های کاری خود، شرکت استار باکس را به موفق‌ترین شرکت موجود در آمریکا تبدیل کند. او بعد از گذشت ۴۰ سال خدمات بی‌نظیر خود حالا اعلام بازنشستگی کرده است. هاوارد در سال ۲۰۱۹ میلادی اعلام کرد که می‌خواهد وارد سیاست شود و در سال ۲۰۲۰ میلادی به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا اعلام حضور کند. البته این عمل هاوارد دارای منتقدین و طرفدارانی می‌باشد که هرکدام از آنها دارای نظریه خاصی می‌باشند.

دوران کودکی هاوارد شولتز

هاوارد شولتز در ۱۹ ژوئیه‌ ۱۹۵۳ میلادی در شهر بروکلین نیویورک در یک خانواده فقیر و نسبتا تهی دست به دنیا آمد. پدر هاوارد یک سرباز آمریکایی بازنشسته بود که بعد از پایان دوران سربازی خود به رانندگی کامیون مشغول بود. مادر هاوارد شولتز که الین نام داشت، برای رفاه بیشتر خانواده و سه فرزند خود همواره پا به پای شوهر خود کار می‌کرد تا بتواند بخشی از هزینه‌های زندگی را تامین کند اما آنها همواره فقیر بودند. خانواده شولتز به دنبال این بودند که بتوانند آینده روشنی را برای سه فرزند خود رقم بزنند، به این دلیل همواره به دنبال کسب درآمد بودند تا بتوانند نیاز‌های مختلف کودکان و فرزندان خود را تامین کنند. دوران کودکی هاوارد در مناطق و محله‌های فقیر نشین نیویورک که در آنها امکانات خدماتی و ورزشی اندکی بود می‌گذشت، او با دیدن چنین شرایطی دوران کودکی خود را سپری کرد. در این مناطق به غیر از زمین های بسکتبال محدود که در آن امکانات بسیار اندکی وجود داشت چیز دیگری وجود نداشت. فقر بالای این مناطق دید بسیاری از خانواده‌ها را محدود کرده بود و آنها فکر می‌کردند که آینده‌ای روشن برای فرزندانشان وجود ندارد. اما باور و ذهنیت هاوارد چیز دیگری بود. زیرا او همواره تلاش خود را به کار می‌گرفت تا بتواند به تغییر دنیا و آینده خود بپردازد و بتواند از فقر بیرون بیاید. به دلیل ذهنیت و باور‌‌های موجود در او هر روز تلاش خود را برای رسیدن به اهداف خود بیشتر می‌کرد.

تاثیرپذیری هاوارد از پدرش

یکی از دیگر دلایلی که باعث شد تا هاوارد با دید دیگر به زندگی نگاه کند شرایط پدر او بود. زیرا او وقتی می‌دید که پدرش برای کسب یک شغل باید چه سختی و مشکلاتی را متحمل شود به فکر این افتاد تا بتواند با تلاش خود این شرایط را تغییر دهد. زمانی که هاوارد ۷ سال سن داشت پدر او بر اثر سانحه تصادف پایش دچار شکستگی شد و به دلیل اینکه بیمه درمانی و تکمیلی معتبری نیز نداشتند شرایط مالی و زندگی آنها بسیار سخت تر شد. این عوامل تاثیر بسیار زیادی بر روی هاوارد گذاشت به صورتی که در خاطرات خود درباره این برهه از زمان می‌نویسد :” پدرم را می‌دیدم که اعتماد به نفس و کرامت انسانی خود را از دست می‌دهد. به احتمال زیاد دلیل اصلی آن، رفتارهای دیگران بود. آنان با پدرم مانند کارگری عادی رفتار می‌کردند”.

اولین شغل هاوارد شولتز و دوران تحصیل او

هاوارد برای تامین هزینه‌های زندگی خود و خانواده از همان کودکی وارد چرخه‌ کار شد. او در سن ۱۲ سالگی در یک روزنامه فروشی مشغول به کار شد و بعد از مدتی آن را رها کرد و در یک کافه شروع به کار کردن کرد تا بتوانید هزینه‌های مختلف زندگی خود را به دست بیاورد. همچنین او در سن ۱۶ سالگی برای کسب درآمد بیشتر در یک فروشگاه خز و چرم به کارگری مشغول شد. کار کردن با خز و چرم بسیار سخت بود و او این مسئولیت سخت را بر عهده گرفت و توانست به خوبی کار خود را انجام دهد و بتواند معنای واقعی مسئولیت پذیری را درک کند. البته همین سختی های کار بودند که باعث شدند تا هاوارد به دنبال رسیدن به موفقیت در زندگی باشد. تمامی سختی‌های کاری که هاوارد شولتز در زندگی متحمل شده بود از لحاظ فیزیکی و بدنی نیز بر روی او تاثیر گذاشته بود. به این خاطر او دارای بدنی ورزیده بود. هاوارد به دلیل اینکه در ورزش‌هایی مانند بسکتبال و فوتبال دارای استعداد خاصی بود توانست از طریق ورزش بورسیه دانشگاه میشیگان Norther Michigan را دریافت کند و در آنجا مشغول به ادامه تحصیل شود. او توانست در سال ۱۹۷۵ میلادی از همین دانشگاه مدرک کارشناسی ارتباطات را کسب کند.

ورود به دنیای تخصصی تجارت هاوارد شولتز

howard schultz بعد از اینکه از دانشگاه میشیگان فارغ‌التحصیل شد، به عنوان مدیر فروش در شرکت زیراکس مشغول به کار شد و بعد از مدتی این کار را بنا به دلایلی کنار گذاشت و به عنوان فروشنده در شرکت Homaplast به عنوان فروشنده استخدام شد. کار اصلی این شرکت سوئدی فروش لوازم خانگی بود اما هاوارد توانست با استعداد و لیاقت خود خیلی زود پله‌های موفقیت را در این شرکت بپیماید. او بعد از مدت کوتاهی به عنوان مدیر فروش این شرکت انتخاب شد که این مرحله از زندگی او را می‌توان مهمترین قسمت دانست که آینده شولتز را تغییر داد. او در این بین متوجه شد که استارباکس که یک شرکت طبخ قهوه هستند آسیاب‌های خود را از این شرکت تهیه می‌کنند.

ایده شرکت در استار باکس

او در این بین دانست که استار باکس با اینکه یک شرکت کوچک در سیاتل به شمار می‌رود اما هر ماه و هر روز بر تعداد خرید‌های دستگاه آسیاب خود از این شرکت می‌افزاید. به این خاطر برای دیدار مدیران شرکت استار باکس یعنی زو سیگل، جری بالدوین و گوردون بوکر به سیاتل رفت. البته در این بین صاحبان استار باکس در سیاتل دوستان قدیمی او در دانشگاه نیز بودند. به همین خاطر او توانست به راحتی زمان ملاقات خود را با آنان مشخص کند. او در خاطرات خود می‌گوید که هیچ وقت زمانی را که برای اولین بار وارد استار باکس شده‌ام فراموش نخواهم کرد. درست زمانی که این شرکت ۱۰ سال سابقه فعالیت داشت و خارج از سیاتل نیز شعبه‌ای دیگر نداشت. شولتز درباره اولین دیدار خود این گونه می‌نویسد :” زمانی که برای اولین بار وارد فروشگاه استار باکس شدم، انگار در خانه خودم بودم. توضیحش سخت است، اما می دانستم در مکان خاصی هستم، محصول آنها به نوعی با من صحبت می کرد و من خود را جزئی از آن می‌دانستم. من هیچوقت یک فنجان قهوه خوب نخورده بودم. در ملاقاتی که با بنیانگذاران شرکت استار باکس داشتم، برای اولین بار طعم واقعی یک قهوه خوب را دانستم. من بعد از بیرون آمدن از این شرکت به خود گفتم که باید به هر قیمتی که شده من نیز جزئی از این شرکت شوم، زیرا من موفقیت و پیشرفت را در آن می‌دیدم.

شروع کار هاوارد شولتز در استار باکس

درست بعد از یک سال از بازدید هاوارد از استار باکس و تماس های مکرر او با مدیران این شرکت و اثبات اینکه او می‌تواند از راه‌های مختلف به رشد و پیشرفت این شرکت کمک کند، و کسب و کار آنها را رونق ببخشد توانست نظر مثبت مدیران را به دست بیاورد و به کار کردن در آنجا مشغول شود. هاوارد شولتز زمانی که در این شرکت مشغول به کار کردن شد حقوقی نصف حقوق قبلی خود را دریافت می‌کرد. اما دید او و همچنین ذهنیت آنکه می‌تواند در این کار موفق شود باعث شد تا در این شرکت مشغول به کار شود.

تحول در کار howard schultz

سفر هاوارد شولتز در سال ۱۹۸۳ میلادی به میلان را می‌توان مهمترین اتفاق کاری او در شرکت استار باکس دانست که این امر باعث تغییر دید او نسبت به صنعت قهوه و همچنین راه‌های کسب درآمد بیشتر از آن شد. او زمانی که در ایتالیا بود فهمید که کافی‌شاپ های این کشور علاوه بر فروش قهوه به ارائه نوشیدنی‌های دیگر از خانواده قهوه نیز می‌پردازند. او دید که در ایتالیا حدود ۲۰۰۰ هزار کافی‌شاپ وجود دارد که در آنها نیز مکان‌های مخصوصی برای استراحت و ملاقات‌های خانوادگی نیز گنجانده شده است. به این دلیل این ایده به ذهن او خطور کرد که استار باکس باید علاوه بر فروش قهوه باید به ارائه نوشیدنی‌های دیگر نیز بپردازد تا بتواند از این طریق به سود بیشتری دست پیدا کند. او بعد از سفر یک هفته‌ای خود از ایتالیا به شرکت استار باکس بازگشت و ایده سرو نوشیدنی‌های مختلف به غیر از قهوه را با مدیران آن شرکت در میان گذاشت. این ایده چندان با خواسته آنها مطابقت نداشت به همین دلیل آنها ایده گسترش کار خود را رد کردند. اما با اصرار های هاوارد مدیران این شرکت قانع شدند تا به فکر ایجاد یک کافی‌شاپ بپردازند. به این دلیل آنها در همان سال اول توانستند با استفاده از دستور ساخت لاته و کاپوچینو که شولتز همراه خود آورده بود به سود سه برابری دست پیدا کنند. اما شولتز به دنبال تحقق رویای بزرگ خود بود تا بتواند به عرضه قهوه فروشگاهی با کیفیت بالا به تمام مردم بپردازد به این دلیل او این کار خود را کنار گذاشت.

تولد استار باکس مدرن توسط howard schultz

هاوارد شولتز بعد از اینکه کار خود را در شرکت استار باکس رها کرد به فکر ایجاد یک کافی‌شاپ بود تا بتواند در آنجا علاوه بر سرو نوشیدنی‌های مختلف قهوه فروشگاهی نیز عرضه کند. او در این بین به سرمایه ای نزدیک ۱.۷ میلیون دلار نیاز داشت و توانست با استفاده از وام این مبلغ را به دست بیاورد. هاوارد در سال ۱۹۸۶ میلادی موفق شد اولین کافی‌شاپ خود را به نام Il Giornale که دارای تلف ایتالیایی است در شهر سیاتل تاسیس کند و بتواند به سرعت در این زمینه رشد کند. او در اولین روز کاری خود در این کافی‌شاپ توانست به ۳۰۰ نفر خدمات ارائه دهد. دو سال بعد از اینکه هاوارد از شرکت استار باکس جدا شد، مدیران آن تصمیم گرفتند که شرکت و تمام فروشگاه‌های خود را بفروشند. که دلیل این کار آنها نیز عدم مدیریت آنها در کنترل شرکت بود. آنها قیمت فروش شرکت خود را ۴ میلیون دلار اعلام کردند. که هاوارد شولتز چنین پولی در اختیار نداشت به همین دلیل برای خرید آن به سراغ سرمایه گذارانی رفت که بتوانند از او حمایت کنند. او توانست با استفاده از حمایت آنها شرکت استار باکس را با کافی‌شاپ خود ادغام کند و بتواند در آمریکا کافی‌شاپ های زنجیره‌ای استار باکس را به وجود بیاورد.

همکاری بیل گیتس با هاوارد شولتز

بیل گیتس موسس مایکروسافت را می‌توان اولین سرمایه گذاری دانست که در این راه توانست به هاوارد شولتز کمک کند، تا او بتواند به هدف خود دست پیدا کند. او در اولین اقدام خود در کافی‌شاپ های استار باکس تغییر جایگاه باریستا‌هایی بود که به طبخ و دم کردن قهوه تازه برای مردم مشغول بودند. او برای این کار به ایتالیا رفت و از چگونگی رفتار باریستا های ایتالیا با مشتریان خود فیلم گرفت. او این فیلم‌ها را در اختیار کارمندان خود قرار داد تا آنها بتوانند با الگو برداری از آنها بتوانند بهترین خدمات ممکن را به مشتریان خود عرضه کنند. هاوارد بعد از تغییرات اساسی که در استار باکس ها به وجود آورد در سال ۲۰۰۰ میلادی از کار خود یعنی مدیر ارشد اجرایی شرکت استعفا کرد. اما در سال ۲۰۰۸ به دلیل مشکلات اقتصادی که در شرکت استار باکس به وجود آمد دوباره به عنوان رئیس آن انتخاب شد و تا سال ۲۰۱۸ این مسئولیت مهم را بر عهده گرفت و بعد از آن خود را بازنشسته اعلام کرد.

ورود به دنیا ورزش هاوارد شولتز

هاوارد شولتز بعد از اینکه توانست در زندگی خود به موفقیت های بسیار زیادی دست پیدا کند و به تمام خواسته‌های خود دست پیدا کند. به فکر آن رسید تا بتواند در تیم های ورزشی مختلف سرمایه گذاری کند به این خاطر به خرید دو تیم بسکتبال مردان Seattle SuperSonics و زنان Seattle Storm پرداخت. و توانست از این طریق وارد فضای ورزشی شود. اما او در این امور زیاد موفق نبود زیرا مدیریت یک تیم ورزشی با یک شرکت تجاری بسیار متفاوت می‌باشد. در هر حال هاوارد در سال ۲۰۰۶ میلادی احساس کرد که ورزشگاه بزرگتری را نسبت به ورزشگاه کنونی باشگاه خود نیاز دارد و باید به بازسازی آن بپردازد. به این خاطر او چنین درخواستی داشت اما این کار او مورد قبول مقامات واشنگتن قرار نگرفت. به این خاطر او در این سال تیم های بسکتبال خود را به قیمت ۳۵۰ میلیون دلار به فروش رساند. که البته فروش این باشگاه برای او مشکلاتی را به وجود آورد و باعث شد تا شهرت و محبوبیت او در شهر سیاتل کمتر شود.

نویسندگی هاوارد شولتز

هاوارد شولتز بعد از تحمل سختی‌های بسیار زیادی که در زندگی خود با آنها مواجه شده بود و توانسته بود از یک پسر بچه فقیر نشین به یک فرد پولدار و ثروتمند تبدیل شود، تصمیم گرفت تا به عرضه کتاب‌ موفقیت بپردازد تا بتواند تجربیات کار خود را در اختیار علاقمندان بگذارد. به این خاطر او در این کتاب‌ها به ارائه تجربیاتی درباره دوران فقر خود و چگونگی دستیابی به موفقیت می‌پردازد تا کارآفرین جوان و نوپا بتوانند با مطالعه آنها به اطلاعات خاصی دست پیدا کنند. او تا به حال توانسته است سه کتاب نوشته و آنها را منتشر کند.

کتاب‌های هاوارد شولتز

اولین کتاب هاوارد شولتز Pour Your Heart In It: How Starbuck Built a Company One Cup at a Time نام دارد که توانسته است با کمک دوری جونز یانگ در سال ۱۹۹۷ میلادی به تحریر این کتاب با ارزش بپردازد. کتاب Onward: How Starbucks Fought for Its Life Without Losing Its Soul دومین کتاب هاوارد می‌باشد که در سال ۲۰۱۱ میلادی توانسته است با کمک جوان گوردون نوشته است. سومین کتاب هاوارد شولتز که در سال ۲۰۱۴ به همکاری نویسنده ای به نام راجیو چاندراسکاران دست به انتشار آن زد کتاب For Love of Country می‌باشد. همچنین او در نظر دارد که در سال ۲۰۱۹ به انتشار یک کتاب جدید و جذاب در رابطه با موفقیت های خود به نام From the Ground Up بزند تا با این کار اطلاعات بسیار جذابی را درباره موفقیت در دسترس عموم مردم قرار دهد.

برنامه هاوارد شولتز بعد از استار باکس

هاوارد بعد از اینکه توانست در سال ۲۰۰۸ به عنوان رئیس هیئت مدیره استار باکس معرفی شود. توانست کار‌های بسیار زیادی را برای ارتقاء استار باکس انجام دهد او در این راه بسیاری از مدیران ارشد را اخراج کرد و توانست حدود ۹۰۰ عدد از فروشگاه های خود را تعطیل کند. هاوارد در این کار نیز موفق بود و توانست ثبات اقتصادی را دوباره به استار باکس برگرداند. او بعد از این کار خود را بازنشسته اعلام کرد و قصد دارد تا خود را به عنوان کاندیدای میانه رو در انتخابات ۲۰۲۰ ایالت متحده آمریکا نامزد کند. به این خاطر در حال حاضر تمامی تمرکز او بر روی این مسئله می‌باشد تا بتواند از راه سیاست به قدرت برسد. در مقاله هاوارد شولتز مرد افسانه‌ای استار باکس، توانسته‌ایم علاوه بر ارائه بیوگرافی هاوارد شولتز به بررسی موفقیت‌های مختلفی که او در طول زندگی خود به آن دست پیدا کرده است و همچنین تحلیل بیوگرافی هاوارد شولتز به صورت کامل نیز بپردازیم. همچنین هاوارد علاوه بر مدیریت استار باکس فعالیت‌های دیگر را نیز در زندگی انجام داده است که سعی شده به صورت کامل در این مقاله خدمت شما ارائه گردد.

 

زندگی نامه توماس ادیسون

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

در زندگی نامه توماس ادیسون اینگونه آمده است که: توماس ادیسون مخترع با استعداد در سال ۱۸۴۷ در شهر میلان ایالت اوهایو آمریکا به دنیا آمد. توماس ادیسون فقط حدود سه ماه آموزش و تحصیل رسمی آن زمان را داشت چون مدیر مدرسه اش دریافته بود که وی پسرش عقب افتاده است.

اختراعات توماس ادیسون

توماس ادیسون هنگامی که فقط ۲۱ سال داشت اولین اختراع خود را که یک دستگاه الکتریکی شمارش آرا بود عرضه کرد. آن دستگاه فروش نرفت و ادیسون از آن پس تلاش خود را روی اختراع ابزار وسایلی متمرکز کرد که بتواند بازار خوبی برای آن داشته باشند. مدتی پس از اختراع دستگاه شمارش آرا، توماس ادیسون سیستم پیشرفته نمایشگر اطلاعات بورس را اختراع کرد و توانست آن را به مبلغ ۴۰۰۰۰ دلار، که در آن روزگار پول هنگفتی بود، بفروشد. با عرضه اختراعات متعدد دیگری ادیسون مشهور و ثروتمند شد. اختراع گرامافون که در سال ۱۸۷۷ به ثبت رسید احتمالاً یکی از ابتکاری ترین اختراعات توماس ادیسون به شمار می رفت. ولی آنچه که بیشتر برای دنیا اهمیت داشت کاری بود که توماس ادیسون در سال ۱۸۷۹ در جهت تکمیل و توسعه لامپ روشنایی حرارتی انجام داد. توماس ادیسون اولین فردی نبود که سیستم روشنایی الکتریکی را اختراع کرد. چند سال قبل از آن از نوعی لامپ الکتریکی قوسی شکل برای تأمین روشنایی خیابان های پاریس استفاده شده بود. اما لامپ الکتریکی ادیسون همراه با سیستمی که او برای توزیع نیروی الکتریکی ابداع کرد بهره گیری از نیروی الکتریسیته را برای تأمین روشنایی منازل عملی ساخت.

در سال ۱۸۸۲ کمپانی توماس ادیسون در نیویورک تولید لامپ برق را آغاز کرد و از آن پس استفاده از برق در منازل سریعاً در سراسر جهان گسترش یافت. ادیسون با ایجاد اولین کارخانه و شبکه توزیع برق برای منازل و اماکن خصوصی شالوده توسعه بزرگ صنعت را بنا نهاد. امروز استفاده از این منبع انرژی تنها محدود به تأمین روشنایی نیست بلکه گستره بزرگی از لوازم خانگی، از تلویزیون تا ماشین لباسشویی، با نیروی الکتریسیته کار می کند. علاوه بر این امکان دریافت نیروی الکتریسیته از شبکه تولید و توزیع که ادیسون ایجاد کرد استفاده از نیروی برق را در صنایع امکان پذیر کرده است. ادیسون همچنین سهم بزرگی در توسعه و تکمیل دوربین های فیلمبرداری و پروژکتور نمایش فیلم دارد. توماس ادیسون در اصلاح سیستم تلفن کار بزرگی انجام داد، دهنی ذغالی ابداعی او بر قدرت شنوایی طرف مقابل در تلفن افزود. همچنین در تلگراف و دستگاه های ماشین تحریر اصلاحاتی به وجود آورد. از میان سایر اختراعات توماس ادیسون می توان از دستگاه دیکتافون و دستگاه ذخیره باطری نام برد. گفته می شود توماس ادیسون بیش از یک هزار مورد مختلف اختراع را به ثبت رسانده است که از نظر تعداد واقعاً عجیب و غیرقابل تصور است.

عکس توماس ادیسون

یکی از دلایل این توانایی فوق‌العاده در اختراع و ابداع، آن است که توماس ادیسون در آغاز کار یک آزمایشگاه تحقیقاتی در «منلوپارک» نیوجرسی تأسیس کرد و گروهی از افراد لایق و کارآزموده را به همکاری خود فراخواند. این در واقع نمونه اولیه آزمایشگاه های تحقیقاتی بزرگ بود که از آن پس اغلب صنایع مهم در کنار کارگاه های خود ایجاد کردند. ایجاد یک چنین آزمایشگاه تحقیقاتی مدرن و مجهزی را که در آن بسیاری از افراد به کار گروهی و دسته جمعی مشغول هستند باید یکی از مهمترین اختراعات ادیسون به حساب آورد که البته او نمی توانست آن را به نام خود به ثبت برساند. توماس ادیسون تنها یک مخترع صرف نبود بلکه در زمینه تولید و سازماندهی چندین کمپانی صنعتی کارهای مهمی انجام داد. یکی از مهمترین تشکیلاتی که توماس ادیسون به وجود آورد همان است که امروز به نام شرکت جنرال الکتریک در سراسر دنیا معروف و مشهور شده است.

توماس ادیسون گرچه اصولاً یک دانشمند به معنای خاص کلمه نبود ولی به یک کشف بسیار مهم نیز دست یافت. در سال ۱۸۸۲ کشف کرد که در فضای تقریباً خلأ، الکتریسیته جاری می تواند بین دو سیمی که با یکدیگر تماس ندارند، جریان یابد. این پدیده که از آن به عنوان «اثر ادیسون» یاد می شوند نه تنها از نظر تئوری قابل توجه است بلکه در عمل نیز موارد استفاده فراوانی دارد. با بهره گیری از این پدیده تکمیل و اصلاح لوله های الکترونی عملی شد و ایجاد صنعت الکترونیک ممکن گردید. توماس ادیسون در قسمت اعظم عمر خود از عدم شنوایی شدیدی رنج می برد ولی این معلولیت و ناراحتی با توان بالای او در انجام کارهای سخت و زیاد جبران می شد. ادیسون دوبار ازدواج کرد (همسر اول او در جوانی از دنیا رفت) و از هر ازدواج خود سه فرزند داشت. توماس ادیسون در سال ۱۹۳۱ در «وست ارنج» نیوجرسی درگذشت.

درباره توماس ادیسون

درباره استعداد و توان توماس ادیسون هیچ بحث و جدلی وجود ندارد. همگان بر این نکته اتفاق نظر دارند که او بزرگ ترین نابغه اختراع در تمام دوران ها است. نگاهی به سلسه اختراعات مفید و سودمند او احترام و تحسین همه را برمی انگیزد. گرچه به احتمال زیاد اغلب این اختراعات سی سال بعد توسط دیگران انجام می شد. به هر حال اگر اختراعات توماس ادیسون به صورت تک تک در نظر گرفته شود هیچ‌ کدام آنها از اهمیت قطعی و تعیین‌ کننده‌ ای برخوردار نیست. به عنوان مثال لامپ روشنایی حرارتی توماس ادیسون، با تمام استفاده وسیعی که دارد، چیزی نیست که فرضاً در زندگی نوین جانشینی نداشته باشد در واقع لامپ روشنایی فلورسنت که بر مبنای اصول علمی کاملاً متفاوتی کار می‌ کند به طور گسترده مورد استفاده قرار گرفته است و اگر لامپ روشنایی حرارتی اصلاً وجود نداشت زندگی روزمره ما تغییر چندانی نمی‌ کرد.

در واقع قبل از استفاده از روشنایی الکتریکی، شمع چراغ‌ های روغنی و چراغ گاز به طور کلی منابع کافی و رضایت‌ بخش تأمین روشنایی بودند. گرامافون بدون تردید یک اختراع استادانه است ولی هیچ‌ کس نمی تواند ادعا کند که این وسیله به اندازه رادیو، تلویزیون و تلفن در تغییر شکل زندگی روزمره ما مؤثر بوده است. به علاوه در سال های اخیر روش های کاملاً متفاوتی مانند نوارهای ضبط مغناطیسی برای ضبط صدا ابداع شده است. امروز اگر گرامافون و ضبط صوت نبود شاید در زندگی فعلی تفاوت بسیار اندکی احساس می شد. بسیاری از اختراعاتی که توماس ادیسون به نام خود ثبت کرده است در واقع تکمیل و اصلاح ابزارها و وسایلی بوده که دیگران قبلاً اختراع کرده و مورد استفاده نیز قرار داشت. چنین اصلاحاتی با وجود سودمندی فراوانی که دارند نمی تواند در طول تاریخ از اهمیت ویژه ای برخوردار باشند. اما با وجود اینکه هیچ یک از اختراعات توماس ادیسون به تنهایی اهمیت چندانی ندارد نباید این نکته را فراموش کرد که او فقط یک وسیله را اختراع نکرد بلکه بیش از یکهزار اختراع مختلف دارد. به همین دلیل است که من توماس ادیسون را بالاتر از مخترعان مشهوری مانند مارکونی و گراهام بل قرار داده ام.

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده  

 

زندگی نامه با الیزابت هولمز

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

سال ۲۰۱۴ ترانوس (Theranos) کسب‌وکار نوی حوزه‌ی آزمایش خون و بنیانگذارش الیزابت هولمز (Elizabeth Holmes)، روی ابرها سیر می‌کردند. آن زمان ترانوس نمایده‌ی یک ایده‌ی انقلابی از زنی نابغه بود که خودش را استیو جابز مونث معرفی می‌کرد. هولمز جوان‌ترین زن خودساخته‌ی میلیاردر بود و ترانوس یکی از تک‌شاخ‌های کسب‌وکارهای نو در سیلیکون ولی (Silicon Valley) با ارزشی در حدود ۹ میلیارد دلار. ولی قرار بود همه‌ی اینها از دست برود. نواقص و اشکالات فناوری ترانوس و نقش هولمز در پنهان کردن آنها، رو شد.

هولمز از مدیریت شرکت کنارگذاشته شد و متهم شد به کلاهبرداری. شرکت هم مجبور شد آزمایشگاه‌ها و مراکز سنجش خونش را تعطیل کرده و در نهایت فعالیت‌هایش را به کلی متوقف نماید. خانم هولمز و ترانوس موضوع مستند جدیدی از شبکه‌ی HBO هستند به نام «مخترع: سیلیکون ولی در جست‌وجوی خون» (Inventor: Out for Blood in Silicon Valley). در کنار این مستند پیش‌تر کتابی هم به نام «خون آلوده» (Bad Blood) و پادکستی از شبکه‌ی ABC نیز به نام ترک کردن (The Dropout) به این موضوع پرداخته‌اند. الیزابت هولمز سوم فوریه سال ۱۹۸۴ در واشنگتن به دنیا آمد. مادرش در بخش اداری کنگره‌ کار می‌کرد و پدرش پیش از آنکه وارد سازمان‌های دولتی‌ مانند USAID (نمایندگی ایالات متحده برای توسعه بین‌المللی) شود در انران (Enron) مشغول به کار بود. خانواده‌ی هولمز وقتی او هنوز کوچک بود به هیوستون نقل مکان کردند.

 

زندگی نامه با الیزابت هولمز

الیزابت در ۷ سالگی در تلاش برای اختراع ماشین زمان، دفترچه‌ای پر از جزییات مختلف مهندسی طراحی کرده بود. در ۹ سالگی به آشنایانشان می‌گفت که می‌خواهد وقتی بزرگ شد میلیاردر شود. آنها می‌گویند او وقت گفتن این حرف «کاملا مصمم و جدی» بود. هولمز از کودکی به شدت اهل رقابت بود. خیلی وقت‌ها با برادر و پسرعمویش مونوپولی بازی می‌کرد و اصرار داشت بازی را تا آخر ادامه‌ دهند تا او با ساختن خانه‌ها و هتل‌های زیاد برنده شود. وقتی هم خودش می‌باخت عصبانی می‌شد و از اتاق بیرون می‌رفت. اخلاق کاری او در دوران دبیرستان شکل گرفت. بیشتر وقت‌ها تا دیروقت بیدار می‌ماند و درس می‌خواند. به دانش‌آموزی با نمرات درخشان تبدیل شد و حتی کسب و کار خودش را راه انداخت و به مدارس چینی کامپایلر C++ (نرم‌افزاری که کد‌های یک زبان برنامه‌نویسی را به زبان ماشین ترجمه می‌کند) می‌فروخت. در این دوران او به کلاس زبان ماندرین (چینی) رفت و در میانه‌ی دوران دبیرستان توانست پذیرش دوره‌ی تابستانی دانشگاه استنفورد که شامل سفری به پکن می‌شد را بدست آورد.

سپس او تحت اثر پدربزرگِ پدربزرگش کریستین هولمز (Christian Holmes) که یک جراح بود، تصمیم گرفت وارد رشته‌ی پزشکی شود. ولی خیلی زود فهمید که به شدت از سوزن می‌ترسد. بعدها گفت همین ترس در راه‌انداختن ترانوس موثر بوده است. هولمز در استنفورد به تحصیل مهندسی شیمی پرداخت. سال اول دانشجوی ممتاز شد که برایش ۳۰۰۰ دلار بودجه‌ برای یک طرح پژوهشی به همراه داشت. پس از سال اول او تا حدی به این دلیل که زبان ماندرین می‌دانست توانست تابستان را به کارورزی در موسسه ژنوم سنگاپور بگذراند. سال دوم دانشگاه او به یکی از استادانش آقای چنینگ رابرتسون (Channing Robertson) پیشنهاد داد که با یکدیگر شرکتی تاسیس کنند. سپس به کمک او شرکت درمان به موقع (Real-Time Cures) را تاسیس کرد که بعدها اسمش را به ترانوس تغییر داد. کمی بعد خانم هولمز فرم‌های ثبت «دستگاهی پزشکی برای بررسی آنالیت و ارایه دارو» را پر کرد، ایده‌ی او دستگاهی قابل پوشیدن بود که مدیریت ارایه دارو به بیمار را به عهده بگیرد، خون بیمار را تحت نظر بگیرد و دوز دارو را در صورت نیاز متناسب با آن تنظیم کند.

ترم تحصیلی بعد هولمز از استنفورد ترک تحصیل کرد و تمام وقتش را در یک زیرزمین به ترانوس اختصاص داد. نقشه‌ی تجاری ترانوس بر این مبنا شکل گرفته بود که بتوانند دستگاهی بسازند که با استفاده از یک فناوری مختص خودشان با تحلیل مقدار بسیار کمی خون حاصل از سوزن زدن به نوک انگشت، آزمایش‌ خون را انجام دهد. به ادعای هولمز این آزمایش‌ها می‌توانستند بیماری‌هایی مثل سرطان یا مشکلاتی مانند کلسترول بالا را شناسایی کنند. او در این زمان موفق شد از سرمایه‌گذاران برجسته‌ای مانند بنیانگذار اوراکل (Oracle) لری الیسون (Larry Ellison) و تیم دراپر(Tim Draper) که پدر یکی از دوستان دوران کودکی‌اش بود و بنیانگذار مشهور شرکت وی سی (VC)‌ دراپر فیشر جروستون (Draper Fisher Jurvetson)، سرمایه جذب کند. ترانوس بیش از ۷۰۰ میلیون دلار پول جذب کرد و دراپر نیز همواره از هولمز پشتیبانی می‌کرد. خانم هولمز به شرطی از سرمایه‌گذاران پول می‌گرفت که موافقت کنند او چگونگی کارکرد فنی دستگاه‌های ترانوس را برایشان فاش نسازد. همچنین باید موافقت می‌کردند که او خودش حرف آخر را در همه‌ی کارهای مربوط به شرکت بزند.

 

 استیو جابز الگوی الیزابت هلمز

این اصرار بیش از حد روی رازداری و امنیت در همه‌ی امور ترانوس دیده می‌شد. در ده سال اول ترانوس چراغ‌خاموش عمل می‌کرد. او حتی سه کارمند سابق ترانوس را به ادعای نقض توافق‌نامه‌های رازداری شرکت به دادگاه کشید. نظرات خانم هولمز در مورد رازداری و چگونگی اداره‌ی یک شرکت از قهرمان او در سیلیکون ولی یعنی مدیر سابق اپل استیو جابز الهام گرفته شده بودند. هولمز هم مانند جابز پیرهن‌های یقه‌دار سیاه می‌پوشید، از مبلمان مورد علاقه‌ی او در دفترش استفاده می‌کرد و مثل جابز هرگز به تعطیلات نمی‌رفت. حتی صدای بم و عمیق هولمز هم ممکن است بخشی از این تصویر به دقت ساخته شده باشد که قرار بود به او کمک کند در دنیای مردانه‌ی تجارت جایگاهی دست و پا کند. در پادکستی که شبکه‌ی ABC در مورد خانم هولمز ساخته بعضی از کارمندان سابق ترانوس ادعا کرده‌اند که گاهی بویِژه بعد از نوشیدن، مدیر اجرایی ترانوس از «شخصیتش خارج می‌شده» و با صدایی نازک‌تر صحبت می‌کرده است. خانم هولمز رئیس سخت‌گیری بود و توقع داشت کارمندانش هم مانند خودش سخت کار کنند. او از دستیارانش می‌خواست ساعت ورود و خروج هر روز کارمندان را کنترل کنند و حتی برای تشویق کارمندان به ساعت‌های کاری طولانی‌تر هر شب در حدود ساعت ۸ در شرکت شام داده می‌شد. الیزابت هولمز کمی پس از ترک تحصیل از استنفورد با سانی بالوانی (Sunny Balwani) که سال بالایی او در دانشگاه بود آشنا شد. بعدتر بالوانی به نفر دوم ترانوس تبدیل شد. این دو در نهایت در سال ۲۰۱۶ وقتی هولمز بالوانی را از شرکت بیرون کرد از هم جدا شدند.

سال ۲۰۰۸ هیات مدیره‌ی ترانوس تصمیم گرفته‌ بودند الیزابت هولمز را از سمت مدیر اجرایی برکنار کنند و فردی با تجربه‌ی بیشتر را به جای او بگذارند. اما او موفق شد در جلسه‌ای دو ساعته آنها را متقاعد کند و مقامش را از دست ندهد. بعدتر وقتی ترانوس در میلیون‌ها دلار سرمایه‌ غرق می‌شد، هولمز توجه رسانه‌های حوزه‌ی فناوری را به خودش جلب کرد. تصویرش روی جلد مجله‌های فورچون (Fortune)‌ و فوربز (Forbes) چاپ شد، سخرانی تد (TED Talk) ایراد کرد و در نشست‌های گفت‌وگویی با حضور بیل کلینتون و جک ما (Jack Ma) ‌بنیانگذار علی‌بابا شرکت کرد. زمانی در همین دوره بود که الیزابت هولمز تبدیل شد به جوان‌ترین زن میلیارد خود‌ساخته با ثروتی در حدود ۴.۵ میلیارد دلار. او وسواس شدیدی در مورد امنیت داشت. هر کس از ساختمان مرکزی شرکت بازدید می‌کرد باید پیش از ورود قرارداد رازداری امضا می‌کرد و مامورین حراست شرکت بازدیدکنندگان را همه‌جا همراهی می‌کردند، حتی تا سرویس‌های بهداشتی. او تعدادی محافظ برای خودش استخدام کرده بود که در آئودی سیاهش او را همراهی می‌کردند و برایش اسم رمز «عقاب یک» را انتخاب کرده بودند. شیشه‌های دفتر کارش هم ضدگلوله بودند. تقریبا در همین زمان سوالاتی در مورد فناوری مورد استفاده در ترانوس مطرح می‌شد. یان گیبونز (Ian Gibbons) دانشمند ارشد ترانوس و یکی از اولین کارمندان این شرکت به هولمز هشدار داد که دستگاه‌های آزمایش آنها هنوز آماده‌ی استفاده‌ی عموم نیستند و جواب‌های نادقیقی می‌دهند. دانشمندانی بیرون از ترانوس هم نگرانی‌های مشابهی در مورد این شرکت ابراز می‌کردند.

اگوست ۲۰۱۵ سازمان غذا و داروی آمریکا (FDA) تحقیقاتی را در مورد ترانوس آغاز کرد. همچنین نهادهای مسئول کنترل آزمایشگاه‌ها خطاهای بزرگی در نتایج آزمایش‌های ترانوس روی بیمارها پیدا کردند. اکتبر ۲۰۱۵ خبرنگار وال‌استریت ژورنال جان کریرو (John Carreyrou) نتیجه‌ی تحقیقاتش در مورد مشکلات فناوری ترانوس را منتشر کرد. این گزارش آغاز سقوط ترانوس بود. کریرو متوجه شده بود که دستگاه‌های آزمایش ترانوس که اسم آنها را ادیسون (Edison) گذاشته بودند نتایج دقیقی نمی‌دهند برای همین ترانوس نمونه‌های خون را با دستگاه‌های معمول آزمایش خون شرکت‌های دیگر آزمایش می‌کند. هولمز کمی پس از انتشار این گزارش در مصاحبه با CNBC از خودش و ترانوس دفاع کرد و گفت: «این اتفاقیه که وقتی شما برای تغییر دنیا کار می‌کنید، می‌افته. اول اونا می‌گن شما دیوانه‌اید. بعد با شما می‌جنگن و بعد ناگهان دنیا تغییر می‌کنه.»

سال ۲۰۱۶ هولمز به مدت دو سال از حضور در صنعت آزمایشگاهی محروم شد و ترانوس هم فعالیت آزمایشگاه‌ها و مراکز درمانی‌اش را متوقف کرد. در سال ۲۰۱۸ هولمز و بالوانی به کلاهبرداری وسیع متهم شدند. هولمز موافقت کرد از اداره‌ی مالی و حق رای‌اش درهیات مدیره‌ی شرکت کناره‌گیری کند، جریمه‌ای ۵۰۰ هزار دلاری بپردازد و ۱۸.۹ میلیون دلار سهام ترانوس را بازپس دهد. البته با وجود این اتهامات او توانست همچنان مدیر اجرایی ترانوس باقی بماند. شرکت در معرض ورشکستگی بود و هولمز مجبور شد از سرمایه‌گذاران تقاضای پول بیشتری کند. او البته برای آنها نوشت: «در شرایط فعلی این تقاضای راحتی نیست.» ژوئن ۲۰۱۸ نهایتا ترانوس اعلام کرد که هولمز از مقام مدیریت اجرایی شرکت کنار رفته است. همان روز دادگستری ایالات متحده اعلام کرد که هولمز و بالوانی به اتهام ۹ مورد کلاه‌برداری و دو مورد توطئه برای کلاه‌برداری محاکمه می‌شوند. سپتامبر ۲۰۱۸ ترانوس ایمیلی به سهامداران ارسال کرد و اعلام کرد که شرکت تعطیل می‌شود و قرار است در ماه‌های آتی با باقی‌مانده‌ی اموالش بخشی از پول‌های طلبکاران را پرداخت نماید.

به تازگی گزارش شده است که الیزابت هولمز با بیلی اونز (Billy Evans) وارث شرکت گروه هتل‌های اونز نامزد کرده است. گفته می‌شود این دو در عکس‌های اینستاگرام یکدیگر حضور دارند و در آپارتمانی مجلل در سان‌فرانسیسکو زندگی می‌کنند. خانم هولمز و آقای بالوانی اتهاماتشان در دادگاه را نپذیرفتند و قرار است محاکمه‌ی آنها به‌زودی برگزار شود. به گفته‌ی نمایندگان دولت هرکدام از این دو در صورت گناهکار شناخته شدن ممکن است به تا ۲۰ سال زندان و ۲۵۰ هزار دلار جریمه علاوه بر بازپرداخت بدهی‌ها محکوم شوند.

منبع: پادکست چنل بی

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده  

 

چه زمانی بازار به حالت عادی بر می گردد؟

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

یکی از بخش های مهم تدوین استراتژی بازاریابی صنعتی تحلیل درست شرایط اقتصادی کشور و جهان است چراکه یک تولید کننده و با بیزینسمن موفق از فرصت های پیشرو به سرعت استفاده می کند.  به هر حال دیر یا زود شرایط عادی می شود و باید بدانیم شرایط بازار بعد از رفع بحران چگونه خواهد بود؟

بازار چه زمانی به حالت عادی بر می گردد؟

تحلیلگران اقتصادی در ابتدای بحران پیش بینی می کردند که روند آتی رشد اقتصادی به شکل V باشد یعنی بازار به سرعت به حالت قبل خود باز خواهد گشت؛ طرفداران این مدل پیش بینی می کنند که شرایط در اواسط اردیبهشت به ثبات می رسد و آنها چین را شاهد گفتار خود می گیرند که به نقطه ثبات بازار رسید. جمعی دیگر از کارشناسان وقتی ابعاد بیشتر بحران کرونا مشخص شد به سمت مدل U شکل روی آوردند. آنها بر این باور هستند سرعت برگشت بازار به حالت عادی بلندتر از آن چیزی است که همه فکر می کنند؛ این شرایط در جهان تا آخر خرداد ادامه خواهد داشت و واحد های صنعتی حداقل یک خواب ۳ ماه را تجربه خواهند کرد و بعد از آن تازه حرکت شروع خواهد شد.

البته در این بین گروه سومی هم هستند که بدبینانه تر به موضوع نگاه می کنند و مدل L شکل را ترسیم می کنند یعنی بازار به یک سطح مشخص از نزول خواهد رسید و همان را ادامه می دهد. طرفداران این مدل بر این باورند که بحران کرونا بیش از ۶ ماه طول می کشد و باعث تغییر رفتار مصرف کننده، الگوی مصرف و ورشکستگیهای متعدد خواهد شد. امید آن را داریم که با رعایت تمام مردم جهان این اپیدمی زودتر بر طرف شود و شرایط بازار به حالت عادی بر گردد.

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده  

کرونا به کدامیک از شرکت های آسیب…

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

شرکت چند ملیتی مکینزی یکی از قویترین شرکت های حوزه مشاوره مدیریتی است که انواع تحقیقات کمی و کیفی رو انجام می دهد و می توان گفت بیشتر ابر شرکت های جهان از خدمات مشاوره ای آن استفاده می کنند؛ تایمز اقتصادی درآمد مکینزی رو در سال ۲۰۱۸ بالغ بر ۱۰ میلیارد دلار برآورد کرده؛ دقیقا دو برابر مبلغی که ما از سازمان ملل برای کرونا در خواست وام کردیم!

کرونا به کدامیک از شرکت ها آسیب بیشتری زده؟

امروز تحلیل شرکت مکینزی را در مورد اثرات کرونا بر بازار جهانی می خواندم گفتم شاید برای شما هم جالب باشه اصل مقاله رو گذاشتم در ادامه همین مقاله؛ داخل پرانتز برای اون دسته از دوستانی که با این شرکت بزرگ بین المللی آشنا نیستند عرض کنم که شرکت چند ملیتی مکینزی یکی از قویترین شرکت های حوزه مشاوره مدیریتی است که انواع تحقیقات کمی و کیفی رو انجام می دهد و می توان گفت بیشتر ابر شرکت های جهان از خدمات مشاوره ای آن استفاده می کنند تایمز اقتصادی درآمد مکینزی رو در سال ۲۰۱۸ بالغ بر ۱۰ میلیارد دلار برآورد کرده دقیقا دو برابر مبلغی که ما از سازمان ملل برای مبارزه با کرونا در خواست وام کردیم!

در بخشی از این مقاله به این موضوع می پردازد که کدام شرکت ها در دوران کرونایی بیشترین و کمترین آسیب ها را در دنیا دیده اند؛ بررسی های مکینزی نشان می دهد که از اول سال میلادی ۲۰۲۰ تا اواخر ماه مارس شرکت های نفت و گاز بیشترین ضرر را کرده اند و در ادامه شرکت های فعال در حوزه دفاعی، جنگی و در آخر شرکت های گردشگری و هواپیمایی بیش از همه زیان برده اند. آن روی سکه یعنی در نقطه مقابل، شرکت های فعال در حوزه اقلام ضروری و مصرفی و همچنین خدمات مصرف کننده و یا خرده فروشی، کمترین زیان را داشته اند و یا بهتر بگوییم بعضا سود بالاتری را نیز نسبت به قبل تجربه کرده اند.

اصل pdf  مقاله شرکت مکینزی

 

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده  

 

بازار مسکن به کجا می رود؟

By آرشیو مقالات تخصصی No Comments

تحلیل بازار مسکن؛ بازار مسکن به کجا می رود؟

بررسی سیر تحول بازار مسکن در سال ۱۳۹۸ نشان از آن دارد که این بازار در حال رونق گرفتن نسبی بود که در پایان سال با سد بزرگ کرونا مواجه شد؛ با توجه به داده های مرکز آمار ایران در تابستان سال قبل تعداد پروانه های ساختمانی گرفته شده ۶/۹۹ درصد افزایش پیدا کرد؛ یعنی یک رشد  ۶/۹ درصدی نسبت به سال ۹۷؛ اوج جهش در اردیبهشت ماه سال قبل رقم خورد که میانگین قیمت ها نسبت به فروردین ماه ۴/۱۱ درصد افزایش یافت؛ همچنین آمار معاملات مسکن در اسفند ماه این مطلب را تایید می کند که در آخرین ماه سال قبل، قیمت هر متر مربع در تهران حدود ۹ درصد نسبت به بهمن ماه افزایش داشته است که این تورم کم سابقه علی رغم کاهش ۲۴ درصدی حجم معاملات بوجود آمد و این یعنی شروع یک رکورد تورمی بلند مدت در بازار مسکن برای سال ۱۳۹۹!

باید در نظر داشت که بازار مسکن و پروژه های عمرانی وابسته به درآمد نفت است و معمولا با تزریق بودجه های عمرانی یک روح تازه به این بازار دمیده می شود که با در نظر گرفتن شرایط کرونایی فعلی، نزدیکی به فصل گرما که باعث کاهش تقاضای جهانی نفت می شود و همچنین کاهش قیمت نفت قطعا میزان درآمد دولت به طور چشمگیری کاهش خواهد یافت و نمی توان امیدی به رونق گرفتن پروژه های عمرانی داشت. بنابراین دور از ذهن نیست که بازار مسکن برای امسال با یک رکود تورمی سپری شود یعنی در عین حال که سطح معاملات در آن پایین است قیمت ها افزایش یابد.

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:  کانال تلگرام آقای بازاریاب   |    پیچ اینستاگرام بزاززاده 

 

شماره تماس جهت مشاوره!